میگم سه سال پیش وقتی پسرم تازه بدنیا اومد خب اولش روزای سختی بود اما همین که یه کم بزرگتر شد مثلا نزدیک یه ماه یا چهل روزگی شد منم دیگه اوکی شدم،به خودم خیلی می‌رسیدم،همه چیم به جا بود،به ۶,۷ ماهگی که رسید دیگه با خودم دوتایی می‌رفتیم بیرون و....خودمم خیلی سرزنده بودم،ولی الان صدام انگار از ته چاه میاد،شبا خواب ندارم و روزا تا ظهر خوابم،بعد یه ناهار سرسری و دوباره دراز میکشم جلو تلویزیون چشامو میبندم،ولی پس کوچولوی من اینقدر صبوره بهم غر نمیزنه،میاد کنار دراز می‌کشه یه کم کارتون میبینه یه کم منو بغل می‌کنه....دوست دارم دیگه بعدازظهرا اصلا نخوابم و دراز نکشم،وقتایی که سرپام پسرمم با انرژیه....دلم میخواد انرژی داشته باشم ولی نمیتونم اصلا انگار یه آدم دیگه شدم....
از یه دختر خستگی ناپذیر فرض تبدیل شدم به یه زن تنبل بی حوصله....
اصلا این بارداریم خیلی متفاوت و سخته خیلی

بارداری دوم با یه بچه کوچیک سختیش دوبرابره

اشکال نداره عزیزم این روزا هم میگذره ب خوبی انشالله زایمان میکنی راحت میشی و زود ب روال زندگی برمیگردی روزای اول شاید پشیمون بشی و بگی از پس دوتا بچه برنمیام یا دلت واس بچه بزرگه بسوزه ولی یکم ک بگذره میگی چقد خوب کاری کردم.دختر کوچیکه من الان ۶ ماهش شده قشنگ باهم بازی میکنن و عاشق همن

طبیعیه عزیزم هورمونات باعث تنبلی میشن.واقعا چرا خودتو سرزنش میکنی . منم همینم میخابم تا ظهر بعد پا میشم ناهار درست میکنم بعدش تلپی میفتم دوباره میخابم دست خودمون نیست. بعدش برو بیرون سعی کن شبا انرژیتو تخلیه کنی . بعد زایمان درست میشه اصلا نگران نباش

درخواست دادم عزیزم

منم بارداری قبلیم هیچی نفهمیدم از یه ادم غیر باردار هم راحت تر بودم زایمانمم که هیچی اصن انگار نه انگار اما ایندفعه چهار ماه اولو زندگی نکردم الانم چون دست تنهام و کلی کار دارم بیخیال دردام شدم ولی بعضی وقتا اشکم در میاد😑

منم همنجوری اما سعی میکنم با پسرم بازی کنم انرژیش بالا هست کم خواب صبر حوصله نداره بچه ام

خب بارداری و طبیعیه منم همینم ،همش خونه ام دلم میگیره

بارداری هست و این حس ها
میاد و میره عزیزم
باز بعد این بارداریت همه چی روتین میشه
تو وقتی انقدر الان دغدغه ات هست این مشکل، مطمئن باش خودت خودتو رو پا میاری...

🥺🥺🥺🥺