۱۵ پاسخ

از هیچ سنی

پسرم منم همینه ☹️اربعین دوست داشتم برم که نمیشه

من دخترم ۷ ماهه بود رفتیم سفر
صندل عقب ماشینو قشنگ تشک انداختم عین تختخواب
اسباب بازیاشو گذاشتم کنارش
طول سفر پنج روزمون اصلا اذیت نکرد خورد خوابید
اما الان ک ۱۹ ماهشه بازم دوس دارم برم 😉🫠

براي گرما زدگي حتما يادتون باشه توي آب بچه آبليمو ترش بريزيد
و آب ولرم بهش بديد

دختر من خدایی خیلی خوش سفر اصلا اذیت نمیکنه تو خونه هیچی نمیخوره ولی تو مسافرت خوش غذا میشه
چند روزه از شمال اومدم خیییلی عالی بود دلم میخواد دوباره برم که غذاشو خوب بخوره

والا پسر من از اول اینکه بدنیا اومد تا الان همش سفر کردم
خیلی هم خوش سفره
بچه با بچه فرق داره

ما چند بار رفتیم مسافرت تو راه همش بیرون و نگاه میکنه وقتی هم حوصلش سر میره براش آهنگ میزاریم میرقصه تو ماشین غر هم میزنه که با خوراکی و این چیزا سرگرمش میکنم کلا مسافرت با بچه خیلی سخته ولی میشه تا حدودی آرومشون کرد

تاالان که رفتم مسافرت خیلی اذیت کرده چون خسته میشه

من با خوراکی و بازی ساکت نگهش میدارم
مسافرتمون خونه پدر شوهرمه ک ۵ ساعت فاصله دارن ازمون 🤣 ولی اخراش پوستمو میکنه🤭

پسرم ۲۰ ماهش تا الان ۴ تا سفر رفتیم عقب تشک می زارم اسباب بازی هم می برم تا مقصد مشغول .باید همه چیزت رو یه دفعه براش رو نکنی تکراری بشه

موقع خوابش حرکت کنید

دقیقا دخترمنم تو ماشین همش نق میزنه راه طولانی باشه بالا میاره دیوانه میکنه ماهم میخواستیم برج دیگه بریم مسافرت ولی بخاطر دخترم نمیریم😐برعکس پسرم عاشق ماشین بود همش خواب بود کل مسیرهارو

باید تایم خوابش بری
من تا الان سفر نرفتم فعلا

هیچ سنی
هر سنی چالش‌های خودشو داره
روز نخوابونش خوب سیرش کن که تو ماشین بخوابه

خب باید شب راه بیوفتین که بچه بخابه

سوال های مرتبط

مامان دردونه 💕💕 مامان دردونه 💕💕 ۲ سالگی
سلام شب مامانی گل بخیر
امشب ی موضوعی واسم پیش اومد که می‌خوام واستون تعریف کنم و هر کسی می‌تونه نسبت به اعتقادات قلبی و دینی خودش برداشت کنه ولی واسه من هنوز جای تعجبی که چی شد که این اتفاق افتاد....امروز ی مجلس روضه دعوت بودم و توی این مجلس چون سالها قبل حاجت گرفته بودم ی نذر کوچیک میدادم ولی امسال ی حاجت داشتم که منتظر بودم برآورده بشه و بخاطر این گفتم نذر رو نمی‌برم و درصورت حاجت روایی سال بعد دوباره ادا کنم.وقتی داشتم تو مسیر میرفتم واسه روضه دخترم تو حین حرکت ماشین پستونکش رو احساس کردم از ماشین انداخت بیرون و مدام می‌گفت مامان می.زدیم‌کنار و کل ماشین رو گشتیم و مسیر و دوباره تا جایی که احساس کردم صدای پرت شدن ی چیزی اومد برگشتیم و هیچی نبود. کل ماشین و وسایل دخترم رو گشتم بازم هیچی نبود و به اجبار به خاطر اینکه دخترم اذیت نشه رفتم مغازه و پستونک خریدم و چهارصد و پنجاه کارت کشیدم همین حین که ناراحت بودم که دستم این ماه یکم خالی بود حتما بخاطر اینکه نذر رو ندادم این اتفاق افتاد و خلاصه اینکه تا رسیدم روضه نیم ساعت بود مجلس شروع شده بود و دیر رسیدم و همش تو فکر بودم تا اینکه یهو دخترم ساعت یک شب رفت سراغ ساک لباسی که باهام بودو دیدم گفت می و گفتم می می (پستونک جدید)رو‌میزه ولی دخترم دست کرد تو ساک و پستنونکی که از ماشین انداخته بود بیرون رو از ساک کشید بیرون...و‌خودمو شوهرم نگاهممون خشک شد که این پستونک از کجا اینجا سر درآورد در صورتی که موقعی که دخترم پستونک رو انداخت از شیشه ماشین بیرون این ساک بسته شده و عقب ماشین بود....🥹🥹🥹🥹🥹
مامان حُسنا مامان حُسنا ۱ سالگی
حالم قد ی دنیا بده ، دیگه کم اوردم
نمیخوام ناشکری کنم ولی خیلی خسته ام ، یکسال و نه ماه شد که هیچ شبی مثل آدم نخوابیدم ، دخترم هرشب هرشب گریه میکنه ، از بس گریه میکنه تا عوقش میگیره ، میدوعه بالامیاره ، زیاد میخنده بالامیاره، گریه میکنه بالامیاره ، تو ماشین میشینه بالامیاره ، دیگه حالم داره از زندگیم و هرچی بچه داریه بهم میخوره ، هزارتا دکتر بردم،آزمایش دادم، دارو دادم ، از خارج دارو گرفتم براش ولی انگار ن انگار ، از فروردین تاحالا کل زندگیم شده کثافت ، با ماشین یه مسیر ۱۰ دقیقه رو از ترس استفراغ باهاش نرفتم ، دیگه کم اوردم خسته شدم 😭یکی میگه بد طبع ، یکی میگه معدش حساسه ، یکی میگه از شیر بگیریش درست میشه. یکی میگه بزرگ بشه خوب میشه

من چیکار کنم دیگه😭😭
فوبیای استفراغ دارم از بچگی ، هزاردفعه بالااورده ولی با هرسری بد شدن حالش من تپش قلب میگیرم و از کنترل خارج میشم دست خودم نیست
اکثر اوقات باهاش تو خونه تنهام و کل زندگیم و کل روزا دارم استرس مریض شدن و تهوع داشتنش میکشم ، خسته شدم
واقعا کسی هست بچه اش مثل دختر من باشه؟چیکار کردید،چیکار میکنید؟؟من دیگه نمیکشم 😭به هرکیم میگم ی چیزی بارم میکنه😭هیچکس‌درکم نمیکنه حتی شوهرم😭😭حالم بده خیلی