چقد شب که میشه ترس بچه ی دوم میوفته به جونم🫠
از طرفی خوشحالم که بچم همبازی داره و‌تنها بزرگ‌نمیشه
از طرفیم خیلی میترسم از پسش برنیام و افسرده بشم😣
یادمه بعد زایمان اولم تا سه چهارماه خیلی حالت افسردکی داشتم و حالم بد بود
نمیخوام چیزی به ارسلان ضربه روحی بزنه
خدا روشکر خیلی به من وابسته نیست مامان بزرگاشو خیلی دوس داره اگه ببینم خیلی اذیت میشه روزا میفرستمش خونه ی اونا تا یکم بتونم شرایطو مدیریت کنم🥲

نگران نباش منم دخترم ۱سال ۴ماهشه آلن باردارم خدا بزرگه

دقیقا عین من ،ناشکری کردم الان جفت بچم خونریزی داره استراحت مطلقم😓

کار خوبی میکنی عزیزم در طول روز حتما بفرستش خونه مادربزرگش . توام استراحت کن. شاید کنارت باشه توام خسته و بیخواب میشی خدایی نکرده دعواش کنی هی

خو خداروشکر کمک داری نگران نباش

یاااااا خدا چجورییی پشت هم میارید بچ کوچیکه

دقیقا عین منی منم دخترم بهم وابسته نیس خونه مادرشوهرم و مامانم میمونه اما نگرانم که نکنه اذیت بشه آخه وقتی مثلا بچه کوچولو بغل میگردم میدوید میومد نمیزاشت میگفت دورش کن میترسم ضربه بخوره