خانم ها ی سوال توروخدا بد برداشتم نکنید
من یک دختر دوسال و ۷ ماهه دارم و ی پسر دوماهه
مثل هر مادری عاشق بچه هام بودم تا اینکه پسرم ۱۰روزش شد دخترم یکماه رفت خونه پدربزرگ مادربزرگش شهرستات چون به شدت عصبی و بد غذا شده بود شیر یکسال و ۹ ماهش بود ازش گرفتم از اون روز عصبی شد و بد غذا
بعد اینکه خودمم رفتم شهرستان دو هفته دیگه موندیم با دخترم و فوق العاده حسادت داشت و حساس و به من وابسته منم عصبی شده بودم
و اینکه اطرافیان همه سرکوفت که چرا دخترت فرستادی دخترت مادر میخاد و تب کرده برا تب غمه
تا اینکه الان یک هفته است اومدیم تهران که هیچکسی ام نداریم اینجا سر خوته زندگی که قبلا حاضر نبودم ول کنم برم وزون بهم خو میگذشت ایتم بگم که سر زایمانم همسرم نزاشت تا ۴۰ روزگی خانوادم پسرمو ببینن و حتی بیان و مادرم اشک میریخت و من هیچ کاری نمیتونستم بکنم الان کارم شده گریه بی اشتها شدم انگار شیرم سیر نمیکنه پسرمو مثل قبل نمیخوابه دخترم انگار دوستش ندارم همش میگم ای کاش بچه نداشتم ای کاش شهرستان بودیم برا زندگی ای کاش اصلا ازدواج نمیکردم ازز این حالم میترسم نمیخام اینجوری بچه هام به درخواست خودمون اومدن تو دنیا انوقت من چرا حسی ندارم به دختر مطلومم😭😭😭😭😭😭

۱۳ پاسخ

عزیزم من فکر میکنم شما افسردگی بعد زایمان گرفتی😢💔

حس و حالت کاملا طبیعی. واقعا سخته همزمان به دوتا بچه کوچیک رسیدن .مخصوصا که با کاری که همسرتون انجام داده بایدم حالت بد باشه .به خدا از دیشب با خودم میگم این همه سختی کشیدم برای بارداری چرا شوهرم قدردان نیست و تازه با زبونش همیشه نیش میزنه .فردا وقت زایمانمه و اصلا خوشحال نیستم .من زایمان نکرده افسردگی گرفتم

عزیزم شما افسردگی گرفتین باید برین دکتر تا بد تر نشه .
درمورد دخترتون هم حتما زیادی به پسرتون رسیدین بچه است طبیعیه که بخواد حسودی کنه مثلا پوشکش دارین عوض میکنین بهش بگین بیا پوشکشو یا لباسشو باهم عوض کنیم یا بهش ی مسئولیتی بدین نازش کنین بوسش کنین بگین دوستت دارم تو دختر منی براش اسباب بازی بخرین

خیلیا دو از خانواده هستن
بنظر من همشون همین حس رو دارن
که کاش هرگز ازدواج نمیکردم

زندگی دور از خانواده اصلا قشنگ نیست
تو از تنهایی و دلتنگیه خودت خسته نشدی نه بچه هات

عزیزم فشار روت هسن
طبیعیه این حس
از نعمتی که خدا بهت داده ناشکری نکن
من تو شهر خودمم خونوادم تو شهر خودمن ولی هیچکس برای کمک نمیاد
قوی باش میگذره این روزا

افسردگی بعدزایمان حتماپیش مشاور برو تاکمکت کنه ازپس همه چی بربیایی

طبیعیه عزیزم مال خستگیه منم بعصی وقتامثل تومیشم تنها راهش اینه ک قوی باشی وصبور توکل کن بخدا

عزیزم🥺
خیلی سخته واقعا💔 ایشاالله به مرور بهتر میشه اوضاع، تو الان مامان دوتا فرشته ای بچه هات بهت نیاز دارن قوی باش

عزیزم افسردگی بعد از زایمانه حتما حتما مشاوره برو اگه نری و زمان بیشتری بگذره حالت بدتر میشه از نزدیکانم به افسردگی بعد از زایمان مبتلا شد به خاطر دیر مراجعه کردن به پزشک درمانش به سختی پیش رفت در صورتی که اگه زود مراجعه کنی با مشاوره خوب میشی ونیازی به دارو درمانی نداری

عزیزم کاملا حق داری. خوبه که دور و برت افرادی باشن که حالت را خوب کنند با دخترت بازی کنند و کمکت باشند. به نظرم با مشاور صحبت کن تا شوهرت بیشتر همکاری کنه باهات

شیرخشک بده اگه همسرت میزاره

عزیزم بنظرم حتما حتما با یه مشاوره صحبت کن بچه هات نجات بده از این بحران بدی که گیر کردی
با حرف ما نمیشه کاری کنی اگر زندگیت دوست داری حتما مشاوره برو

سوال های مرتبط

مامان ماهلین🧚👶🫀 مامان ماهلین🧚👶🫀 ۴ ماهگی
خانوما من دخترم دیگه کاملا شیرخشکی شد و انقد سینمو نگرفت که شیرم خشک شد من همه تلاشمو کردم ولی نشد😞من خیلی حس بدی دارم حس میکنم من اصلا مامان خوبی براش نیستم حس ناکافی بودن تمام روانم بهم ریخته همین الان دارم با اشک مینویسم من اصلا حالم خوب نیست و افسردگی که تو بارداری داشتم بعد از زایمان بیشتر شده همش غمگینم رو بچم بشدت حساس شدم هی نفساشو چک میکنم هی میترسم بچم خدای نکرده چیزیش بشه اصلا حال و حوصله ی هیچی رو ندارم و فقط کارم شده گریه حتی حال ندارم برم دکتر با اینکه شوهرم خیلی خوبه خیلی هوامو داره خیلی دلداریم میده و همش داره سعی میکنه از این حال درم بیاره ولی بازم من حالم خوب نمیشه و حس میکنم ن میتونم مادری خوبی برای بچم باشم ن همسر خوبی واسه شوهرم و اینکه دیگران هی نظر میدن که چرا داری ب بچت شیرخشک میدی چرا تو اینجوری میکنی مگه فقط تو مادری و بچه اوردی و.... این درک نشدن از طرف دیگران هم بیشتر کلافه م میکنه و حس بوچی میکنم ولی بخدا که دست خودم نیست کاش یکی بود درکم میکرد😔
مامان شکوفه های سیب🌸 مامان شکوفه های سیب🌸 ۴ سالگی
دوستان !!! چقدر این روزهای بعد از تولد فرزند و این بهم ریختگی شرایط و روتین و نظم زندگی بده ....یکماهه پسرم بدنیا اومده هنوز نتونستم زندگی رو به روال ش برگردونم .مهمتر از همه پسر بزرگم که کلا سیستمش بهم ریخته !
شیرشو نمیخوره ....
به حرفم گوش نمیده...
غذا نمیخوره ..‌
نامرتب و بی نظم شده .
مسواک نمیزنه
همه این ها بخاطر اون دوهفته ای بود که بیمارستان بودم و پسرم پیش پدرش و دایی اش و مادرم بود ...

هرکاری میکنم ظهر نمی‌خوابه ....
بنظر من هیچ چیز ب اندازه ی بی برنامگی و تعقییر یهویی روتین زندگی، یه بچه رو بهم نمی‌ریزه .

خودم ک هرچقدر میخوام مقابل این تعقیرات انعطاف پذیر باشم و باهاش سازگار بشم نمیتونم 😐

من از اون آدم‌هایی ام که تاب آوری پایینی دارم
آدم‌های مثل من طبق نظریه ی انتخاب طبیعی خیلی زود از صحنه ی هستی حذف خواهند شد 😂😑

آیا این بهم ریختگی ها شما دو هم کلافه کرده؟! زندگی شما بعد تولد نی نی چطور شده؟
مامانهای که بچه ی دوم تون بدنیا اومده ، رفتار اولی تعقیری داشته؟
مامان کنجد🍓 مامان کنجد🍓 ۶ ماهگی
تا ۴۰ روز شیرم رو با شیردوش برقی دوشیدم و روزانه ۷۰۰ تا شیر خودمو دادم خورد چون از روز اول تا یک هفته هررر کار کردیم سینه رو نگرفت بعد از ۷ روز دیگه شیرمو می‌ریختم توی شیشه شیر میدادمش
و بعد از ۴۰ روز نمی‌دونم چی شد که شیرم خیلیییی کم شد و هر چی میخورم فایده نداره و دیگه مثل قبل نیست و عملا پسرم شیرخشکی شد و نان یک میدم بهش
انگار غم عالم ریخته به دلم که چرا سینم رو نگرفت و خودشو از شیر مادر محروم کرد
حیفم میاد انقد شیر داشتم که اگه سینه رو می‌گرفت اصلا نیازی به شیرخشک نبود دیگه
شیرم انقد زیاد بود که مرتب میدوشیدم و دیگه زیادتر از حد میشد میزاشتم یخچال و فریزر
۵ روز شیر آغوزی داشتم اونم زیاااد
داخل بیمارستان فقط یکبار سینه رو گرفت و دیگه نگرفت هر کار کردن
با شیردوش برقی بیمارستان وقتی شیر آغوزی میدوشیدم و یه شیشه شیر کامل میشد هر دو ساعت یکبار
هم تختی هام همه حسرت میخوردن که حتی بعضیاشون یه قطره هم شیر نداشتن🥺🥺🥺😭😭😭
من غمگین ترینم پسرم
چرا خودتو محروم کردی با اون همه تلاشی که من کردم از سینه هام خون میومد اما تسلیم نمی‌شدم تا اینکه واقعا دیگه از درد داشتم از پا درمیومدم