۸ پاسخ

اصصصصصلا توقعت زیاد نیست...به روشن بیار حتی اگر کمکت نکردند حداقل شرمندگیش براشون میمونه..از این به بعد حتتتتما غیرمستقیم به شوهرت بفهمون به جای اینکه سر این موضوع به شما غر بزنه،به خود مامانت توی شوخی و تعارف گله کنه و غر بزنه ...بگذار مامانت از زبون خود شوهرت هم بشنوه..نگران بده شدن شوهرت یا ناراحت شدن مادرت هم نباش وقتی اونها به شما فکر نمی‌کنند شما هم فکر نکن..البته من هم اصصصصصلا مادرم بچم رو نگه نداشته و کمکی نکرده برای یک شب سزارینم در بیمارستان پرستار گرفتم ...بچه خواهرم رو که همین بچه ننه از دو ماهگی نگه داشته که خواهر ماشاءالله خیلی پولدارم باز هم بره سرکار... وقتی میخواد اسم پسر من رو صدا کنه هممممیشه اشتباها اسم پسرخواهرم رو صدا می‌کنه...من میبرمش گردش و بیرون،بعد اونجا میگه اگه الان پسر خواهرت بود ال میکرد و با میکرد ..یا جاش خالیه و فلان...
ولی مادر من مثل مادر شما جوان وسلامت نیستند و من هم دلم نمیاد و بروس نمیارم..

من مامانم دم گوشمه حوصله نداره میری ام هی نکن اه بشین عههه هی این پا اون پامیکنه برم حسرت دارم بگه شام درست نکن بیا اینجا بعدخوش وقت وبی وقت شام میاد خونمون خواهرو داداشمم میان شامی که با زجر درست کردم بلکه دوروز بخورم تموم میشه هر هر میخندن ماشاممون موند واسه فردا خب منم میخواستم بمونه واسه فردا

من مامانم همه جا میره به من که میرسه میگه ای پام ای کمرم چقدر درد دارم میدونم برا این میگه که توقع نداشته باشم ازش مادرشوهرم زیر سرم همش میگه مریضم دکتر بودم خلاصه ماهم هیچ کس رو نداریم یه ساعت بچه رو بگیره یه نفسی تازه کنیم

یه سری چیزا توقع نیس آدما نمیدونم چرا اینجوری شدن اخه خواهر مادر آدم اینطور باشه دیکه آدم بقیرو چی بگه خدا به خودت سلامتی بده و سایت بالا سر بچت باشه عزیزدلم

ازش بخواه که کمکت کنه.
پرتوقع نیستی ولی شاید با نیش و کنایه حرف میزنی یا رفتارت جوری بوده که دوست ندارن کمک کنن یا اصلا نمیدونن نیاز به کمک داری. مادرها وقتی بچه هاشون بزرگ میشن یادشون میره چقدر بچه داری سخته

نه پر توقع نیسی گلم 😕حالا من میگم کاش یه خواهر داشتم کمک حالم بود

خودت ازش بخاه وقتی کمک نیاز داشتی

بهش میگم مریض بودم اصلا نتونستم استراحت کنم میگه آره دیگ کسی ک بچه کوچیک داره نمیتونه استراحت کنه
دیروز دیگ بهش گفتم آنقدر ک زنگ میزنی حال مارو بپرسی شرمندم میکنی

سوال های مرتبط

مامان نیکان جان ❤️ مامان نیکان جان ❤️ ۱ سالگی
سلام شبتون بخیر. خانوما میگم همسرتون بچتونو دعوا یا کتک ب صورت خیلی جزئی ک مثلا بچه چیزی دست میزنه رو دستش بزنه انجام میده عکس اعملتون چیه تو این شرایط؟؟؟ اخه شوهرم خیلی رو بچه کلید میکنه ک نکن بکن نیا بیا داد نزن گریه نکن جیغ نکش هنش داره این حرفارو بهش میگه یا ی حرکتی میکنه اگه بچه حرفشو انجام نده با جدیت میگه یا داد میزنه من خیلب ناراحت میشم مبگم بچه تازه ی سالشه نیاز بزرگ شدنش این کاراس باید ابن رفتارارو از خودش نشوت بده تا بزرگ شه بهش باید پله پله یاد بدیم اگه هم چیزی میگی نمیفهمه درک نداره خلاصه خیلی بهش تذکر میدم ولی باز کار خودشو میکنه حتی میگم تو ک سن و سالت صد برابر بیشتره حرف خودتو میزنی مراعات نمیکنی این ک بچه حالیش نیس. میگه تو دخالت نکن من خیلی رو بچه حساسم خیلی توقع ندارم کسی چپ نگاش کنه حتی با رفتارای شوهرم عصبی میشم یواشکی گریه میکنم واسه بچم البته اینم بگم اخلاق شوهرم خوبع ولی توقع داره بچه ی ساله همین الان ادب و تربیت مثل ی ۲۰ ساله بفهمه و رعایت کنه .ب نظر شما چیکار کنم صدام در نیاد؟؟
مامان ی دونه مامانش مامان ی دونه مامانش ۱ سالگی
سلام ب عزیزای دلم میگم بچم هر وقت خواهرم میبینه بطور کلی گریه میکنه میگه با خودش ببرتم یعنی طوری گریه میکنه میگم الان غش میکنه حالام واسه شام شوهرم رفت غذا بگیره ک برگشتنی از فاصله نسبتا نزدیک خواهرم میبینه بچم براش دست تکون میده شوهرمم بدون اینکه ب خواهرم سلام کنه یا ب قول خوارم از دور هم سلام نکرده بچم آورده خونه و در بسته حالام خواهرم زنگ زده ب من ناراحته ک چرا شوهرت سلامم نکرده میگم گفتم نکنه بچم باز گریه کنه آوردمش داخل من خودمم لاشوهرم چند روزه بحث داریم اونم میگه ن تو طرف شوهرت میگیری با وجودی ک میدونه با شوهرم میکنم زیاد خوب نیست چند روزه بنظرتون من این وسط چکار کنم خداشاهده اینقد تو خونم اینقد تنهام همیشه حتی دم در هم نمیرم ب امام حسین قسم فقط با دخترم سرگرمم ن کسی هست بیاد پیشم ن کسی هست درکم کنه ن هیچی خداروشکر ک بچم دارم و الا تا الان خل شده بودم و میزدم ب کوه بیابون یا خودم راحت میکردم بخدا اعصاب هیچ برام نمونده چکار کنم من بنظرتون شوهرمم میگه باید کاری کنم ک هیچکدوم از خونوادت پاشون نزارن اینجا 😭😭😭😭😭😭😭😭
مامان مسدود شدم💔 مامان مسدود شدم💔 ۱ سالگی
سلام خانوما شما بکید من چیکار کنم بچه ی برادرشوهرم فلج مغزیه خیلی ناجوره ۱۳ سالشه نمیتونه حرف بزنه و راه بره همش جیغ میزنه و صداهای ناجور در میاره همه رو کتک میزنه گاهی اوقات من و بچمم میزنه و رفتارش خیلی روی بچم تاثیر میزاره بچه منم یاد گرفته همش جیغ میزنه و عصبی شده هرچند اونا یه شهر دیگه هستن ولی ما ماهی یه بار میریم یه هفته خونه مادرشوهرم برادرشوهرمم هر روز از صب تا شب بچه ش رو میاره اونجا الانم ک اومدن اینجا من قشنک حس میکنم از دیروز تا حالا رفتار بچم عوض شده داره از اون الگو میگیره اینم بگم ک هیچ جوره من نمیتونم ارتباطمو باهاشون قط کنم چون شوهرم همین یه برادر رو داره و خیلی رو خانواده ش و مخصوصا بچه ی برادرش حساسه تا جایی ک وقتی اونا باشن تمام کارای بچه برادرشو انجام میده بهش غذا میده پوشکش رو عوض میکنه ولی برای بچه خودمون هیچ کاری نمیکنه من از این موضوع خیلی ناراحتم واقعا بچم داره این وسط اسیب میبینه برادرشوهرم و زنش هم خیلی بیخیال هستن با وجود اینکه جاریم دکتره ولی از دهنیه خودش و بچه ش میزاره دهن بچه ی من جرات هم نمیکنم چیزی بگم ک ناراحت نشه ولی واقعا دارم عذاب میکشم با همچین مسائلی نمیتونم کنار بیام شوهرمم که کوچیک ترین محبتی بهم نمیکنه پول درست حسابی هم بهم نمیده نمیدونم چیکار کنم دیگه
مامان مهران جان مامان مهران جان ۱ سالگی
سلام مامانی عزیز ی توصیه خوب برا اون مادرانی ک بچه شون تب می‌کنه
ی روشی هست ک مادرم بهم گفته بود اما در طی این یک سال ک ی بار خودش برا بچم انجام داده بود خودم عملی نکرده بودم شاید ب نظر تون مسخره و اشتباه باشه
خودم چون می‌گفتم سرش کثیف میشه و باید ببرمش حموم این کارو نمی‌کردم
ی روز ک بچم خیلی تب داشتم و نمیدونستم دیگه چکار کنم مامانم ..آب نمک.. درست کرد و مالید ب سر مهران جان و چند دقیقه بعدش حالش خوب شد و تبش اومدم پایین

خوب ببینید چی میگم بچم دو شبانه روز تب داشت شیاف 125 ، شربت آموکسی و شربت ایبو پروفن. شیاف بزرگا رو باید نصف میکردم و میزاشتم چون دکتر براش تجویز کرده بود برا اینکه تبش اصلا پایین نمیومد
ولی هیچ فرقی نکرده بود
دیگه داشتم می مردم ب خاطر بچم ک چکار کنم ک بیشتر از این ازیت نشه بچم
حرف مامانم یادم رفته بود
یهو یادم اومد نصف لیوان آب نمک درست کردم گزاشتم بچم با ی وسیله سر گرم بشه
خودمم نشستم پیشش هر بار ب کل سرش آب نمک میزدم هر بار ک خشک میشد من بازم آب نمک میزدم بخدا باور کنید دیگه از تب خبری نبود
خداروشکر حالش خوب شده بود
حمومش دادم و بعد دو سه روز بچم گرفت و درست و حسابی خوابید.