من وقتی خونه خودمم دلم میگیره که اینجا(ارومیه) کسی‌و ندارم فامیلی اشنایی ندارم برم خونه‌شون از تنهایی دربیام ولی وقتی میام شهر خودم رفت و‌امد میکنم فامیلو میبینم خونه‌شون میرم میگم خدایا شکرت دورم از اینا زود به زود نمیبینمشون😂 البته نه همشون ولی بعضیاشون‌خیلی سم‌ن بخدا
به نظر من بچه دختر و‌پسر فرقی نداره همه دوست دارن از هردو داشته باشن خب معلومه کسی که دختر داره دوست داره بچه‌بعدیش پسر باشه یا بلعکس
ولی این نباید باعث بشه به بقیه حسودی کنی. از عصری انقد ناراحتم و عصبیم‌خدا میدونه...
زن عموی من دوتا دختر داره الان بارداره و این یکی هم دختره الان ی حوری شده با من همش بهم تیکه میندازه یا ایراد میگیره مثلا اون روز زدیک صورت ژیوان دیت میزد بعد میگه عه چرا پلک میزنه تند تند😐 ینی انتظار داشت واکنش نشون نده بچه🤦🏻‍♀️ یا امروز میگفت تو سختی نکشیدی میای اینحا پیش مامانت میمونی شرایط من مث تو نیست درحالی که همیشه از روز دومی که ژیوان به دنیا اومده فقط خودم کاراشو کردم
ی بار میگه سرش اینطوری دماغش اینشکلیه . خب ینی چی مثلا از بچه‌‌ی پنج ماهه من ایراد میگیره چون پسره به خدا نگید اینطوری نگو مگه حالا پسر داری چیکار کردی به خدا من همچین طرز فکری ندارم ولی رفتارش اینو نوشن میده وگرنه خودمونم سه تا ابجیم برامونم مهم نیست ولی زنعموم خیلی باهام سرینگین شده ی جوری ژیوانو نگاه میکنه اصلا حالم بد شد امروز

۱۷ پاسخ

آدم تا فامیل داره نیاز به دشمن نداره به خدا که هرچی در میاد از همین فامیله وگرنه غریبه از هزارتا فامیل بهتره

پریسا نذار از الان رو بچه ت عیب بذارن هر وقت دیدی چیزی گفت رک جواب بده بگو دوست ندارم در مورد پسرم اینطوری صحبت کنید
ولی متأسفم برا افکار آدمهایی که تو این دوره بازم فرق بین فرزند پسر و دختر میذارن به خدا که پسر آوردن برتری نیست چه دختر چه پسر تو این دوره زمونه جایگاه یکسان دارن مثل قدیم نیست که بگن پسر نون آور هست
اینا مغزهاشون زنگ زده هست تو فقط با گل پسر خاله عشق کن که به خدا چه دختر چه پسر داشتن تربیت درست میخواد ، زاییدن و چه بسا جنسیت افتخار نداره اینکه درست تربیت بشن افتخاره
تنها کاری که میکنی نذار عیب رو ژیوان بذارن چون عادت میشه براشون خیلی جدی و رک اینبار باهاش صحبت کن میخواد ناراحت بشه میخواد نشه

متاسفانه فرهنگ پسر دوست بودن بعضیا هنوزم هنوزه که هس ولی منم باهات موافقم کسی ک دختر داره پسر مسخاد پسر داره دختر میخاد آدم میخاد از هر دوتاشم داشته باشه ولی دست خودمون نیس خدا خودش هرجور لایق بدونه لیاقت بزرگ کردن کدومش و داشته باشیم بهمون میده منم از وقتیکه بچه دار شدم از جمع گریزان زدم همه یه ایرادی میگیره انگار مثلا من نامادری پسرمم

منم تو بارداریم مادرشوهرم خیلی ناراحت بود که بچم پسره.اخه دختر خودش بچش دختره و سمت اونا پسر دوست دارن🤦🏻‍♀️
ولی خداروشکر بعد زایمانم خیلی بهتر شدش

عزیزم برات مهم نباشه حرف بقیه از آدمای سمی فاصله بگیری حال خودتم خوب میمونه

خواهر شوهر من بچه اولش وقتی فهمید پسره اینقدر گریه کرد وگفت پسر نمیخام که بچه هشت ماهه به دنیا اومد وبد یه هفته فوت شد الان یه دختر نه ساله داره
میگه من نمیتونم تصور کنم مادر یه پسرم
دختر دایی شوهرم یه دختر داره میگه دلم میخاد یه خواهر برا دخترم بیارم .برعکس فامیلای خودم هر جا فرهنگش فرق داره

قوم‌شوهر من به شدت دخترین برعکس فامیلای خودم
برام تعجبه که اینقدر رابطه خوبی با پسر ندارن
مخصوصن پدر شوهرم وخواهر شوهرام وشوهرم

پریسا حتمااا براش اسپند دود کن دور سرش نمک بگردون
وای اونقدرر بدم میاااد از این ادم ها دقیقا زنعموی منم همه نوه هاش دختر هستن ،از وقتی من پسردار شدم مریض شده بدبخت
حالا یه پسر داره کل شهر بدش رو میگن ،اخه میگم خاک بر سرت که خودت همچین پسری داری و داری حسودی پسر میکنی 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

وای حالا مادرشوهر من دختر دوسته تا فهمید پسره هی تیکه مینداخت خدا کسی رو که دوس داره بهش دختر میده
مثل قدیمیا پری عاشق پسره
به بابا گفتم یا سگ بخره واسم یا پسرتونو بدید من نگه دارم....
الان از چله پسرم باهاش قطع رابطه کردیم الان تو حسرت نوه اول پسریت بمون حالتو خریدارم😅

زن عمو خر کیه
اهمیت نده

من تو شهر خودمونم اینقد همه ی فامیلا سمی ان فقط به خونه ی بابای خودم میرم .
هر چی آدم ازشون دور تر باشه اعصابت آروم تره

واای گفتی 😑 منم نظرم همینه میخوام هردوتاشو داشته باشم ولی بچه ی اول واقعا برام مهم نبود چی باشع . حالا منو نوه ی خالم باهم باردار شدیم اون بچه اش دختر بود من پسر . خالم با ما کلا قطع رابطه کرده 😑😑😑😑 یعنی انگار بچه ی اونا پسر بوده من رفتم جابجا کردم .

وقتی به این فکر کنی که اذیتا و حرفای ادما از کمبود ها و ناراحتیاشونه کمتر اذیت میشی .کسی ک حال دلش خرابه بقیه رو هم میخواد ناراحت کنه

وای تو چقدر منی منم دورم از فامیلا کسی رو ندارم میگم کاش اونجا بودم میرم اونجا میگم خدارو شکر ک نزدیکشون نیستم
ی بار بر..ین بهش حالیش میشه دیگه نباید چرت بگه
خانواده من و خانواده همسرم چون نوه اولشونه کلی ذوق میکنن برا دخترم زنعموم میگه وای خوبه دختره حالا اگ پسر بود دیگه چیکار میکردن براش نمی‌دونم این طرز تفکر مزخرف چیه ک دارن 🤕

عزیزم با زنعموت یا بقیه زیر یه سقف که زندگی نمیکنی خودتو ناراحت نکن.هرچی گفت بزار بگه اون مریضه 😐😐😐وگرنه جفتشو خدا میده

خب نرو پیشش دیگه

اهمیت نده بهش

سوال های مرتبط

مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ ۵ ماهگی
وقتی که اروم خوابیدی و از زمین و زمان خبری نداری، من فقط نگاهت میکنم و هی با خودم میگم تو پسر منی‌... تو واقعا پسر منی و من مامانتم....
یه حس خیلی عجیبیه... وقتی که فکر میکنم یا به عکس اون روز ها نگاه میکنم، میگم یعنی من باردار شدم؟ ۹ ماه یه موجود کوچولو تو شکم من بزرگ شده و تبدیل به یه انسان شده؟ من زایمان کردم؟ چطور در مقابل استرس سزارین و عمل و دوره نقاهتش دوام اوردم؟ چطور با اون زخم شدید سینه ام به پسرم شیر دادم؟ و الان که ۵ ماه و نیمشه داره از وجود من تغذیه میکنه و قد میکشه‌....نمیدونم شما هم همچین حسی دارین یا نه.... ولی من بعضی وقتا واقعا همه اینا یادم میره...
حس میکنم یک چیز خیلیییی ارزشمندی دارم و خدا بهم داده که باعث ارامشمه...
یه اتفاق شیرین، یه معجزه بزرگ، که شده مال من....
اخ اخ از خنده ها و قهقه زدن هاش که انگار وارد یه دنیای دیگه میشم....
روز به روز هم که بزرگ میشه و یه شیرین کاری جدید یاد میگیره، قند تو دلم اب میشه... یه حسی میاد سراغم که میخوام داد بزنم و به همه بگم این فرشته کوچولو مال منه...
قربون‌ مدل خوابیدنت🥰🥺😍
خدا از این معجزه کوچیک ولی بزرگ با حال خوب به همه بده...

۵ ماه و ۱۷ روز
۳۰ ابان ماه ۴۰۳
الهی امین
مامان شهاب مامان شهاب ۱۳ ماهگی
در رابطه با تاپیک قبلیم حس‌هام خیلی گنگه...شنیدم که بعضیا تو این موارد گریه میکنن یا میگن خاک تو سرم و اینا ولی من خیلی یخم، اصلا نمیفهمم چرا انقد بی تفاوت و مات موندم
دیدی از یه چیزی میترسی که سرت بیاد ولی همیشه هم یه حسی داری که سرت میاد؟! این موضوع از این چیزای من بود، همیشه ته قلبم میدونستم که بچه اولم به دنیا بیاد تو همون شیر تو شیری به اصطلاح ما ترکا میمونم برا دومی(باردار میشم دومی رو) ، همیشه هم به شوهرم میگفتم و اونم با شیطنت میگفت آره خب چی میشه و اینا، ضمن اینکه شوهرم با برادراش اینطوری شده، ۳ تا بچه از قبل بودن، خواستن چهارمی رو بیارن، سال ۶۶ یه پسر سال ۶۷ یه پسر و سال ۶۸ یه پسر به خانواده اضافه شده! شوهر منم پسر وسطیه این ماراتونه، به قول مادرشوهرم گلین اوجاقا گلیپ
شوهرم خوشحاله چون بچه خیلی دوس داره و اصلا مشکلی هم نداره با پشت سرهم اینطوری بودنشون، به اون باشه میگه سال بعد هم سومی🙄
منم قضیه اینکه بخوام به نداشتنش فک کنم قفله برام، همیشه میگفتم آدم مواظب باشه نشه اگه شد دیگه قرار نیس جون اون موجود خدا رو ازش بگیری، یعنی مرحله پذیرشش رو اوکی‌ام اما بعدش...🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️ مرحله تصور شرایطمون خیلی سخته برام، از طرفی حس میکنم به شهاب ظلم میشه، من همیشه تصور میکردم حالا حداقل چندین سال آینده تنهاس بچم و کلا تمرکزم رو خودش، اینکه یهو از تنهایی دراومده حس میکنم هوو آوردم سرش و فرصت هاشو گرفتم ازش😓
من بارداری و بچه داری و زایمان نسبتا خوبی داشتم اما امان از روزای بعد زایمان، از نظر روحی و اون شرایط سخت روزای اول اصلا دوس ندارم برگردم به اون روزا🥲 علی الخصوص با طرز برخورد و اذیتا و حمایت نکردنای همسر و اطرافیان میگفتم اصلا دیگه بچه دار نمیشم...

ادامه تاپیک بعدی
مامان 🌛ماهلین خانم مامان 🌛ماهلین خانم ۱۱ ماهگی
مامانا من یه دوست دارم از دوران راهنمایی همکلاسی بودیم باهم رفت آمد داریم اول ها اینطوری نبود تقریبا از وقتی من باردار شدم این به من حسودی کرد اوایل که من جنسیت بچم رو فهمیدم چون خودش پسر دوست داشت انقد به من تیکه انداخت حتی من باردار بودم اومد خونمون داشتم نهار میپختم گفت دختر خوب نیست اولین بچه باید پسر باشه من تا اون موقع انقباظ نگرفته بودم ک از ناراحتی اون روز گرفتم من تاحالا یه نهار هم خونش نموندم اما اون بالای بیست بار اومده مونده بعد حسادت می‌کنه نشون هم میده مثلا بگم سیاست داشته باشه نشون نده هم نه
بعد سیسمونی خریده بودم اومد گفت لباس کم گرفتی گفتم به دنیا اومد هی میخرم براش دیگ تا دم عید من برا دخترم پنج ست لباس گرفتم اومد چیزی پیدا نکرد گفت کت جین به پسر بچه میاد عید من براش روسری خریدم اما اون هیچی عیدی به ماهلین هم نداد
تا اینکه من رفتم اصفهان براش گز نخریدم زنگ زد گفت برا من آوردی گفتم تو مگ میری شمال برا من کلوچه میاری گفت آخه تو پولداری گفتم غلط تو پول یه کلوچه نداشتی
تازگیا هم خدایی تصمیم گرفتم دیگ باهاش رفت آمد نکنم ابجیم میگه یه موقع میاد از حسودی ماهلین رو تنها گیر میاره میندازه زمین اینا چرا باهاش ارتباط داری
در حدی بگم حسوده ک ابجیش طلا خریده بود زنگ زد به من گفت انقد اعصابم خورده معده ام درد می‌کنه بخدا همیشه مریضه معده عصبی داره موهاش می‌ریزه از حرص
خلاصه بگم قبلا اینطوری نبود آخه
من پنج ساله عروسی کردم اون یک سال و نیم بعد از اینکه من زایمان کردم اونم اقدام کرد هی شوهرش میگه من بچه نمیخوام هنوز زوده اما این میگه نه بیاریم متاسفانه من آدم خیلی رودربایستی داری هستم ولی دیگ اینو میزارم کنار صبح زنگ زد گفت تنهایی عصر بیام گفتم نه با اینکه تنها بودیم
مامان نهال مامان نهال ۱۱ ماهگی
امشب واقعا اعصابم خورد شد. گیر یه همسایه فضول افتادم. دخترش یه ماه از دخترم بزرگ تر. خیلی حسادت میکنه.اون از بارداری هر بهم استرس میداد عهه چرا نشدی من با اولین اقدام میششدم که. بعد که باردار شد هر روز در خونه رو میزد میگفت حامله نیستی؟ بعد که فهمید هستم دریغ از ذره ای خوشحالی(من واقعا ساده ام)... ویاراش شزوع میگفت مال من پسره تو شبیه دخترایی. میگفتم سالم باشه.بعد فهمید خودش دختره میمچد تو چشمم دنبال فلان رنگ( اولینبار همچین چیزی دیدم) بفهمه دختره یا پسر. یا میگفت جوش شیرین بزن. پدرمو دراورد. ان تی که رفتم خونه نبود. زنگ میزد چیشده؟!!الانم که بچه ها هستن هی میره پیش اون همسایه میگه چرا درو باز نمیکنه دختر دهاتی چی فکر کرده خودشو میگیره کسی رو راه نده. بعد دخترمو دید هی بغلش میکنه میگه این که خوبه میگی فقط تو خواب شیر میخوره بد نیست که من گفتم لاغر باشه. باز فرداش بگیرش از دختر من بلدنتر. بابا ولمون کن تو رو قران خو باباشون یکی یا مادرشون شبیه باشن. چشمشم بده. پدرمو دراورد به قران خستم کرد.خدا کسی رو گرفتار آدم فضول نکنه