۷ پاسخ

عکس نینی رو بزار

آااخی عزیزم تولدِ جفتتون مبارک

مبارکه عزیزم 😍

من همین درد هارو کشیدم ولی آخرم طبیعی آوردم درکت میکنم واقعا من مرگو جلو چشمام دیدم

بسلامتی
ولی خودمونیم چ حوصله ای داری‌پارت مینویسس

تولد خودت و کوچولوی نازت مبارک باشه عزیزم🍭❤️‍🔥🐣

واقعا درداش قابل تحمله؟ من هفته ی دیگه سزارین دارم . تورو خدا یکم توضیح بده

سوال های مرتبط

مامان پسته مامان پسته ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت دو
دیگه رفتیم خونه وسایلامونو برداشتیم چون تا بیمارستان یه ساعت راهمون بود،دیگه حرکت کردیم تا برسیم بیمارستان دردام شده بود از هر هفت دقیقه چهل ثانیه
یازدهوربع بستری شدم
معاینه‌ام کردن ۴سانت شده بودم افاسمانم ۵۰درصد بود،ماماهمراه گفتم میخوام تا اون بیاد اومدن کیسه ابمو زدن دوازدهو نیم ماماهمراهم اومد معاینه شدم ۴سانت رو به پنج بودم که امپول فشار زدن تو سرمم
تااینجا دردام خوب بود قابل تحمل بود یعنی واقعا باهاشون کنار میومدم
دیگه ماناهمراه اومد با توپ یکم ورزش کردیم،دردام زیاد شد رفتم رو تخت صدای قلب بچه رو گوش بدن
معاینه شدم ۵سانت بودم
تخت بغلیم دوسانت بود انقدر جیغ وهوار کرد انقدر بیقراری کرد من اصلا فکرم بهم ریخته بود انگار دردام بیشتر میشدن
ماماهمراهم یکم اومد کمراینارو ماساژ داد ساعت دو بود
شیفت عوص شد مسئول بعدی اومد معاینه کرد گفت شش سانت رو به هفت،دردا خیلی خوبه و خیلی خوب تحمل میکنه
کلا هرچی گفتن گوش دادم ببخودی جیغ و داد نکردم راضی بودن ازم
اینجاها دردای خودمم بیشتر شده بود ،تخت بغلیم هم خیلی جیغ میزد دیگه رضایت داد رفت سزارین بشه،یکم اروم تر شدم
ولی دردام شدیدتر شدن گاز انتونکس درخواست کردم برام اوردن
یکم گیجم میکرد ولی درکل خیلی خوب بود چون وقتی دردام شروع میشد خیلی بد جور بودن حتی نمیتونستم گریه کنم یا داد بزنم از شدتشون،
باز معاینه شدم گفتن ۸سانتی ولی دهانه رحمت لبه داره
نمیدونم دوز امپولو زیاد کردن یا چی ولی خب خیلی زود ده سانت شدم
همش میگفتن زورت اومد زور بده به مقعدت،خب تو کلاسای بهداشت گفته بودن به واژن باید زور بدی ،ولی اینا میگفتن زور به مقعد
ادامه...
مامان جـوجـوک🐥💙 مامان جـوجـوک🐥💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۴
سر جمع عملم ۲۰ دقیقه طول کشید اومدن ببرنم اتاق ریکاوری همون حین تنگی نفس تهوع داشتم حس میکردم نمیتونم نفس بکشم سریع بردنم دستگاه اکسیژن وصل کردن گفتن نفست اوکیه پسرمم اوردن گذاشتن کنارم حالم بهتر شده بوده تااینجاش ک همه چی تقریبا خوب بود تو ده دقیقه ای ک تو ریکاوری بودم همسرم ده بار زنگ زده بود 😂هی میگفتن فلانی اومده ؟بفرستینش بره همسرش پدرمونو در آورده ،حق داشت اخه چند ساعت بود منو برده بودن معطلیم زیاد بود هیچی دیگ اومدن منو بردن اتاقم تا همسرم اومد جفتمون زدیم زیر گریه🥹🥹خیلی حس قشنگی بود پسرمم اوردن همسرم اشکاش بند نمیومد و فقط خداروشکر میکردیم😍😍
من اتاق خصوصی گرفته بودم خیلی راضی بودم اومدن لباسامو عوض کردن برای دردم دوتا شیاف گذاشتن رفتن گفتن تا ۱۱شبم هیچی نباید بخوری
دوبار اومدن شکممو فشار دادن لعنتییی ی صدای قیرچی میداد ک نگم😭😭 هنوز اونموقع بی حس بودم تقریبا. کم کم بی حسیم داشت میرفت ی دوبار دیک اومدن شکممو محکم فشار دادن ک من از دردش هوار میزدم هی میگفتن این دیگ آخریشه😒😒ساعت ۱۱اومدن گفتن کم کم ابمیوه بخور باید پاشی راه بری اومدن سوند در اوردن بعدش کمکم کردن بشینم بعدش از تخت بیام پایین خیلییی دردناک و سخت بود ولی قابل تحمل جوری بود ک هرچی بیشتر راه میرفتی انگار دردت کمتر میشد رفتم سرویس کارامو خودم کردم اومدم بیرون ی شربتم دادن بخورم ک شکمم کار کنه ک اونم گلاب ب روتون بیزون روی گرفته بودم برعکس همه😂😂😂
مامان محمدپارسا مامان محمدپارسا ۵ ماهگی
تجربه ی زایمان طبیعی من🥰
سلام خانومای گل، زایمان طبیعی بنظرم بهترین انتخاب زایمانه البته اگ مشکل خاصی نداشته باشی طبیعی واقعا بهتره،
من برای زایمان بحاطر دیابت ک داشتم مجبور بودم ختم بارداری بدم و پسرمو ۲ هفته زودتر از وقتش بدنیا بیارم... برای همین وقتی بستری شدم اول یک قرص زیر زبونی بهم دادن و معاینه تحریکی هم کردن (قبلش هم ۲ سانت باز بودم) سر بچمم خیلی بالا بود و ا۱لا نیومده بود توی لگن، بعد نیم ساعت از مصرف قرص درد هام شروع شد کم بود و قابل تحمل حدودا ساعت ۱۱ ظهر بود، همینطوری ادامه داشت تا ساعت ۱۲، دوباره معاینه کرد و گفت ۳ الی ۴ سانت شدی دردات چطوره گفتم خیلی خوبه و قابل تحمل، و کمی ک گذشت کیسه آب رو پاره کرد و دقیقا از همین لحظه دردای منم شروع شد دردای وحشتناک ، یکساعت تونستم تحمل کنم و بعدش دیگ غیر قابل تحمل شد و ازشون خواستم بی حسی بزنن ، و ب کمرم زدن بی حسی رو خیلیییییییییی خوب بود کلا دردام رفت انگار ن انگار دردی وجود داشت... نیم ساعتی ک گذشت ماما معاینم کرد و رفت دکتر رو خبر کرد و اومدن تختمو اماده کردن واسه زاییدن😆 و دقیقا راس ساعت ۲ و ۲۵ دقیقه بعدازظهر زایمان کردم و پسر خوشگلمو دیدم😍😍😍
مامان مامان نویان❤️ مامان مامان نویان❤️ ۳ ماهگی
خلاصه همش منتظر بودم کار بخیه تموم کنه ک تموم نمیشد خیلی طول کشید خداییی یه ساعتی شد دیگ کلافه شده بودم ک تموم شد و درد کمرم شروع شد انگار با ساطور کمرمو زده بودن گفتم پمپ درد بیارید دارم میمیرم..خلاصه بردنم ریکاوری اونجا شکممو فشار دادن چون خیلی بی حسی نرفته بود انچنان درد نداشت..ولی بعد ده دقیقه بی حسی رفت درد شکمم شروع شد ای خداااا چ طاقتی به ادم میده انگار سوخته بودم تا زخم قشنگ انگار مثلا اتو رو گذاشتن سر جای زخم ک ایقد داد و بیداد میکردم همونجا بچمم اوردن یکمم شیر خورد سر سینه هم نداشتم اصلا🥴بعدش بردنش ب بقیه نشونش بدن
منم بی حسیم کلا رفت و میخواستن ببرنم بخش ک پرستار اومد باز شکمم فشار بده.‌گفتم بگو یا خدا تو ریکاوری فشار دادن لازم نیست گفت اون ب ما ربطی نداره الان مریض مایی دوباره باید فشار بدم..دستشو گرفته بودم حالا مامانم اینا و شوهرم بالا سرم..جیغ میزدم گریه میکردم ک اونام ب گریه افتادن..هیچ جای عمل به این سختی نبود واقعا..بردنم بخش هنوز شدیدا درد داشتم..
همه خانواده تو اتاق بودن بچمم همونجا بود..دیگ پمپ درد کم کم اثر میذاشت و درد قابل تحمل میشد و من خواب الودتر..واقعا ماه اخر نخوابیده بودم اصلا دیگ خوابیدم برا خودم تو اون همه سر و صدا
مامان یاشار مامان یاشار ۴ ماهگی
پارت ۳
زایمان طبیعی
نزدیکای ۲۰ ساعت بود بچه تو کیسه آب نبود و من درد میکشیدم کل فامیل آمده بودت بیمارستان از خانواده شوهر گرفته تا خانوادم خودم حتی دوستامون هم آمدن آخه ۲۰ ساعت موندن تو زایشگاه طبیعی نبود دیگ این دفعه کل فامیل پشت در زایشگاه ماما ها رو تهدید میکردن اونا هم کم و بیش ترسیده بودن اما بازم سزارين نمیکردن منو منم از داد بیمارستان رو رو سرم گذاشته بودم از پشت در صدای گریه مامانم و مادرشوهرم و کل فامیل رو می‌شنیدم که التماس میکردن سزارین کنین
ساعت حدود ۱۱ و نیم بود منو بردن تو آب گرم یکم آروم شدم ماما ها از دست خانوادم کلافه شده بودن تو آب گرم بودم که دکتر آمد تا رنگش پریده گفت کخ شیش تا مرد هیکلی پشت درن میخان درو بشکونن سه تاش داداشم بود یکی شوهرم یکی پسر عموم یکی دامادمون خلاصه به من گفت بیا بهشون بگو که خوبی منم چون زیادی درد کشیده بودم گفتم نمیام
دیگ داشت از لرز تمام سیستم بدنم بهم می‌ریخت ساعت ۱۲:۳۰ شد باز منمو معاینه کرد تا همون ۸ سانته چون خیلی ساعت گذشته بود که بچه تو کیسه آب نبود منو با هشت سانت بردن رو تخت زایمان با قیچی بچه و کلی درد بچه رو دنیا آوردن
پارت آخر رو میزارم
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی