۲۴ پاسخ

منکه اصلا به مامان نگقتم باردارم.فقط خواهر بزرگم میدونه کسی رو هم نگفتم بیاد برای زایمانم....راحترم به خدا چیه منت میذارند

واقعا مامانای الان بعضی هاشون خیلی بی معرفت شدن

از دست این مامانا

عزیزم من توی خونه ی خودم میشینم تا این‌چیزها هم پیش نیاد، آخه مامانه منم خیلی بیمعرفت شده تیکه میندازه یا بچمو دعوا میکنه دوسندارم

تنها نیسی گلم منم عین خودت مامانم اصلا زحمت نمیده ب خودش بیاد بیمارستان با من فقط استرس اینو دارم چطوری تنهایی برم 😑

بشین خواهر خونه خودت یا برو پارکی چیزی دلت باز بشه.

سلام خوبی گلم دخترت چند سالش منم به خاطر پسرم اصلا نمی‌رم هفته ای یه بار میرم به خدا اونم جمعه شب دوساعت

بیخیال زیر بار منت کسی نباش

☹️☹️☹️☹️
بشین تو خونه خودت راحتری

بگردم آدم می‌شکنه واقعا ❤️

دخترت چند سالشه؟؟ کی زایمان میکنی؟

چرا خب؟کمک نمیکنی مگه؟

بیخیال بابا منت کسیو نکش، منم مامانم اصلا نمیدونه حامله ام .. والا سر عروسی یا موقع های دیگه این کارو کردم و اون کارو کردم کلی فحش داد که چرا تشکر نکردی
انگار من گفتم انجام بده، خود شوهرم هم گفته بود هیچی نمیخواد بخری.

اخه مگه چقدر زنده اییم ما
بعد مادرمون هم اینجوری کنه
بخدا اگه مامان من اینجوری باشه دق میکنم کسیو ندارم دیگه خانواده شوهر ک بفکر خودشون بدم میاد از کاراشون

وای مگه میشه😐😶‍🌫️

وااااااا مامان من والا ارزوشه من برم اونجا بمونم ولی خودم میگم ن آرسام اذیتشون میکنه اینام گناه دارن کمتر میرم ولی هیچوقت ایطوری نگفته حالا چن روزه رفته مشهد دلم تنگ شده میگم کی میای کلا من خیلی وابستم ب مامانم بچمم همیطوره

خب حق داره عزیزم اونا دیگه حوصله ی بچه ی کوچیک ندارن بهتره درکشون کنی

خب حتما بجت ازیت میده ؟

عزیزم زندگی دیگه بعضی از مادرا این جوری ان

خوب تو هم جوش نکن خونه خودت راحتی بیخیال مامان من رفت کربلا منو گذاشت رفت خیلی راحت

واه یعنی چی

ای خدا🥺☹️☹️☹️

منم خانوادم تحمل نمیکنن خواهرم هنوز بچه نداره راحت می‌ره خونشون

خب اونا هم آدمن واقعا خسته میشن بهتره ک توام درکش کنی

سوال های مرتبط

مامان تهمینه مامان تهمینه ۲ ماهگی
اینقدر حالم بده که حد نداره جمعه زایمان دومم هست بچه اولم ۲۱ماه ست خیلی اذیت می‌کنه امشب اینقدر سرش داد زدم که الان ازم می‌ترسه باباش ومادر خودمم خونه هستن مثل جغد فقط نگاه میکنم بچه رو جیغش درمیارن خودشون می‌کشن کنار میگن الان مامانت ال می‌کنه بل می‌کنه به خدا من مادر بدی نیستم ولی مغزم پوک شده اصلا کشش ندارم همش دعا میکنم چون لیاقت مادری ندارم جمعه تو اتاق عمل بمیرم تموم بشه حالم خیلی خرابه از بی درکی اطرافیان حالم بد میشه همش ساز مخالف میزنن واسم دیوونه شدم مثلا ب مامانم میگم ظهر بزار دخترم بخوابه بد پتو بشور میگه من چکار اون دارم دخترم بخاطر مامانم وتو حیاط بودنش نخوابید یا شب دارم ب شوهر میگم این بچه از صبح بیدار شده نخوابیده بزار بخوابونمش بعد حیاط بشور میگه روغن ماشین ریخته حیاط سیاه میمونه حیاط میسوزه دخترم جیغ وگریه که میخواد بره تو حیاط بعد میارمش تو خونه فقط جیغ میزنه وگریه منم اینقدر داد زدم سرش جیغ زدم که ساکت بشه ازمن فرار می‌کنه می‌ره بغل مامانم وباباش الآنم ازم ترسیده خیلی خسته م خیلی کاش زمان برمیگشت عقب هیچ وقت ازدواج نمی‌کردم