مامانا دخترمن یه مدل بچه ای هست که اگه خیلی دادبخوره خیلی بگن نکن یاواکنش نشون بدیم به کاراش بدترمیکنه من تاجای ممکن فضای زندگیمواروم نگه داشتم تاروحش لطمه نخوره درسته یه جاهایی هم ازدستم درمیره ولی درکل نمیزارم عصبی بشه ،دخترخیلی باهوشیه همه چیومتوجه میشه باهاشم خیلی حرف میزنم راجبه کارای بدوخوب همشونم میدونه ولی بعضی اوقات یه کارای بی ادبی میکنه مخصوصا توجمع مثل پرت کردن دست تودماغ کردن حرف بدزدن،یازدن البته همیشه نیست نمی دونم یهویی اینجوری میشه
امروز همراه پدرومادرم اومدم خونشون که توروستاست چون تعطیل بود گفتم بچه بیادحال وهواش عوض بشه،ازغروب بچه لجبازیشوشروع کرداصلانمی دونم چراشبم اومدم تکیه محل مراسم بود اولش خوب بودیهو شروع کرد دستشوتودماغ میزاشت میخورد خالشومیزد میپرید روسریومیکشید من هی فتم ماهوربشین اصلاحرف منوادم حساب نکرد موقع شام داشت همرواذیت میکردبردمش بیرون بهش گفتم الان میریم خونمون تاتوباشی دیگه کارای زشت نکنی گریش گرفت گفت مامانی دیگه نمیکنم یکم دادش زدم یهودیدم حالش بهم خورد دست وصورتشوپاک کردم گفتم میریم داخل میشینیم تا بریم خونه ارومترشد،اومدیم خونه هی بابام گفت فلان کارونکن دخترمنم توسینی انجیربود همشوریخت پدرمنم زدتوگوشش دادش زد گفت ببربخوابونش دیگه دخترم بغض کرد ولی یه جوری شد تابه زور خوابید من خیلی ناراحت شدم شب بدیو گذروندم شماجای من باشین چیکارمیکنین بارفتارای بچم بابی مسئولیتی پدرش رفتارای پدرم ....

۱۱ پاسخ

من خودم خونه که باهاش هستم اصلابکن
نکن ندارم بعدهرجامیرم اینقدنمیفهمن که بایدوسیلشونوجمع کنن بچه هست حالیش نمیشه به خدا همش بقیه باعث میشن من بچرودادمیزنم

ببین این بکن نکن ها روهمه بچهها دارن وقتی بخوای مهارشون کنی یجایی خوبن یجایی افسار پاره میکنن ومیخوان خودشون رو خالی کنن سعی کن اینقدر امرونهیش نکنی بذار بچگیشو کنه اما بهش بگو اینکار بده ا ن کار خوبه فقط بهش یاداورشو جلوشو زیاد نگیر بچه ماهم اینجوره با پدر ومادرامون خوبه مارو که نیبینه شیطون ولجبازه طوری که مامان باباهامون میگن زبون بسته کاری نمیکنه وفلان وقتی شمارو مطبینه لجبازوبدقلق میشه وما اینو خوب میدونیم
وقتی میدونید بچه ممکنه چیزی روبریزه قبل از هرچیزی اون محل رو از وسایل خطر ناک ورختنی وشکستنی پاکسازی کنید
من دخترم اگر مدادوخودکار ببینه واویلا میشه براهمین هرجا میرم میگم مدادوخودکار جمع لطفا

دقیقا منم جایی میرم پسرم اینقداذیتم میکنه که بیزاربشم میگم هم توی خونه بشینم حداقل آبروم که حفظ میشه

وای چقدر بده ادم میره جایی حال و هواش عوض بشه بدتر انقد اذیت میکنن که ادم پشیمون میظه، ولی پدر شمام نباید میزدش یه جورایی بفهمون بهشون چون بعدا باز تکرار شما جلو شوهرت اون دیگه شاید کوتاه نیاد

یه دلایلش همینه که
پدرش براش وقت نمیزاره و بیرون نمیبردش.
اگر هی بگیم نکن بدتر میکنه. باید بدون توجه به کار بدش، حواسشو با یه کار دیگه پرت کنی یا حتی همون کار بد رو تبدیل به یه بازی خوب بکنی.

منم شوهرم مثل شوهر شماست و خستم!

بابات زدش😐😐😐شاخم دراومده

اصلا نمیتونم باور کنم کسی به خودش اجازه بده بچه کسی دیگه رو بزنه!

دختر منم بعضی وقتا خیلی لجباز میشه ولی من زورم میاد یکی کتکش بزنه حتی اگه بابام باشه

هیچ‌کس اجازه نداره بچه شما رو دعوا کنه یا بزنه، من یکی دو بار داداش بزرگم یکم دعوا کرد هنوز ازش ناراحتم و پسرمم دیگه عین قبل دوستش نداره. رفتار بچه هم طبیعیه ، می‌ره جای جدید دوست داره خودی نشون بده بگه منم هستم انگار ترس فراموش شدن باشه یا چی نمی‌دونم اما جایی که تعداد بیشتر باشن صداش نمی‌رسه خود نمایی کنه با اینجور کارا خودشو نشون میده. دعواش نکن فقط بگو اگه اینجا رو دوست نداری بریم خونه بازی کنیم یا مثلا بگو میدونم حوصله‌ت سر رفته بیا باهم فلان بازی رو بکنیم ، ی جوری سرش رو گرم کن آروم میشه

حس میکنم واسه سنشونه دختر منم همینجوری

پدر خود ماهور جان کجاست؟

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
سلام مامان های عزیز.اومدم با تجربه ی پستونک
اول اینکه من بسیار بسیااار راضی بودم که دخترم پستونک گرفت از همون روز سوم بعد به دنیا اومدن بهش دادم که عادت کنه.و چون بچه ام به شدت کولیکی بود بعد هم دکتر گفت پستونک رو بهش بده که یکم اروم بشه،و پستونک یه جورایی مادر دومش بود،و بعد دکترش گفت حتما از ۲۰ ماهگی تا ۳۰ ماهگی دیگه یواش یواش ازش بگیر،به خاطر فرم دندوناش،خب من چون میرفنم سرکار میخاستم وقتی بگیرم ازش که خودم بیشتر پیشش باشم گذاشتم برا ایام عید نوروز..این چندماهم که داخل اینستا پر بود از این ویدیوویی که پستونک بچه رو بادکنک میبرد که من حس خوبی به این کار نداشتم.اومدم یه دو هفته ای از نظر ذهنی اماده اش کردم با قصه و داستان و حرف زدن و این چیزا،یه روزم بهش گفتم یه مغازه ای هست که اگه بریم پستونکامون رو بهش بدیم به جاش بهمون عدوسکای بزرگ ک خشگل میده ،و دخترم به شدت استقبال کرد،رفتیم ور یه مغازه و به فروشنده قبلش گفتم سه تا پستونکش رو دادیم و دوتا عروسک به انتخاب خودش گرفتیم.خیلییی خوش حال بود،ولی دو شب اول یکم بیتابی کرد،بعدم دیگه خودش میگفت چون من بزرگ شدم پستونگم رو با عروسک عوض کردم
مامان نینی کوچولو مامان نینی کوچولو ۳ سالگی
سلام مامانا گل من میخام تجربه از پوشک گرفتن رو بهتون بگم اول از حدود ۳سال و نیمه شروع کردم و آهنگا و کارتون و کتاب مربوط بهش رو نشونش دادم و تقریبا خوب پیش رفت و جیش رو کنترل میکرد و بهم میگفت ولی یه مشکل که داشتم به خاطر یبوست و ترسی که از پی پی گرفته بود موقع پی پی میگفت پوشکم کن تا دیگه شروع کرد گفت موقع جیش هم پوشکم کن بچه ها خیلی باهاشون و از فرصت استفاده میکنن منم فهمیدم کارم اشتباس و بهش توضیح دادم گفتم بزرگ شدی همه آدما میرن دسشویی و البته بگم که خیلی توی این راه اذیت شدم گریه ها و همکاری نکردند یه ماه ول کردم و گفتم بزارم تا ۳سالش بشه و بعدش شروع کردم یه روز که خیلی پی پی داشت گفت پوشکم کن منم جلد خالی پوشک رو بهش نشون دادم گفتم عمو مغازه دار دیگه به بابا پوشک نمیده میگه پرت بزرگ شده و باید بره دسشویی نداریم اون روز خیلی گریه کرد حدود یک ساعت پشت در دسشویی منتظرش موندم با هزار ترفند و جایزه و تشویق و بازی و ناگفته نماند عصبانی هم شدم ولی باید صبور باشی و تحمل کردم تا بالخره پی پی کرد خیلی خوشحال شدم یه مادر حتی بابت ببخشید پی پی بچش هم خوشحال میشه😆😆از اون روز یه رو خوب بود یه روز دوباره میخواست نصیحت کنی تا بالخره الان حدود ۳هفتس ترسش ریخته و خودش میاد میگه مامان پی پی دارم و میره دسشویی و منم تشویقش میکنم توی این راه اذیت شدن داره خستگی داره کثیفی خونه داره ولی تحمل کنیم و درمقابل گریه کردنشون نباید کم بیاریم گفتم تجربه مو بهتون بگم شاید بتونم کمکی کرده باشم.
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۳ سالگی
سلام خانما. از دیشب همش بغض دارم .
قبلا از دست دخترم عصبی میشدم فقط داد میزدم ولی الان یک ماهی میشه خیلی بد شده .همه کارهای برادر زادمو یاد گرفته کلا هفته ای یکی دو بار میرم خونه بابام ولی برادر زادمو همیشه اونجاست و دخترم خیلی بهش وابستس. جدا از اون هرجا بریم بچه ای ببینه سریع باهاش ارتباط برقرار می‌کنه و هرکاری بچه انجام بده دختر منم انجام میده و اصلا حرف گوش نمی‌ده.دو شب پیش تو هیئت بچه ها رفته بودن خاک بازی اینم گریه رفت پیششون هرچی میگفتم بیا پیش مامانی نمیومد. بعد واسه شام رفته پیش مامان بچه هه نشسته .مامان بچه هه یه جوری با عصبانیت نگاش میکرد.خیلی اعصابم خراب شد رفتم بغلش کنم گریه نشست نیمد. منم آخرشب دستشو کشیدم بغلش کردم و یه نیشگون به بغل پاش گرفتم گریه کرد.دیشب میگه آب رفتم براش دو سه مدل آب آوردم مثلاً تو بطری خودش،تو لیوان و... میگه باز آب و بطری ها رو پرت می‌کنه و گریه می‌کنه نزدیک بود بخوره تو تلویزیون شوهرم دخترمو گرفت پرت کرد اونور گفت لوس احمق .دخترم خیلی گریه کرد بعد اومد بغل من چون تو هیئت اعصابم خرد کرد و خودم هم پریود شده بودم خیلی داغون بودم پرتش کردم اونور.بعد دوباره میخواست غذاها و بریزه و پرت کنه و داشت جورابش رو پاره میکرد منم محکم دستشو گرفتم و فشااار دادم خیلی دردش اومد خیلی گریه کرد .آخر سر بغلش کردم و بوسش کردم .کارهای بد برادر زادمو یاد گرفته اصلا چیز پرت نمی‌کرد با بزنه تو سرش خودش و جیغ بزنه و دیوونه بازی در بیاره همش یاد گرفته .منم دوس ندارم بچه لوس بزرگ بشه هم داد میزنم سرش ولی تا حالا اینجوری که بدرفتاری کنم نکرده بود با دخترم 😔تا حالا روش دست بلند نکرده بودم .خیلی ناراحتم .بچم اینقدر گریه کرده الان اصلا صداش در نمیاد 🤕.فقط من اینجوریم ؟
مامان آرتمیس مامان آرتمیس ۳ سالگی
بالاخره موفق شدم و آرتمیس رو به طور کامل از پوشک گرفتم 🤩
دو سال شش ماهگی اولین قدم برای از پوشک گرفتن رو برداشتم و فقط موفق شدم زمانی که جیش داشت بره دستشویی . یک ماه بعدم پوشک شب رو برداشتم . ولی چون دفعه اول به خاطر یبوست درد کشید دیگه هر وقت بهش گفتم بریم دستشویی پی پی کنیم میگفت نه درد داره . تا تولد ۳ سالگی که بازم بهش گفتم . و اونم میگفت مامان من بزرگ شدم ولی تو پوشکم پی پی میکنم🤣
اوایل هفته پیش گفت پی پی دارم گفتم بریم دستشویی . مامان خیلی ناراحته و کلی حرف زدم . اونم رفت خودش پوشک اورد و گفت نه 🤣
ولی در اخر با ناراحتی رفت سمت دستشویی و یه یک ربعی نشستیم . در اخر چون یبوست نبود پیپی کرد و الان راحت شدیم . هر روز میره دستشویی میگه مامان من دیگه بزرگ شدم تو پوشکم پی پی نمیکنم 😎
در کل خیلی برای حرف دیگران خودتون و بچتون رو اذیت نکنید . اگه برگردم عقب اون سه روزی که خیدی بهش فشار اوردم برای پی پی کردن تو دستشویی رو انجام نمیدم . چون فقط ترسش بیشتر شد و هیچ فایده ای نداشت جز زجر خودم و دخترم🤕 الان که سه سالش شد به راحتی رفت و پی پی کرد 😍
مامان Nila joon مامان Nila joon ۳ سالگی
سلام خانوما امروز یه اتفاقی افتاد میخواستم نظر شما رو بدونم ممنون تا آخر بخوونین راهنمایی کنید امروز خواهرم بعد چند روز گفت میخوام بیام خونه اتون گفتم بیا اومد پسرش تقریبا دیگه ۵ سالش میشه خیلی هم فضوله وقتی میاد با دخترم با هم خیلی فضولیو شیطونی میکنن من با مادر شوهر و یکی از خواهر شوهرم تو یه حیاطیم پسرشو داد دستم یک سالشه گفت میریم نماز مغزب میخوونم میام ولی خیلی طول کشید نیومد پسرش دیگه داشت گریه می‌کرد بردمش تحویلش دادم دخترم و پسر خواهرم با من اومدن تو حیاط من که رفتم تحویلش دادم مادر شوهرم گفت بیا گ‌وشیمو نگا کن یه مشکلی داره منم مشغول اون بودم دیدم از تو حیاط صدای پدر شوهرم میاد که داره فوحش میده ببخشید میگه مادر ج. نده و دیوث بچه ها سنگ زده بودن ب ماشینش این داشت فوحش مسداد اومد گفت بچه هاتون خیلی بی ادبن و دستشو دراز کرده بود طرف من و خواهرم فوحش میداد من خیلی شرمنده شدم کار بچه ها خیلی بد بود ولی پدرشوهرمم خیلی کار زشتی کرد بنظرتون چطور رفتار کنم برم خونه اشون یا نرم اگه چیزی گفتن چی بگم خواهرم وشوهرم تو حال نشسته بودن همونموقع شوهرم میگه مقصر تویی همیشه مقصر هم چیز منم
🥲🫠شوهرمم چون خیلی پسر خواهرم جلوش فضولی میکنه ازش بدش میاد بنظرتون چیکار کنم چ جوری با خواهرم رفتار کنم دوس ندار ناراحت بشه شوهرم میگه ن تو برو ن اونا بیان چون دخترمونم فضول میشه بعضی از فضولی و بی ادبی ها رو از اون یاد گرفته