وای اگه نگم تو دلم میمونه میشه غم باد مهرسامو بردم باشگاه کلاس آمادگی جسمانی مخصوص بچهای 3تا6ساله روز اول که ترسیده بود نمیرفت سمت بچها همش جیغو داد میکردن فرار بازی این حس غریبگی داشت روز دوم که میشد امروز بردمش کلا4تادختر بودن حالا مهرسام رفته بود پیششون داشت یخش وتمیشد که باهاشون بازی کنه یه توپ برداشت بازی کرد اینم دخترارو دورخوش جمع کرد بااونا بود مهرسامم دوربرشون بازیگوشی منتظر بود تا خانومه بگه بیا توهم فلان کارو بکن مهرسام میرفت دسته به حلقه هامیزد زنه میگفت مهرسام اگه بامابازینمیکنی دست به وسیله هانزن دیگه هم محل نمیداد به مهرسام مهرسام اومد بغلم ناراحت شد دوباره رفت وسط بازیشون زنه گفت مهرسامو دوباره نیارین باشگاه ما منم انقد اعصابم خورد شد باخنده گفتم مهرسام منتظره شماست که یه چیزی بهش بگی تابیاد سمتت حس غریبگی داره مهرسامم توپارو مینداخت از دور به زنه میگفت نگاگرفتم اونم اصن انگار نه انگار

۱۰ پاسخ

وقتی میبینی مربیش اینقدر بی صبر و حوصلس اصلا پیشش نبر جایی ببر که صبور و مهربون و حرفه ای باشن و لذت ببره هی جابه جا نشی

زنه مربی بود ؟نبرش اونجا

بنظرم نبر اگر باهم ارتباط نمیگیرن

من باشم دیگه نمی‌برم بیخود می‌کنه به بچه بی محلی می‌کنه

من باشم دیگه نمیبرم

واققققعا سروکله زدن با بچه های اینجوری سختا.من خودم مربی نقاشیم.چندسالیه که اینجوریارو جواب میکنم انرژی و توان ادمو میگیرن که هیییییچ ...زودم خسته و زده میشن ازکلاس! تاااخر کلاسم همش دنبال توجه مربین ادم هلاک میشه.تاوقتی بچه خودش امادگی اجتماعی پیدانکرد نبرش واقعا

بنظرم دیگه اونجا نبردیدش، ببرید جایی که مربی ش بتونه خوب با بچه ارتباط بگیره، این دست از کلاس ها که کلاس های اولیه بچه ها هستند، میتونه خیلی تو ارتباط گیری، رفتارشون و اعتماد به نفسشون درآینده الخصوص تو مدرسه، موثر باشه.
مثلا مربی ارسلان، خیلی باهاش خوب برخورد میکنه، طوری که ارسلان تو خونه راه میره از مربی ش تعریف میکنه، عاشق مربی، کلاس و دوستاش شده، همش منتظر روز دوشنبه و چهارشنبه ست، که بره پیششون

چه مربی مزخرفی

هرگزززز
منم باشگاه میبرم.مربی اقا هم هست،انقدر با حوصلس، بعدم سه تا شش سال خیلی تفاوت هست تو توانایی و مهارتشون. اصلا گروه بندیش اشکال داره،خودت چجوری قبول کردی ببری اخه

بعد الان موندم باز فردا ببرمش یانه

سوال های مرتبط

مامان مهرسام و آیسان مامان مهرسام و آیسان ۳ سالگی
مامان محمد والا مامان محمد والا ۳ سالگی
دوستان کرجی سلام.‌ یه راهنمایی میخواستم. یه مهد خوب، یه جایی که بشه بچه هم بازی کنه، هم یکم آموزش، کجا خوبه به نظرتون.‌یه دوره مانیا لند بردم مادر و کودک. خیلی خوب بود. الان دیگه سه سال و دو ماهشه...امروز یه مهد بردم تو خیابون داریوش، قسمت آموزش داشت و خانه ی بازی. مثلا واحد آموزش شناخت سکه... که پول میدیم و کالا میگیریم و اینا رو توضیح داد ولی واسه سن محمدوالا به نظرم جذاب نیست. پنج ساله ها نشستن گوش میدن، ولی محمدوالا پا میشد، براش شیرین نبود...طبیعیه به نظرم...
بعد بچه ها رو حدود ۱۲ تا بچه رو بردن یه خانه بازی که اینم مناسب این تعداد بچه نبود. یکی موتور برمی داشت، محمدوالا هم میرفت سراغش... بعد هنوز کامل نمی تونه خواسته ش رو بگه، یهو می بینی می زنه...امروز هم گشنه ش شد، هم خسته شد، انگار عصبانی شد بچه....مربی گفت دست بزن داره، چیزی رو نگیره،میزنه. گفتم خب جلسه اولشه، گشنه ش هست،تنظیم نیست امروز...بهش بگین گوش میده.... یکم هم البته ناراحت شدم. دارم فکر میکنم انگار اصلا محیط، محیط بسته و کوچیکی بود، بچه خسته شد، بچه های دیگه بزرگتر بودن
..و عوامل دیگه...جایی میشناسین واسه رِنج سنی محمدوالا خوب باشه؟؟؟
مامان آروین مامان آروین ۳ سالگی
روز اول مهد کودک
بذارم گریه کنه یا نبرمش؟!
سلام مامانا
من پسرم رو مهد ثبت نام کردم دو روز در هفته بره. روزی ۳ساعته
روز اول رفت من دم در نشستم هی میومد چک میکرد من هستم
روز دوم بردمش مربی گفت نشینی بهتره ، خودشم اروم بود و رفت داخل. منم نموندم
هی بهم میگه چرا نموندی چرا رفتی؟ من دنبالت میگشتم گریه کردم
تو نرو همونجا بشین
بهش گفتم اگه دوست نداری نریم. ولی میگه دوست داری فقط تو هم بمون
منم قول دادم میمونم ، ولی همینکه فرستادمش بره داخل شروع کرد گریه کردن که من نمیرم.
مربی گفت توجه نکن تو بذارش داخل برو ما حواسمون هست اروم میشه عادت میکنه
ولی من دلم نمیاد نشستم تا ساکت بشه. اروم شد. لی همون پشت در نشسته بود. دو ساعت موندم اینم از پشت در تکون نخورد.
هر چی مربی گفت بچه ها اومدن دنبالش همون پشت در نشسته بود بازی میکرد
اخر آوردمش خونه اعصابم خورد شد که من اینجا موندم تو دم در بشینی بازی کنی!!!
نمیدونم به حرف مربی گوش بدم ببرم بذارمش برم. یا به حرف دلم گوش بدم و اصلا دیگه نبرمش...🥺
مامان asemon مامان asemon ۴ سالگی
با بچه‌ای که لج کرده که دیگه دستش رو نمیخواد و یه دست جدید مسخواد چکار باید کرد؟
خیلی جدی معتقد بود دستش خراب شده و باید جدید بگیره. تازه قرمز هم باشه.😂این سیفید رو نمیخواد🤦🏻‍♀️
چه دنیای عجیبی دارن بچه ها.
امروز رفتم فروشگاه. فروشگاهی که برای خرید میریم یه فضای مثل خانه بازی کوچیک داره برای اینکه بچه ها سرگرم باشن و پدر مادر ها خرید کنن. خلاصه دخترکم عاشق اونجاست. وقتی از خرید برگشتیم دنبالش دیدم همچین لباش رو ورچیده و با اون چشای درشتش مثل گربه‌ی شرک داره به بغل دستیش نگاه میکنه که دلم رفت براش. کاشف به عمل اومد مداد رنگی هارو جمع کردن ولی یه مامانی رفته تو و گفته من کنار بچه‌م میمونم بذارین بکشه. بعد طفل من داشت با غم نگاشون میکرد. حداقل اگر قانون شکنی میکنین، پارتی بازی یا هر کار دیگه‌‌ای حواستون باشه اطراف یه بچه‌ی دیگه دلش نشکنه. بچه‌م هی میگفت بچه ها به من اسباب بازی ندادن. من لبخند زدم و با خودم بردمش اما کار قشنگی نبود واقعا. شاید اون بچه لج کرده باشه و مادرش حالا به هر نحوی مجبور شده باشه اما واقعا کار قشنگی نیست که تو فضای عمومی که بچه های دیگه حاضرن برای یه بچه شرایط خاص قائل شد. مسئول اونجا هم معلوم بود تو رودربایستی قبول کرده اما میتونست حالا که یه نفر شرایط رو عوض کرده به بقیه بچه ها هم مداد میداد.
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۳ سالگی
امروز با شوهرم و بچه هام رفتیم یه دوری بزنیم. بعد شوهرم کنار یه پارک نگه داشت تا دخترم یکم بازی کنه. پارکم امروز تعطیل بود خیلی شلوغ بود. دختر منم عاشق تاب بازی. تاب هام همه پر بود منم گفتم دخترم بریم بازی‌های دیگه رو بکنیم بعد برگردیم تاب بازی اما گریه میکرد میگفت فقط تاب. یکی از بچه ها خیلی رو تاب مونده بود منم رفتم اونجا ایستادم که اومد پایین دخترم رو سوار کنم. اما دخترم همش گریه میکرد که زود. زود میخوام سوار شم. اصلا مفهموم صبر یا نوبت رو نمیفهمه. بعد مامان اون پسر به من گفت دخترت چند سالشه گفتم سه سالشه. گفت پس چرا اینطوری رفتار میکنه. باید تو این سن مفهوم نوبتی رو بدونن. حتما یه دکتر ببر نرمال نیس. راستش فک میکردم شاید حرفای خانوم درست باشه اما از طرفیم خیلی ناراحت شدم. از اون موقه همش تو فکرم و رفتارای دخترم رو زیر نظر دارم. به شوهرم گفتم میگه تو زیادی حساسی تا یکی حرفی میزنه روت تاثیر میزاره. ولی خب واقعا خیلی درگیرم. دخترم خوب حرف نمیزنه فقط کلمه میگه جیغم زیاد میزنه ولی بنظرم بخاطر حرف نزدنشه. بردم دکتر مغز و اعصاب. دکتر پیشنهاد داد که حتما اول ببرم کاردرمانی چون باید درک و توجهش کامل بشه. که بتونه حرف زدنم یاد بگیره.. اما خب هنوز پیشرفت چندانی نکرده. هنوز نتونستم از پوشک بگیرم. هنوزم خوب دستور پذیر نیس. البته چیزایی که به نفعشه و دوس داره رو زود میفهمه و انجام میده اما بقیه موارد نه. و خیلی چیزای دیگه. دلم خیلی گرفته انگار یه غم رو دلم سنگینی میکنه دلم نمیخواد این موضوع رو هم به کسی بگم فقط به شوهرم میگم که یکم دلم آروم بشه اما اون همش میگه زیادی حساسی چیزی نیس😒