۲ پاسخ

ب نظر من این واکسن ۱۸ ماهگی خلق و خو شونو عوض می‌کنه.

نه عزیزم اتفاقا همین الان داشتم میخوندم اینها همه ک شما گفتین جز چالش های ۱۸ ماهگیه.گویا طبیعیه و باید باهاش کنار بیاید تا از این مرحله هم بگزره.

سوال های مرتبط

مامان پاییز🍁 مامان پاییز🍁 ۱ سالگی
بعضی وقتا حس میکنم اصن مادر خوبی نیستم....
حس میکنم بچمو دارم داغون میکنم...
خسته ام از کارهای ناتموم خونه،نق زدن های دائم بچم نخوابیدن غذا نخوردن جیغ زدن هاش بخاطر دندون هاش و تنهایی همه کار ها رو کردن .
بعضی وقتا از فشار روانی بچمو دعوا میکنم سرش داد میزنم کل هفته تو خونه با بچه ایی که همش نق میزنه بازی نمیکنه و همش میخواد دراز بکشه تلویزیون ببینه حس عذاب وجدان که نکنه بچم دیگه بازی نکنه و وابسته تلویزیون بشه اینقد خسته مبشم که توان بازی کردن با بچم رو ندارم حوصله هیچی رو ندارم هوا سرده با این مریضی ها هیچجا نمیتونم برم نه پارکی نه بیرونی نه جایی همش تو خونه حس میکنم بچمو دارم داغون میکنم بقیه رو میبینم همش بچهاشون بیرونن بازی میکنن جایی میرن یجوری حوصله دارن انگار فقط منم که از کارهای ناتمومم خسته ام نمیدونم ولی حس میکنم مادر خوبی نیستم هیچوقت نمیخوایتم بچمو اینجوری بزرگ کنم که مجبور لشم دعواش کنم سرش داد بزنم که بخوابه که جیغ نزنه که گریع نکنه ولی توانم تموم شده نمیدونم چی درسته چی غلطه فقط دلم میخوایت منم مث بقیه بچمو تو آرامش بزرگ کنم تو شرایط خوب که بتونه بره بیرون همش بازی کنه مسافرت بره نه که همش تو خونه بی حوصله و نق نقو با یه مادر خسته و دست تنها که روزای هفته رو هم یادش میره کی اخر هفته میشه کی اول هفته....دلم میسوزه وایه بچم که نکنه مث بچگی های خودمون با ترس و ناامیدی و حسرت بزرگ بشه .یا من دیوانه ام یا بقیه مادری کردن بلدن و منم که فقط مث روانی ها رفتار میکنم.....خسته شدم از خودم از این همه مسئولیت از اینهمه درک نشدن و دیدن بقیه که چجور راحت بچهاشون رو بزرگ میکنن و من دارم بچمو داغون میکنم...
مامان نیکی کوچولو❤️ مامان نیکی کوچولو❤️ ۲ سالگی
واقعا خستم...
و فرسوده...
تا ظهر که سرکارم، میام هم انقد این بچه جیغ میزنه و لجبازی می‌کنه و گریه می‌کنه دلم میخواد بمیرم
دیشب از مسافرت اومدیم، اییییینقدر توی مسافرت جیغ زد و گریه کرد انگار بچه ۴ماهه‌س
با اینکه من خیلی آدم آسونگیریم
دائم میخواست میبردمش آب بازی هرکار میخواست میکرد
ولی هی ضجججه زد
یه بار خیلی شدید عصبی شدم واقعا دلم میخواست یه واکنشی نشون بدم، بازم خودمو نگه داشتم
امروز اومدم باز همینجوری ضجه میزنه و جیغ میزنه هرچی میخواد
نمی‌خوابه هم بدتر میشه
آخر خودش بیهوش شد بعد همیشه ۲ساعت میخوابه، منم تا اومدم کپه مرگمو بذارم باز پاشد ضججججه
انننننقد عصبانی شدم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم یه جیغی کشیدم منم و دعواش کردم
بعد بمیرم بچه هم جیغ کشید و زد زیر گریه بعدم اومد بغلم یه نیم ساعت سه ربعی همینجور ساکت بغلم بود😭😭😔😔
می‌دونم خیلی کارم بد بود تا الانم همش ازش عذرخواهی کردم، ولی منم آدمم داره روتنیم می‌کنه انقد لجبازی می‌کنه الکی
تازه من اصصصصلا زورش به هیچی نمیکنم😔قشنگ دارم فک میکنم واقعا دیگه ظرفیتشو ندارم😔