۱۰ پاسخ

کاملا در اشتباهی
مادرایی کع کلا پیش بچه هاشونن دیگه حال و حدصله بازی و نگهداری بچه رو ندارن
خیلی خوبه گه شاغل هستین یه زن توی خونه باشه و کل خودشو در اختیار خونه و خانواده بزاره افسرده میشه

اتفاقا چون بیرون میری و تو اجتماع هستی باعث میشه حوصلت بیشتر باشه و دوست داشته باشی وقتی که با بچت میگذرونی با کیفیت تر باشه. منم ۱۵ ساله دفتر بیمه دارم الان اصلا نمیتونم برم تو خونه با سیستم اگر برسم کار میکنم ولی میدونم اگر میشد روزی ۲ساعت هم میرفتم کلی حالم بهتر بود و انقدر عصبی نبودم

چند روز موندی خوش میگذره وگرنه همیشه درگیر همین کارا بودن واقعا گاهی خسته کننده س
سعی کن وقتی از سرکار برمیگردی باهاش بازی کنی جبران بشه براش

چون حقوق داری و میدونی دیر با زود برمیگردی ب کارت ابن میگی

من که بخاطر دختر 2سالم و یه تو راهی که دارم کارم و بوسیدم گذاشتم کنار. کارمم خیلی خوب بود. ولی هیچی باارزش تر از بودن کنار بچه مون نیست دوست داشتم خودم بزرگش کنم الان نه تنها افسرده نشدم حال روحیم نسبت به اونموقع که بچمو میذاشتم و میرفتم سرکار خیلی بهتره. همه ی مامانایی که کنار بچه هاشون هستند بدونن دارن بهترین کار دنیارو انجام میدن.

منک یه چند وقتی کاراموزی میرفتم دوربودم از دخترم دوست داشتم برگردم
زودتر خونه
بااز الان چندوقته بیکارم
براشروع طرحم
خیلی خسته شدم
بنظرم شاغل بودن‌خیلی بهتره
ادم شادترع
بااینکه ازلحاظ جسمی خسته
میشه ولی روحی اکیع

شغلتون چیه عزیزم

چون سر کاری اینو میگی ما که تو خونه ایم دیگه حوصله بازی باهاشون رو نداریم

عزیزم شغلتون خیلی خوبه که میتونید دور کاری انجام بدین یا نیم وقت برین سرکار دیگه هرروز سرکار نباشین
من خودمم حسابدارم

من به خاطر پسرم از کارم گدشتم تا ۳ سالش بشه با حقوق و مزایای خوب ولی الویت پسرم بود ۳ سال اول خیلی مهمه

سوال های مرتبط

مامان باران کوچولوم مامان باران کوچولوم ۲ سالگی
چفد سخته مادر بودن، از صبح ک بیدار میشم تا اخر شب سعی میکنم مادر خوبی باشم براش،ولی ی جاهایی از دستم در میرع🙂💔امروز غروب عصرونه نخورد، ظهرم زیاد غذا نخورد شب هم غذا نخورد یکم سیب زمینی سرخ کرده خورد و خوابید،عصری بردمش پارک با ابجیم، اندازه ۲ ساعت بازی کرد اومدیم، یهو لج کرد سر چیز مسخره،باباشم با تلفن صحبت میکرد با صاحب بار این میرفت ور گوش اون جیغ میزد گریه میکرد هرکار میکردم اروم نمیشد اصن بغل من نمیومد، باباشم یکی محکم زد ب کمرش طوری ک جای ۵ تا انگشتش موند رو کمر بچه🥲انقد نشستم گریه کردم، با باران دوتایی گریه میکردیم، سعی کردم ارومش کنم، اروم نمیشد، از حرصصصص زیاد الکی خندم میگرفت ی لحظه اوووج گرف گریه ش ب خودم گفتم نکنیاااا ک یهو دستم خیلی بی قرار رفت تو صورت باران🥲💔 اصلااااا دست خودم نبودم اعصابم زد ب دستم، بچم هی با گریه میومد صورتمو نگاه میکرد ببینه واکنشم چیه،😕😕ب هیچ سراطی مستقیم نمیشد ک گولش بزنم، طوری بود ک میگفت اصلا ب من دست نزن،خلاصه بعد از کلی گریع بیهوش شد از خواب،
همش میگم بچه ۲ ساعت پارک بهش خوش گذشت اومد خونه از دماغش در اومد،شب ک میشه غصه عالم میریزه رو دلم بابت باران،حس میکنم خیییلییی کم میزارم براش،😔