من که اصلا اصلا اصلا دلم نمیخوام نه بارداریو تجربه کنم نه بچه داریو
همین یدونه رو خدا برام هزارسال سلامت تندرست نگه داره انشالله
واقعا کم اوردم وتوان ندارم🥲
منم اول خیلی دوست داشتم دوتا بچه داشته باشم ولی واقعا دیگه نمیکشم همین یکی بسه. نمیدونم شاید اونایی که چندتا بچه دارن بچه های خوبی دارن و اذیتشون نمیکنن منم اگر بچم اذیتم نمیکرد دوتا میوردم ولی واقعا دیگه نمیخوتم
من ازبچه متنفربودم شاهانم دوسال بعدعروسیم ناخواسته باردارشدن میخواستم سقطش کنم دیدم یسریاخیلی دوادکترمیکنن واسه بچه سراین گفتم ولش کن هرچی شد..ولی بارداری خیلی بدی داشتم همش استرس پول سونو کرایه خونه قسط ویار بد که نمیتونستم چیزی بخورم..زایمانم ک افتضاح آمپول بیحسیو ضدعفونی نکرده بودن باعث شدپام عفونت کنه تا۱۰زوزبعدزایمانم بیمارستان بودم نمیتونستم تکون بخورم اتفاقای همسرمم باخانوادمم ک زیادشد..اخلاق همسرمم ک کلن بدشدجوریکه الان همه کارا بچم باخودم مامانمم سراین چیزاحالم ازبچه دوم بهم میخوره بچمم ک نه خواب داره نه خوراک ولی بااین همه سختیاش بخاطربچم دوستدارم بجه دوم بیارم تنهانباشه..ولی خودم خیلی روحی جسمی داغونم
😅😅😅😅منم مثل شما فکر میکردم و خب خدا خواسته باردار شدم اولش قصد سقط داشتم ولی دلم نیومد نمیدونم چرا ولی الان خوشحالم که نگهش داشتم میدونم قراره خیلی سخت بگذره چون هیچ دست کمکی ندارم و فقط خودمم ولی میدونم دوسال بگذره راحت میشم البته پسرم خیلی پسر خوب و مهربونیه اگه اون بد اخلاق بود قطعا سخت تر میگذشت
منم هرگز بفکر بارداری دوم نیستم نمیتونم دیگه حتا به اون لحظات فکر کنم همین یکی خدانگهداره برام سالم و سلامت💕
بچه های شماهم انشالله سالم و سلامت باشن 😘😘
دختر من یک سال و دوماهش بود بیدار شدم الان چهارماه رو تمومکردم به شدت سخت بوده تا اینجای کار
منتظر اتفاقای قشنگشم فقط همین
چون حاملگیم خداخواسته بود حتما یه حکمتی داشته
پسر تو چقده جذااااابی😍
سلام عزیزم 😊
تمام حس های تو در من هم هست حتی مشورت کردم گفتن یه روانشناس خوب برو حرف بزن بزار سبک بشی ، همه مامانا شرایط یکسان و روحیات یکسان دارن چون بچه ها در این دوره خیلی متفاوتن و دائم باید وقت گذاشت و از خودگذشتگی کرد...
آرزو جانم من همه این دغدغه هارو داشتم و میگفتم ان شاءالله چندسال بعد اما به تازگی متوجه شدم که باردارم اونم به طرز عجیبی 😥 حالم بده هم روحی هم جسمی نگران آینده م اما وجود بچه ادمو دلگرم میکنه که یه موجود کوچولو قراره زندگیتو عوض کنه و پسرم همبازی خواهد داشت..
عزیزم ماشالله قد بزرگ شده آریا جون من حامله بودم شمارو دنبال میکردم خیلی کپل و بامزه بود خدا برات حفظش کنه گل پسر😘🤩🥰
من نوجوان بودم چون تک بودم دلم چهارتا میخواست ولی الان واقعا دلم نمیخواد بارداری رو خصوصا مجدد تجربه کنم
شیرینیش زیاده ولی سختی هاش خیلی خیلی بیشتر ..دوتا دختر من سه سال و نیم فاصله دارن ..خداروشکر باهم وقت میگذرونن .ولی این وسط من هستم که دچار روزمرگی شدم ..یه آرایشگاه با خیال راحت نمیتونم برم ..بعضی وقتا واقعا حس افسردگی میاد سراغم ...از صبح تا شب درگیر بچه داری و خونه داری
منم تو این چالش موندم😔
واقعا خستمه،
هم روحی و هم جسمی و هم اینکه بیماری م خیلی داره اذیتم میکنه بعد از زایمان.
گاهی میگم پسرمون خیلی تنها میشه در آینده و واقعا اشک میریزم و گاهی خودمو که میبینم و نرسیدنای زندگیم، خیلی غم میشینه تو دلم.😔
حس میکنم به یه تراپی خیلی عمیق احتیاج دارم.
منم اصلااااا دوست ندارم اون دوران برگرده
بس که بد بود و سختی کشیدم
هنوزم از پسِ دخترم برنمیام یوقتایی کم میارم
اونم دست تنها
قصدش ندارم فعلا
مگه یه زن چقد توانایی از خود گذشتن داره توی همین دوره ما خواهر برادرا پشت هم نیستن چه برسه سی چهل سال بعد
تک فرزند با یک مادر شاد که به ارزوهاش رسیده میتونه دوست های خوب بهتر از خواهر وبرادر خونی پیدا کنه و خانواده خوبی هم تشکیل بده و درگیری ذهنی و چالش هم با خواهر برادرش نداره این تجربه من از یک خانواده شلوغ مادرم شونزده تا بچه بودن پدرم ده تا خودمون شش تا فک کنم دیگه کسی بیشتر از من دایی وعمه وخاله و .....نداشته
منم دقیقا همینم ،شهر غریب و دست تنها بودن استراحت مطلق توی بارداری بی مهری همسرم و شرایط اقتصادی و بد جامعه حتی فرهنگی،همه اینا باعث شده که اصلا به فکر دومی نباشم و نخاهم بود ،همین یدونه بسه
منم دقیقا طرز فکرم مثل شماست
دست تنها بودن خیلی سخته من دیگه دوست ندارم این دوران برگرده
خیلی حال روحیم خراب شد هنوزم خیلی خوب نشدم
خودم خیلی دختر دوست دارم و تک فرزندی دوست ندارم اما ب این دوران فک میکنم میگم نه اصلا
شاید چند سال دیگه اوضاع بهتر شد نظرم عوض شد
منم بعضی موقع ب دومی فکر میکنم اونم برای سه چهار سال دیگ ولی یاد سزارین و کولیک و بیخابی میوفتم منصرف میشم بازم من دست تنها نبودم مامانم بیشتر بزرگش کرده همسرمم تک فرزندی رو دوس نداره همه بچه های فامیل تک فرزندن و بدی هاشو میبینم 😶
من جدیدا نظرم یه کم تغییر کرده. بعد ۳ یا ۴ سال خدا بخاد بازم باردار میشم
به احتمال زیاد ماهلین جانم از آب و گل دراومده و دیگه فهمیده تر میشن. اختلاف سمی بالای پنج سالم دوست ندارم میترسم ماهلینم بره مدرسه و موقعی که تموم توجه منو بخاد من با نوزاد سر و کار داشته باشم. برای همین سعی میکنم زودتر بیارم که باهمم بزرگ بشن حدقل
من هم دوست داشتم بچه ام تک فرزند نباشه ولی پسرم ریفلاکس و کولیک و حساسیت به لبنیات داشت و هنوز داره ....از طرفی هم خودم سنم بالاست ،من ۳۹ سالگی بچه دار شدم
حالا الان توانشو ندارم دیگه ،چند سال بعد هم که دیگه سنم زیادشده و...
خیلی خیلی دوست داشتم میشد این ۶ ماه که پسرم هنوز شیر میخوره یه بچه رو از بهزیستی شیر میدادم که محرممون بشه و بیارمش با پسرم بزرگ بشه ولی متاسفانه شرایط زندگی هم انقدر سخته که ساده نیست
منم تو این چالش سخت موندم
نمیدونمممم چیکار کنم
از یه طرف تک فرزندی رو اصلا قبول ندارم
از طرف دیگه خیلی خیلیی برام سخته دوباره باردار بشم و بچه داری
دلم میخواد پسرم بزرگ بشه منم برم دنبال کارای خودم و آرایشگریم و بیشتر برا خودم وقت بزارم
از یه طرفم میگم ۳ ۴ ساله شد دوباره اقدام کنم که فاصله سنی کمی داشته باشن...
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.