تقریبا ۱۰ ۱۲ روز بود که زایمان کرده بودم
افسردگی بعد زایمان به شدت تخمرغییییی
به همراه بچه ای که زردی بالا داشت و‌ رفلاکسو کولیک‌ شدیدش از همون روزای اول خودشو نشون داده بود
شیرهم که قربون خدا برم دریغ از یه قطره نداشتم😂
ما‌درشوهرم انقد نوک سینه هامو فشار داده بود تا شیر بیاد خدا شاهده هنوز وقتی نگاه به سینه هام میکنم حالت تهوع میگیرم😒 اه
از صبح چندساعت تو مطب دکتر نشسته بودم تا نوبتم بشه
وارد اتاق دکتر شدم
مرتیکه‌ هنوز من پامو‌ نزاشتم تو اتاق برگشت بهم گفت شیر خشک یا شیر مادر؟؟
گفتم خشک
تو صورتم نگاه کرد گفت : افغانییی هستی؟؟ گفتم نخیررر
گفت همون دیگه افغانیا عرضشون بیشتره اگه افغانی بودی شیر خشک نمیدادی🙁😒
چون کارم لنگ بود افسردگیم داشتم نتونستم چیزی بگم وگرنه اگه الان بود با خودکار قهوه ای سرتا پاشو رنگی میکردم تا یاد بگیره با یه خانوم که تازه زایمان کرده اینجوری حرف نزنه
گفت مشکلش چیه؟ گفتم زردیش پایین نمیاد رفلاکسم داره
بدونه معاینه چندتا دارو نوشت داد دستم گفت به سلامت
گفتم همین؟
که یهو با اعصبانیت برگشت تو صورتم نگاه کرد گفت ببین خانوم بچه شما چون شیر خشک میخوره در آینده تبدیل میشه به یه فرد چاااااااق که هرکاری هم‌بکنه نمیتونه خودشو لاغر کنه با کلی بیماری مثل مشکلات قلبی و دیابت
مغزم و زبونم یاری نمیکرد وگرنه میدونید که حتما از خجالتش در میومدم☺️
بدون تشکر و خدافظی و بدون گرفتن نسخه بچه رو برداشتم از اتاقش اومدم بیرون دروهم‌ با قدرت محکم بستم😑
در اخر هم رفت تو سایت نوبت دهی از خجالتش در اومدم
ولی تا همین چند وقت پیش جملاتش روزی صدبار تو مغزم تکرار میشد
پس از همین تیریبون اعلام میکنم دکتر (عین صاد) خیلی بی شخصیتی
و بنظرم برای دفاع از شیر مادر پول میگیری🦦😒

تصویر
۲۲ پاسخ

بچه شیر خشکی چاقه؟؟
کووو
والا ما هرچی بچه تپل دیدیم شیر مادر میخوره
بچه ی ماهم هییچ انگار آب خالی میدم نه شیر خشک

بنظرم اسمشو بنویس!
تامام قهوه اییش کنیم

تولیت که خیلی خوبه
من هروقت رفتم عالی بوده هم صحبت هاش هم توضیخاتش

من راضی بودم

میفهممت!
چه حرفایی که سر همین موضوع نشنیدم و چه قضاوت‌ها که نشدم
حتی بابای بچم برگشت گفت تو زورت میاد به بچت شیر بدی بدبخت !😭 خدا می‌دونه که اونشب تا صبح بیقرار بودم و گریه کردم
هععععی !!!
رها کن خواهر ، به قول شمالیا به گوز بیلی 💨

اسمشو بگو بی شخصیت عقده ای رو

اسمشو بگو

وای چهقدر این حرفا اون تایم رو اعصاب ادم تاثیر میزاره من تو بیمارستان هی میومدن مشاور میدادن ک شیر خودتو بده اگ ندی بچه دچار انواع مریضی هایی ک نمیخوام اسمشو بیارم و میشه و هزار تا انگ و ایراد و زدن ب بچه ها شیر خشکی
خدا خیرش بده ی متخصص اطفال اومد تو اناقم شوهرمم بود گفت دخترم بخوای نخوای دخترات سیر نمیشن با شیرت اول اخر شیر خشکی میشن خودتو اذیت نکن برای شیر دادن و ی شیر خشک خوب معرفی کرد و رفت باورت نمیشه چهقدر ارومم کرد

ولی من رو سر این دکتر قسم میخورم !!
به نظرم خیلی تشخیصاش درسته

با تاپیکت عجیب یاد خودم افتادم
منم افسردگی شدیید گرفتم بعد زایمان
رفتم واسه رفلاکس ایرمان پیش دکتر
گف شیرخشکیه یا شیر مادر?
گفتم شیرخشک گیگوز میخوره
بهم گف مارکش فرق نمیکنه بچه ای ک شیرخشک میخوره فرقی نداره چ مارکی بخوره چون همش یه کثافته!
بعدم میخواستم بچه رو بزارم رو تخت یهو داد زد اینجوری? بچه رو میکشی که
انقد اون روز عصبی شدم
منم اگه تو اون شرایط روحی نبودم قطعا جوابشو میدادم ولی انقد اون روزا خودم بغض داشتم که در مقابل حرفاش فقط عین یه مجسمه سکوت کردمو هیچی نگفتم

اره بعضی از دکترا همینطورن، شیرم کم شده بود به دکتر گفتم که چه شیرخشکی خوبه بگیرم ناراحت شد که چرا میخوای بدی و نده احتیاجی نیست
بابا من نمیتونم بچمو گرسنه نگه دارم که یه طوری جبهه میگیرناا

خدا لعنت کنه اون دکترو
معلوم نبوده کی پاچه شو گرفته اینم سگی کردن و افتاده ب جون ملت
آخه با زن تازه زایمان کرده اینطوری برخورد میکنن ...وای اگه شوهر من بود جرررررررش میداد

ب نام خدا ،من قبل زایمان دوست نداشتم بچه شیر بدم ن بخاطر زیبایی ها ،فک میکردم حس بدی باشه میک بزنه و خجالت میکشیدم بخام جلو دیگران شیر بدم از این فکرا میکردم ،زایمان کردم داخل بیمارستان شیرم کم بود ی قوطی خریدم تا ۴۰روز هی سعی کردم بچه شیر خودم بخور ولی شیر نداشتم و نوک سینه هم نداشتم هر دو در حال اذیت بودیم ک کلا تصمیم گرفتم شیر خشک بدم ،ن ک بخام توجیه کنم ولی الان پشت قوطی شیر خشک نگاه میکنم میگم من تو یک روز یا حتی یک ماه شاید این ویتامین ها مصرف نکنم ک بخام جذب بدن خودم کنم و از طریق شیر ب بچه هم بدم،آدم استرسی هستم اگر شیر میدادم تمام استرس و غصه منتقل میشد ب بچه ،پس گاهی شیر خشک عالی ترین انتخاب ،و هر دو مادر اونی ک شیر خودش میده و نمیده همیشه بهترین هستن و بفکر بچه خودشون تصمیم میگیزن

این دکترا قبل اینکه مدرک دکتریشون بگیرن و مطب بزنن اول باید یه درس شعور و شخصیت پاس ببینن دارن یا طی درس خوندن از دستش دادن

بیا صدتا شیرخشکی نشونت بدم چقد بدنشون رو فرمه گوه میخورن

چرا زر میزنن شیرخشکیا چاق میشن

عاخ منم بردم پیش باصر همین بود رفتم تو گفت تحصیلات😐😐😐اخرم گف همینه دیگه دوتا برقی افتادید پیش هم ب جا توجه ب بچه سرتون تو چرت و پرته

چقدر من بودی تو قسمت شیر نداشتن و تمام کارها کردیم تا شیر بیاد ولی نیومد. و دل درد ها بچه افسردگی. خدا لعنتش کنه. بچه داداش من شیر خشک خورده الان 12 سالشه نه تپله و نه مشکل و بیماری داره

چه دکترخری از طویله مدرکشو گرفته

چه دختر بی شخصیتی
درسته شیر مادر اولویته
اما شیرخشک که زهر نیس
الان خیلی از پزشکا خودشون به بچه هاشون شیرخشک میدن

خب من که شیر نداشتم به بچه م چی بدم؟؟؟؟ گوز؟؟؟ عجب ادمایی پیداااا میشن..بگو مدرکتو از کدوم گه دونی گرفتی؟؟؟ شیرخشک اگه بد باشه اصلا تولید نمیشه...این همه بچه شیرخشکی..این همه شرکت در سطح دنیا دارن شیرخشکه خوب تولید میکنن...این چ حرفیه؟

میخوای مام بریم قهوه ایش کنیم؟🤣

پ ف یییییی یوووووز
آش گااااال
ماااااادر بووووق
پدر صلوااااتی
اه اه باس حالت خوب میبود پارش میکردی

سوال های مرتبط

مامان گل پسر قند عسل مامان گل پسر قند عسل ۱۴ ماهگی
از صبح که بیدار میشدم تا آخر شب هر باری که میخواستم به پسرم شیر بدم اول شیر خودمو میدادم بعد اگه سیر نمیشد شیرخشک میدادم
برای شیر شبش هم فقط شیرخشک میدادم
با این وجود حرفا و نصیحتا و کارشناس بازیاشون ادامه داشت که شیرخشک نده و فلان و بهمان ....
تقریبا از سه ماهگی دیگه برای شیر شب بیدار نشد یعنی خودش شیر شبش رو قطع کرد
یه مورد دیگه هم که بنظرم شاید برایتان مامانا کاربردی باشه اینه که من از شیشه شیر کلاسیک استفاده می‌کردم برای پسرم یعنی سر شیشه گرد بود و حالت ارتودنسی نداشت
این برنامه شیردهی ادامه داشت و من اینو میدونستم که بچه هایی وه هم شیر مادر و هم شیرخشک میخورن از یه سنی به بعد دیگه سینه مادر رو نمیگیرن و پیش خودم تصور می‌کردم شاید یه بار گاز بگیره مثلا دفعه بعد بازیش بگیره و شیر نخوره و ....
ولی در کمال ناباوری یه شب وقتی که میخواستم به پسرم شیر بدم دیدم دهنش رو محکم بسته باز نمیکنه
اول فکر کردم بازیش گرفته سرش گرفتم سمت سینه دیدم نه انگار واقعا نمیخواد بخوره
فردا و پس فردا این موضوع ادامه داشت
واقعا فکرشم نمیکردم انقدر سریع و یهویی بخواد این اتفاق برام بیفته
ادامه....
مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱۳ ماهگی
سلام مامانا
توی اینستا یه دستی دیدم
جناب شوهر برا تولد بچه دوم که دختر بود کلی اتاق بیمارستان رو دیزاین کرده بود( پست بلاگری نبود پست آتلیه بود ),, و به بچه اول که پسر بود یه شاخه گل داده بود تا به مامانش هدیه کنه و تشکر کنه برا بدنیا آوردن ابجیس... چقد تربیت پدرو مادر مهمه توی رفتار آینده بچه با همسرش .... یادمه به مادرشوهرم که بعد زایمان پیشم بود و غذا درست نمی‌کرد فقط اکثرا املت و سیب زمینی و تخم مرغ درست میکرد غذا چندروز یبار ‌..چند وقت پیش که گفتم کاش بیشتر حواستون بمن بود تا بچه ها...گفت خودت میگفتی برات غذا درست کنم ....منم گفتم مامان من حالم بد بود دیدین ...ناگفته نماند هم درد شدید محل عمل داشتم...بالاخره دوقلویی بود ...هم دورتا دور محل عمل تا پشت کهیر زده بود حساسیت داده بودم داشت می‌سوخت...خیلی بد بود احوالم....ب مادرشوهر گفتم من حالم خوب نبود گفت آخه چهار پنج روز خوب نبودی بقیه روزا چی....انقد ناراحت شدم ‌..حالا دختر خودش که بچه اولش زایمان طبیعی بود و کلی پزش رو‌میداد و‌افتحار میکرد ...الان سر بچه دوم مشکل داره و سزارین شده....قربون خدا برم که جای حق نشسته و می‌دونم با جون و دل که از دخترش بعد عمل مواظبت می‌کنه من جلو چشماشم...میدونستم ناراحت شدم موقع خدافظی بهم گفت بخدا توام مثل دخترمی....😊
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۱۵ ماهگی
سلام . بچه ام نه و ماه و دو روز داره . دیشب حالش خیلی بد شد ، سرفه داشت و گرفتگی شدید صدا . خلط گلو داشت . دیشب بدترین شب عمرم بود . به حدی گریه کردم که از شدت گریه بی حال شدم . مادرم و همسرم کمک کردن . اما من نمی تونستم خودم رو کنترل کنم و جلوی گریه خودمو بگیرم . از سایت دکتر دکتر برای امروز صبح وقت گرفتم . رفتیم درب مطب در هوای بارونی و سرد . ماشین خودمون باتری اش خراب شده بود و مجبور شدیم با کلی استرس اسنپ بگیریم . بعد رسیدیم درب مطب دیدیم بسته است ، زنگ زدیم به منشی تو خواب بود با صدای خواب آلود گفت امروز مطب بسته است ! میخواستم بگم مرض دارین تو سایت دکتر دکتر نوبت دادین ! خودمو کنترل کردم با زبون خوش اما جدی بهش اعتراض کردم . بعدش به همسرم گفتم بره اطراف رو بگرده شاید مطب دکتر دیگه ای باز بود . نشستیم تو راهرو سرد با بچه کوچیک ، خدا کمک کرد که دکتر اومد ، گفت خواستم یه وسیله ای بردارم به منشی گفتم به کسی وقت نده ، گفتیم ما اینترنتی نوبت گرفتیم ، قبول کرد رفتیم تو مطب و بچه رو معاینه کرد ، گفت دچار عفونت شده و باید دارو بخوره اگه خوب نشد مجبور میشیم بستری کنیم بیمارستان ، دعا کنید لطفا با مصرف دارو ها خوب بشه ، از لحاظ روحی و جسمی داغون هستم خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ناراحت هستم . به خدا پناه میبرم
مامان آقا حامی💫 مامان آقا حامی💫 ۸ ماهگی
نمیدونم چرا این روزا همش یاد خاطرات روزای اولی که زایمان کرده بودم میفتم🥲 اون حجم کم خوابی ،درد،سردرگمی ،نگرانی عشق بی حد و اندازه به حامی واون همه تغییر شرابط،که همه چی با هم قاطی بود..و من واقعا مستاصل و گیج بودم..یادمه تو همون ماه اول بعد سزارین مامانم بهدزور فرستادنم استخر که یه کم از خونه بیرون بیام (لازمه خاطر نشان کنم که من ۳ماه اخر بارداریمو به خاطر سرکلاژ استراحت مطلق تو خونه بودم 🥲)
منم گیج و ویج و درحالی که شبش هم خواب درستی نداشتم رفتم استخر با لختی ترین مایوم در واقع دو تیکه ای بود که با یک بند بهم وصل شده بودو اولین چیزی بود که تو کشوم پیدا کرده بودم و برداشتم😵‍💫اینو به این خاطر میگم که من تو بارداریم ۳۰کیلو افزایش وزن داشتم و تقریبا از همه جهات ترک خورده بودم و شکمم هم خیلی بزرگ بود هنوز بعد ببینید چی پوشیده بودم🤦‍♀️ خلاصه که برای بهتر شدن روحیه رفته بودم استخر ..دونفر که فکر کردن حامله م تو سونا بهم گفتن حامله ای نیا اینجا برات خوب نیست،چندین نفر گفتن اخیی چققدر بدنت ترک خورده چراا اخه برو لیزر خوب بشه در عین اینکه احساس میکردم همه هم داشتن یه جوری خاصی بهم نگاه میکردن😪البته که قطعا اینجوری نبوده و هورمونا و افسردگی زایمان اوضاع رو برای مغزم پیچیده تر کرده بود،خلاصه بعد از یک ساعت شنای دست و ما شکسته با سینه هایی که ازشون شیر میچکید خودمو رسوندم رختکن و افسرده تر و خسته تر از همیشه برگشتم خونه🥲🥲
ازین خاطرات پس از زایمان زیاد دارم که نمیدونم چرا همشون این روزا به مغزم هجوم میارن🥲