۱۶ پاسخ

بنظرم دچار شک شده..همسر منم همینطور بود،مردا خیلی میرن تو فکر ،فکر مسولیت و مراقبت بنظرم دچار بحران میشن..

مردها دقیقاً سر بچه اول همینن بی احساس بازی در میارن ولی خب منم شوهرم سر بچه خواهرش خیلی خوشحالی کرد چون احساس مسوولیت می‌کنه می‌ره تو فکر آینده و این چیزا و گرمه اونا هم ذوق دارن ولی اینکه با این موضوع کنار بیان برای کمی زمان بره بعدشم عزیزم شاید مشغله کاری خسته بوده دیگه پیش میاد سخت نگیر گلم به خودت سخت میگذره

اولشه تو فکره خوب میشه گلم

تو حامله ای هورمونای اون خورده بهم😑توام اهمیت نده بهش چند وقت دیگه وقتی اومد سمتت بگو برو مامانتو...الله اکبر😑

بچه ی اولتونه

شوهر منم اول اینطوری بود بی حس بود 😂الان یکم درست شده ما الان چون هورمونها مون بالاس یکم حساس شدیم اصلا ناراحت نباش به فکر اون هدیه کوچولویی باش که خدا بهت دادا

سونو قلب رفتی باخودت ببرش همسر منم همین بود ولی سونو قلب ک رفتیم صدای قلبشو شنید عوض شد

عزیزم گاهی اوقات مشکلی پیش اومده سر کارش یا هر چی ولی نمیخواد بهت بگه تو این شرایط که حالت بد نشه ممکنه اصلا مشکل خاصی هم نباشه اما فکرشو درگیر کرده خانم‌ها هم به خاطر هورمون ها شرایط روحی حساس تری پیدا میکنن .آروم باش به هیچی فکر نکن زیاد پا پیچ شوهرت نشو بزار تو غار تنهاییش بره خودش میاد باهات صحبت میکنه سر سنگین نشو زندگی عادیتو پیش ببر خود پدر شدن مادر شدن یکسری استرس ها بوجود میاره که همه به طور یکسان باهاش برخورد نمیکنن پس فرصت بده آروم باش

عیب نداره غصه نخورمیرن توفکراون خوشحاله فقط بلدنیست چیکارکنه توبهش فک نکن وحساس نشو هنوزباورنکرده باباشده

اصلا فکر بد نکن عزیزم من و همسرم بعد ۴سال زندگی به میل خودم‌الان بچه دار شدیم دقیقا منم حس همسر شمارو دارم با اینکه خودم خواستم چون روتین زندگیم احساس مسعولیتش خرجش تو ذهنمه برای همین یکم شک شدم تازه تازه دارم راه میام اگه بیام

عزیزم شاید فشار روحی یا مشکلی بیرون از خونه دارع... شما مدتی بیشتر بهش محبت کنید میدونم دوران بارداری دوران سختیه و آدم خودش خود به خود حالش بده و نیاز به عشق داره ولی برای زندگیتم شده شما بیشتر تلاش کن شاید بعد مدتی درست شد

ولی ادم قهرم باشه دلشم ی چیزی بخواد نخره 🧐

واقعا خیلی بده همسر آدم اینطوری رفتار کنه...
آدم تو‌دلش میگه من که دارم بچه اینو تو شکمم بزرگ میکنم، رفتار اینم که اینطوری🥲

ای بابا حتما از ی چیزی ناراحته

شاید استرس گرفته بچه خود ادم مسئولیتش خیلی سنگین تره

شاید شوکه شده
توجه نکن

سوال های مرتبط

رُزا رُزا قصد بارداری
سلام
می‌خوام تجربه هامو براتون بگم شاید بدردتون بخوره ♥️
من ۱۱ ماهه که ازدواج کردم به دلایلی از همون اول ازدواج هم خودم هم شوهرم دلمون بچه میخواست و من حتی می ترسیدم که باردار نشم🥲
خلاصه سه ماه اولو که اقدام کردم همش منتظر بودم که باردار شم اینم بگم که از قبل ازدواج من تنبلی داشتم و پریودم نامنظم بود به شدت نامنظم گاهی اوقات تا سه ماه پریود نمیشدمو میرفتم دکتر تا که آمپول پروژسترون بهم میداد برای پریود شدن🤦🏻‍♀️
اما خداروشکر بعد از ازدواج خیلی بهتر شدم تقریباً منظم بود اما یه ۲ یا ۳ روزی عقب می‌افتاد همراه منتظر نی نی بودم وقتای هم که عقب مینداختم خوشحال میشدم فک میکردم باردارم اما امان از دل غافل🥺
هیچی ام از بارداری نمیدونستما فک میکردم هرکس ازدواج کنه هر موقع اقدام کنه سریع میگیره اما خب تو این مدت اونقدر تحقیق کردم که فهمیدم حتی کسایی ام که هیچ مشکلی ندارن ممکنه که به نتیجه نرسن که دلایل زیادی هم داره یکیش همین استرس🥴
والا سه ماه دوم رو من رفتم پیش ماما که کارم هم اشتباه بود باید همون اول میرفتم پیش متخصص
ماما بهم مدروکسی داد که مثلا پریودم کامل منظم شه منظم نشد که هیچ بدتر رید توش😐
سه ماه قرصا رو خوردم گفتم شاید کم کم خوب شم اما دیدم نه کامل بهم ریخته بودم دیگه پیشش نرفتم
یه روز زنداییم بهم گفت من قرص لتروزول رو خوردم باردار شدم اونم پسرر توهم بخور منم که اسکل دستورش رو گرفتمو خوردم آقا موقع تخمک گذاری بود شادو خوشحال که اقدام کنم دیدم خونریزی کردم😐 اون ماه هم که هیچی تا چند روز من خونریزی داشتم اعصابم داغون بود بعدش فهمیدم که قرص رو روز اشتباهی خوردم یعنی زنداییم بهم اشتباه گفته بود و این که لتروزول رو باید دوران پریودی خورد چون باعث خونریزی میشه
مامان پسرم و‌تو راهی مامان پسرم و‌تو راهی هفته ششم بارداری
بچه ها من امروز بعد یکسال و‌سه ماه بی بی چکم مثبت شد..البته برای بارداری دومم..
خواستم از تجربیاتم بهتون بگم من اولش فک میکردم مثل بارداری قبلیم با اولین اقدام میگیره..ولی هی هر ماه نشد خورد تو ذوقم.بعد 6ماه رفتم دکتر بهم اوربوست و آهن داد گفت بخور باردار میشی..مصرف کردم اما نشدم.بعدش دوباره بعد یک ماه گفتم بزار عکس رنگی بدم خودم رفتم ی دکتر برام نوشت..رفتم بیمارستان دولتی عکس دادم گفت ی لوله بسته اس
رفتم پیش ی دکتر تو تهران گفت با ی لوله هم میشه..دوماه بهم قرص کلومیفن ولتروزل و..آمپول آزاد سازی داد باز نشد..گفت هم خودت دوباره عکس رنگی بده هم شوهرت آزمایش اسپرم..شوهرم آزمایش داد خوب بود فقط یکم حرکتش کند بود.‌منم مهر رفتم عکس رنگی اینبار بجای شخصی رفتم اولش گفت بازه.بعد که درد کشیدم یکم گفت فک کنم بسته بوده الان دیگه باز شدی‌‌..شوهرم گفت دیگه وقتی جفتمون سالمیم نرو دکتر .منم بیخیال شدم همون ماه عکس رنگی اقدام کردم نشد..نا امید شدم این ماه خیلی اقدام نکردم چون تو ذوقم خورده بود..کلا خودم با پسرم مشغول کردم گفتم بازم نمیشه می‌دونم امروز 24ابان در کمال ناباوری گفتم بزار بی بی بزنم می‌دونم منفی ولی خیالم راحت شه که منتظر پری باشم..دیدم یک روز مونده به موعد مثبت شدم🥹🥹🥹
این متن نوشتم که بگم بخدا فقط باید بیخیال باشید تا بشه .خدا بخواد میشه ده تا دکتر و آمپول و...هم بزنی خدا نخواد نمیشه..ماه های پیش میگفتم بیخیالم اما باز تو فکر بودم..اما این ماه هم اقدامم کم بود هم بی خیال...
الهی هر کی نی نی میخواد خدا بهش بده خیلی لحظه قشنگیه .‌🥹🥹🥹
مامان آهو مامان آهو هفته شانزدهم بارداری
دلم خیلی گرفته. خیلی ها دور و بری هامو میبینم راحت بچه دار میشن. تو همه مراحل زندگیم سختی کشیدم وقتی اولین بار اقدام کردم به بارداری ماه دوم باردار شدم خیلی خوشحال شدم. یادمه وقتی زنگ زدم آزمایشگاه و گفتن که مثبته اشکام میریخت. بارداریم پوچ بود خود به خود لکه بینی و دفع شد. گفتم یک بار پیش میاد عادیه. وقفه افتاد چندین ماه. مجدد اقدام کردم بهمن ماه این سری اولین ماه حامله شدم. خوشحال شدم ولی نه مثل سری قبل. تاریخ غربالگری و چیزای دیگه رو حساب میکردم. بازم پوچ شد. چرا؟ گاهی اوقات میگم خدایا ینی انقد بنده بدی برات بودم؟ 35 سالمه. خیلی دوست دارم زودتر مادر بشم. فک نمیکردم انقد طول بکشه و اذیت بشم. کاش ی روزی بیام این تاپیک و بخونم و بگم خدایا شکرت که بچم الان بغلمه. امروز رفتم امامزاده نزدیک خونمون نذر کردم اونجا کلی گریه کردم. سوره یاسین و همونجا خوندم. حس خوبی بهم داد. ولی از خدا میخوام دامن همه خانومایی ک منتظر مادر شدن هستن سبز کنه از دعای اونا من هم بارداری سالمی رو تجربه کنم