پارت ۵
ماما خرما میداد اوج دردم که شده بقیه پرستار صدا کرد ساعت ۱۲ و۱۰ دقیقه بچه به دنیا اومد من منتظربودم بچه بهم بدن
اما میگفتن بچه حالش خوبه ی کم صبر کن دردم تموم شده بود اما بچه بهم نمیدادن راستی نگفتم لحظه‌های زایمانبی حسی زدن باز کردن تا بچه بیاد
بعد یک ساعت بچه بهم دادن که فقط نگاه میکردم سالمه بچه اکسژن کم اورده بود برده بودش تو دستگاه میخاستن نگران نشم بهم نگفتن

۲ پاسخ

نه دارم پسرم میگم

به دنیا اومده بسلامتی دخترتون؟

مقالات مرتبط

تا چند بچه میتوان سزارین کرد؟
تا چند بچه میتوان سزارین کرد؟
اهدای جنین
اهدای جنین چیست و چقدر طول میکشد؟
زشت شدن جنین
خوردن چه چیزهایی در بارداری بچه را زشت و سیاه میکند؟
معایب تک فرزندی
معایب و مزایای تک فرزندی در دوران کودکی و بزرگسالی

سوال های مرتبط

مامان جوجولو مامان جوجولو ۶ ماهگی
سلام مامانا من۲ سانت با درد های زیاد اما نامنظم بستری شدم گلپایگانی ساعت ۱۰ صبح از روز قبلش تو خونه درد کشیدم بعد از آخرین باری که دکتر معاینه ام کرد و بعد معاینه اسکات و پله نوردی زیاد داشتم
تا ساعت ۶ زیر ان اس تی نگام داشتن نمیذاشتن پاشم ساعت ۴ونیم کیسه ابمو زدن بچه مدفوع کرده بود بشدت درد داشتم اصلا قابل تحمل نبود گفتن بخاطر مدفوع بچه بیشتر درد داری
گاز انتونوکس بزور بهم دادن نمیخواستم اما میگفتن باعث میشه دهانه رحمت باز بشه
ساعت ۵ ماما همراهم اومد با دستگاه اکوپچر کار کرد تا غروب بهم سرم فشار نزدن خودم دردم شدید بود وقتی یکم کم شد سرم زدن
هرچی معاینه کردن و هرچقدر ورزش کردم نهایت ساعت ۱۰ شب روی ۵ سانت مونده بودم دهانه رحمم خیلی سفت بود سر بچه خوب نمیومد تو کانال و چون مدفوع گرده بود و ۶ ساعت بود کیسه ابمو زده بودن اما پیشرفت نداشتم دختدمم یکم افت قلب داشت ساعت ۱۰ و نیم رفتم اتاق عمل دخترم ۱۰ و ۴۰ دقیقه بدنیا اومد
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان پسر۴ساله و نورا مامان پسر۴ساله و نورا ۲ ماهگی
پارت ۳
مامان خصوصی تا اومد انگار فرشته نجات اومده بهم خرماداده اخه ناهارنخورده بودم ساعت ۷ عصرشده بود درد داشتم اما بچه باز بالابود دردام خیلی شدید بود خلاصه ماما ورزش بهم دادکلی دلگرمی که تلاشت خوبه چطورنفس بکشم و...
مامانم مادرشوهرم پیشت درزایشگاه بودن شوهرم فرستاده بودن دنبال نخودسیاه که نگران باشه
مامان پسر۴ساله و نورا مامان پسر۴ساله و نورا ۲ ماهگی
پارت ۴
ساعت ۱۰ شب بود دیگه دردام نزدیک شده بود دهانه رحم اماده فقط ۲ تادیگه میخاست فول بشه اما بچه بالابود مجبورشدن امپول فشاربزن ی کم بچه اومدپایین دردادم رسید به ده دقیقه ماما ازم خاست دیگه جیغ بزنم و خودش کمرم ماساژ میداد ساعت ۱۲ شب حالت دسشویی داشتم اما نمیدونستم یعنی زایمان رفتم رو تخته معاینه
مامان پسر۴ساله و نورا مامان پسر۴ساله و نورا ۲ ماهگی
پارت ۶
خداشکر بعد یکساعت پسرم بهم دادن که انگاردنیا بهم دادن دردا کلا یادم رفت اما همش نگران بودن نگاهش میکردم گفتن کی میخای ببینی گفتم شوهرم نبود مامانش فرستاده بودش خونه خاله ش که نزدیک بود که نگران نباش خودشهم رفته بود نمازخونه خوابیده بود فقط بیچاره مامانم‌پشت دردبود من ۱۴ بخیه زدن اما بی حسی اومدم توبخش نفسم بالا نمیومد بچه شیر نمیگرفت دکتر گفت اصلا به بچه شیرخشک یا چیزه دیگه نده امادرد زایمان نبود بچم بود خداشکرمیکردم
بعدمادرشوهرم بیدارشد چرا به نگفتی فلان بماند اون موقعه فشار افت کرده بود ابقنددرست کردکه بده بچه من نگداشتم اونم گریه قهر منم مریض بعدشوهرم اومد بچه دید کلی شادی گل برام گرفته بود چقدرنازم کشید دکترم اوند برگه تولد داد دید باز نفسش خز خز میکنه مانمیدونستی برا چیه دوباره دستگاه دوساعت دیگه دستگاه بهترشد میتونستیم بیایم خونه خلاصه بگم ۲ شب لکه دیده بودم ۱۲ شب ش بچه به دنیا اومد
مامان طاها مامان طاها ۱ ماهگی
پارت آخر
وقتی بهم گفتن فول شدی انگار تموم دنیا بهم دادن آمادم کردن رفتم اتاق زایمان فقط بهم میگفتن زور بده که با چند تا زور به دنیا اومد حس خوبی بود احساس سبکی میکردم.
تنها چیزایی که واقعا نیاز بود
پوشک بچه سایز بزرگ 1 بسته البته 1 بسته هم تو خونه نیازم شد.
زیرانداز برای خودتون و بچه
پتو دور پیچ و پوشک بچه
لوازم آرایشی و شورت نخی و دستمال کاغذی. خرما، آب میوه و کیک
خشک کن
ان ان شاء الله همتون به خیر و خوشی زایمان کنید
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان جیران(فسقلی) مامان جیران(فسقلی) ۲ ماهگی
تجربه ی زایمانم توی بیمارستان۱۷شهریور مشهد
ساعت۱۲-۱۲/۳۰کیسه آبم پاره شد
اومدیم بیمارستان تا بستریم کردن و رفتم بخش زایشگاه شد ساعت۲/۳۶
معاینم کردن گفتن هنوز۲سانتی
امپول فشار بهم زدن کم کم دردام شروع شد و حالت تهوع گرفتم اومد باز معاینه کرد گف۳سانتی هنوز
باید۴-۵سانت بشی تا بی حسی بزنن
دردش بد نبود دیگ ساعتای۷-۸بود اوج دردم شروع شد
رفتم دکتر اومد معاینه کرد گفت۵سانت شدی
سریع اومدن بهم بی حسی از کمر تزریغ کردن دردم کم شد و قابل تحمل
ی نیم ساعتی گذشت دکتر ماما اومد چکم کرد گفت عالیه۱۰سانت شدی زور بزن سر بچه یکم بیاد بیرون ببینم موهاشو بعد میبرمت اتاق عمل دیگ سرش اومد بیرون سریع بردنم اتاق عمل
سرش کامل اومد بیرون دونفر بودن یکی کناره های واژنمو فشار میداد ک بیاد بیرون
اون یکی ب بچه فشار وارد میکرد یهو بچه اومد بیرون و شروع کرد گریه کردن🥺🥺
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان هاکان مامان هاکان روزهای ابتدایی تولد
پارت سه


دیگه من ساعت ده شب بود بستری شدم کلا هر یک ساعت ان اس تی میگرفتن و معاینه میکردن اما خبری نبوددد تا فرداش ساعت 11 صبح یه پرستار اومد بهم یه قرص داد که دردام شروع بشه و شاید دهانه رحمم باز بشه خلاصه گذشت تا ساعت دو بازم هیچ دیگه بهم امپول فشار زدن ساعت سه معاینه کرد و بازم هیچ اما درد داشتم دیگه خانمه نزدیک 20 دقیقه مدام معاینه کرد دهانه رحم 1 سانت شد و کیسه ابمو پاره کرد و اونموقع دردام وحشتناک شدددد و همین جوری هی معاینه و دهانه رحم همون یه سانت موند ساعت 10 شب شد گفتن ماما همراه بگیر سریع یه ماما گرفتیم و اومد معاینه کرد دید بچه خیلی پایینه و دهانه رحم بسته هست بهم مسکن زد و معاینه کرد شاید همه انگشتاش رو کرد داخل و زور زد که دهانه رحم شد 5 سانت من دیگه حالم بد شد بهم دوتا کپسول اکسیژن وصل کردن و ان اس تی که دردام همش رو 99 بود و من دیگه داشتم از بین میرفتم و باز معاینه کرد دهانه رحمم کرد 8 سانت و من دردام بیشتر بیشتر شد و بازم معاینه کرد شدم 10 سانتت دیگه فشارم اومد پایین داشتم از هوش میرفتم ساعت 12:20شب شده بود و دیگه ماما صدا پرستارا زد که بیاین این خانم داره از هوش میره و دهانه رحمشوباز کردم بهم گفتن بچه داره دنیا میاد و بهم چندتا دستگاه وصل کردن وگفتن زور بزن تا میتونی منم اینقدر زور زدممممم تا بچم ساعت 1:15شب دنیا اومد و همون لحظه دردام تماممم شددد و عشقمو بغل گرفتم 😭خیلی درد کشیدم اما ارزششو داشت
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
#3
۱۲ و نیم دردام ب اوج خودش رسیده بود و تنها جیغی ک زدم همونجا بود که ماما اومد میگه چرا جیغ میزنی التماس میکردم توروخدا بریم سزارین😂ماما بهم گفت سزارین چی دارم موهای بچه رو میبینم دوسه تا زور خوب دیگه بده تمومه
ساعت ۱۲ و ۴۵ دقیقه گفت پاهاتو باز کن کامل و زور بده ، بعدش رفت کفشاشو عوض کرد و شیلد گذاشت و همونجور توی اتاق واستاد و مراقب بود اگ بچه بیاد بچه رو برداره ی لحظه رفت دکتر رو صدا بزنه همون لحظه بچه داشت میومد داد زدم خانوم دکتر بیا داشتم زور میزدم چون ناخودآگاه داشت بهم زور میومد و ماما ک دید دارم زور میدم گفت زور نده چون هنوز لباس و دستکش دستش نبود ، ظاهرا داشته سر بچه رو میدیده😁
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان نینی مامان نینی ۱ ماهگی
چون دکترم بهم گفته بود لگنم خیلی خوبه و باز هم بودم فکر میکردم زایمان راحتی دارم اما صبح از ساعت حدود۷ بستری شدم و هی آمپول زدن
ماما هی معاینه میکرد و من از درد به خودم می پیچیدم ولی بعد چند سانت انگار یه سانت اضافه کردم و منی که امید داشتم بچه تا اذان ظهر به دنیا بیا هنوز تا ساعت یک و دو چهار پنج سانت بودم و دیگه دردام برام قابل تحمل نبود از بس آمپول زده بودن برام بعد دیگه برام بی دردی آورده بودن و یه آمپول زدن و یه ماسک دادن که هر وقت درد داشتم توش نفس بکشم
که تا یه دوسانت که بیشتر شدم یکم دردم بهتر بود اما بازم خیلیییی بود دردام و من تا ساعت دو و اینا دیگه تحمل کردن برام سخت بود و میگفتم منو ببرین سزارین کنم من نمیتونم 😫😫😫
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان جوجومامانی مامان جوجومامانی ۵ ماهگی
ادامه داستان.
.بالاخره ساعت یک و نیم سه چهار سانت شدم گفتن تا ساعت دو و نیم بستری میشی زنگ زدم ماما همراه اومد...ساعت سه ربع کم بستری شدم ..ماما خیلی کمکم داد سر بچه خوب تو لگن نبود کلی ورزش و ماساژتا سر بچه خوب فیکس بشه..کم کم آمپول فشار با سرم زدن دردم هر لحظه شدید تر میشد خیلی بی قرار بودن با کمک ماما لگنم باز شد و همه ریختن سرم کمک دادن تا زایمان کردم..ساعت پنج و نیم بدنیا اومد...خدارو شکر تایمش کوتاه بود فقط یک ساعت و نیم آخر درد شدید داشتم ...خداروشکر دخترم خوب و سالمه با آرزوی زایمان راحت برای تمام مادران این سرزمین
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان باقلوا مامان باقلوا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی-۳
من قرار بود با بی حسی کم (اسپاینال) زایمان کنم و گفته بودن بعد۶ سانت میزنیم، اما بعد از کلی معاینه تحریکی که باعث شده بود به خونریزی بیوفتم تازه شدم ۵ سانت، خود ماما هم متعجب بود، حدود ساعت۲ بعد از ظهر بود که یه ماما دیگه هم اومد و دوتایی مراقبم بودن و ورزش بهم میدادن و هرکدوم معاینه میکرد یه ساعت یه بار، این وسط هم nst افت ضربان رو نشون میداد که بهم ماسک اکسیژن زدن، ساعت حدود۴.۳۰ بعد از ظهر معاینه ام کردن و دوتا ماما بدو بدو رفتن و به دکتر زنگ زدن، من فکر کردم میخوان بی حسی بزنن اما اومدن و گفتن میخواییم معاینه کنیم و بعد کیسه آبم رو ترکوندن، هنوز نمیدونم چرا، ولی فقط بهم گفتن ضربان افت کرده بود باید زایمان رو سرعت میدادیم
مامان مانیا مامان مانیا ۲ ماهگی
پارت اول زایمان
کسایی که منتظر بودین بیام از تجربه زایمان طبیعی بگم واسه من نشد ،
جمعه شب ساعت ۷ و نیم ۸ بود اومدم بیمارستان رسول اکرم و بستری شدم با دهانه رحم دوسانت ،۴۰ هفتم کامل شده بود بهم آمپول فشار زدن ولی اصلا دردم نمی‌گرفت تا ساعت ۱۲ ظهر شنبه تقریبا فک کنم دوبار بهم آمپول فشار زدن ولی اصلا دردم نمی‌گرفت تا اینکه ۱۲ دیگه خودشون کیسه آبم و پاره کردن و درد های وحشتناک شروع شد واقعا بد بود
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان رادوین💙💙💙 مامان رادوین💙💙💙 ۸ ماهگی
پارت سوم
چند دقیقه بعد باز معاینه شدم و گفتن جنین  وارد کانال زایمان شده و  رفتم روی تخت زایمان و موقع زور دادن بود اما من نمی‌توانستم نفس بکشم برام اکسیژن آوردن یکم بهتر شدم و شروع کردم زور زدن 20 دقیقه زور میزدم اما پیشرفتی نداشتم یکم بهم استراحت دادن و دوباره ورزش کردم و باز رفتم برای روز زدن چندتا زور محکم زدم و همون موقع برش دادن و من احساس کردم بچه خارج شد و یک گرمی خاصی داشت و بعدش حس آرامش مطلق بود سبک سبک شده بودم. حدود دو دقیقه بعدش جفت هم با یک ماساژ آرام خارج شد . نی نی رو گذاشتن رو شکمم و اون بهم نگاه میکرد و من خدا رو شکر میکردم که سالمه . پسرم رو  گذاشتن روی تخت دیگه و تمیز کردن و قد و وزنش رو ثبت کردن .گذاشتن روی سینه ام شیر خورد و بردن لباس تنش کردن بعد وبهم سه تا آمپول بی حسی زدن و شروع کردن به بخیه زدن کلا 8 تا بخیه خوردم اما زدن بخیه واقعا دردناک بود با اینکه بی حسی زده بودن.
کل زایمانم دو ساعت طول کشید و پسرم 16 اسفند دو روز زودتر از نامه بستری دکتر به دنیا آمد
ببخشید دوستان حواسم نبود پاک شد دوباره گذاشتم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان علیرام مامان علیرام هفته چهلم بارداری
تجربه زایمان طبیعی
مامان جونیا گفتم اینجا کامل بنویسم براتون
دیشب 30 آبان سونو بیوفیزیکال دادم که بچه تکون نمیخورد ببینم مشکلی نداره!که دکتر گفت همچی خوبه
من برگشتم خونه درد و... نداشتم تو خواب حس میکردم کمرم درد میکنه و انگار تو خواب پریود شده باشم
بلند شدم دیدم بی اختیار خیس شدم فهمیدم نشتی کیسه آبه ساعت 5 صبح بستری شدم با 2 سانت و درد کم
ساعت 6 برام سرم فشار زدن ودردام باز حالت پریود بود کم کم تایما از 4 دقیقه شد 3 دقیقه وکمتر
ساعت 8 و نیم دردام خیلی پشت سر هم شد بهم گفتن 8 سانتی اما تا ماما اومد بره بیرون یجوری فشار به مقعدم میومد به مامانم گفتم توروخدا نمیتونم ماما رو صدا زد گفت باز معاینه کرد گفت وای این فوله .
زور زدنه واقعا سخت بود ولی میشد تحمل کرد اما من ی کوچولوام داد زدم ساعت ده و نیم پسرمو گذاشتن رو شکمم
من بیمارستان دولتی بودم اما واقعا رسیدگی عالی بود 4 تا بخیه ام خوردم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان جوجه مامان جوجه روزهای ابتدایی تولد
بسم الله
تجربه زایمان
سلام مامانا من امروز طبیعی زایمان کردم، ساعت ۱۲ دیشب خون ریزی و دردام شروع شد خودم یکم خونه ورزش کردم بیمارستا رسیدم ۲ انگشت بودم تا ساعت ۸ صبح ۴ سانت بودم و بیشتر باز نشد که ماما بیمارستان خیلی کمکم میکنه و ورزش بهم میده تا باز شم اما نکرد منم باز نشدم و آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۹ اینا دردام شدید شد و شروع کردم به زور زدن و کیسه آبم در نهایت پاره شد و بچه ساعت ۱۰ به دنیا اومد.
ان شاءالله همه مامانا زایمان راحت و کم درد داشته باشن
مشاهده ۳ پاسخ دیگر