برای سومین بار ارسام کنارم نیست خونه بابابزرگش کنار دخترها عموش خوابید موقع زایمانم با وجود تمام دردی ک داشتم فکر دوری ارسام دیونم میکرد نمیدونم کیا این حسو تجربه کردن دارم خفه میشم چقد پذيرفتن بعضی قانون های زندگی درد داره😭😭😭😭

حالا من آرزومه یه شب خونه مامانم بخوابه

منم جدیدا پسرم میگه بمونم بخوابم ولی من اصن دوسندارم شب جایی بخوابه هرجور شده متقاعدش کن حتی خونتون مهمون هس پیش خودتون بخوابه بخاطر مسائل جنسی و چیزهایی ک ممکنه بگن بهش موقع خواب پسرمن ک خیلی حساس ی بار خونه پدرشوهرم بودیم ظهر بود گف من بخوابونمش برگشته بود ب بچه گفته نخوابی میدم فلانی بیاد بخورتت فلان بچه خوابیده بود از ترس گفتم چرا همچین حرفی زدی نمیخواسه بخوابه خوب چیکارش داشتی

وایی منم به خدا دور میمونن ادم دیونه میشه😭😭

همیشه مامانم میگفت ولی داذاشمو زایمان میکرده درد خوذش یادش رفته بود میگفت فقط ب فکر توبودم چی میخوری چکارمیکنی من اخه دوسال ازداداشم بزرگتم یاد حرف اون افتادم🥲🥲🥲🥲🥲

منم سر زایمان دومم فقط فکر پسرم بودم
پرستارا دلداریم میدادن من از دوری پسرم گریه میکردم

منم داغونم دخترم ترجیح داد بمونه خونه مادر شوهرم اومدم خونه کلی گریه کردم

پسر من یک هفته با مادربزرگش مسافرت رفت
من عین خیالم نبود

من این حس رو تجربه کردم شبی که زایمان دوم رو داشتم خیلی سخت بود ولی می گذره گلم

منم یه شب دخترمو میخواستم خونه بابام بذارم بخوابه
به سر کوچه نرسیده دوباره برگشتم آوردم خونه خودمون
اصن یه شب کنارم نباشه خوابم نمیبره