۱۱ پاسخ

گلم من زایمان سختی داشتم پر از بخیه و اذیت . قلبم دچار مشکل شده بود. روز اول که اوردنم ‌خونه مادرم و مادر شوهرم بود روز بعد فقط چند ساعت مادرم اومد و بعد سه چهار روز تنها شدم. خودم کارهامون رو انجام دادم . خودم پخت و پز کردم . ناقص بود اما خودم به بچه رسیدم . خیلی سخته بی خوابی و ندونستن اما بالاخره خودمون باید از یه جایی شروع میکردیم

عزیزم منم سر بچه اولم فقط ۲۲سال داشتم که تو شهر غریب نه خانوادم نه خانواده شوهرم بودن ۲۵روز بود بچم که اومدم خونم تک و تنها از پسش براومدم شوهرم هم صبح تا غروب سرکار بود میتونی کافیه برنامه ریزی کنی تا مامانت هست تمام وسایل خونتو مرتب کنهرچیزی به هم ریخته مرتب کن که بمونه غذا و بچه همین ظرف و جارو ولباس هم برنامه ریزی کن یا موقعه خواب بچت یو وقتی شوهرت خونست انجام بده

عزیزم میتونی از پس خودت و بچه بربیای اصلا خدا کمک می‌کنه آبجی من 17سالش بود پسرش به دنیا اومد تو بوشهر مامانم رفت 12روز موند پیشش بعد اومد آبجیم موند و بچه اش و شوهرش الان ماشاالله پسرش 2سالشه خدا کمک میکنه

خودت باید از پس خودت بر بیایی نگو نمیتونم نمیشه و.....
منم مث توام الان با یه بچه پنج روزه بیمارستانم تنها نه چیزی از بچه داری بلد بودم و نه هستم
حالا درسته الان اومدم خونه مامانم برا زایمان اما تا ده سالگی بچم ک قرار نیست اینجا بمونم بالاخره بعد ده روز باید برم خونم و می‌دونم ک جز خودم هیچ کس به دردم نمیخوره حتی همون شوهر

تومادرقوی هستی ازپیش برمیای

من باردارم این فکرارو دارم منم غریبم ولی همسرم موقعیتمو دیده آورده گذاشته پیش مادرم تا احساس تنهایی نکنم

بخاطر بیحالیت هم قرص اهن بخور قطعا کمخونی قرص های ویتامینتو قطع نکن خصوصا اهن

اتفاقا میتونی خودت و دست کم نگیر
بعد از بچه دار شدن خدا یه قدرتی به مادر میده که از پس تموم کارها برمیاد
همانطور که فکرشم نمی‌کردیم یه دختر لوس غرغرو بتونه 9 ماه سختی بارداری و زایمان و تحمل کنه اما تونستیم
منم شهر غریبم
خودمم و خودم حتی شوهرمم هر روز نیست پیشم
یه بچه دوساله دارم و یکی که قراره هفته دیگه دنیا بیاد

چی بهتر خانواده همسرت نمیان
چیه تو دست و پان
مامان منم دوره
من الان استراحت مطلقم نمیتونه هر دم بیاد پیشم
برای زایمان هم ۱۰ روزه بلند میشه آدم
خودت فقط میتونی ب خودت کمک کنی
خدارو شاکر باش
خودت ب خودت بختطر وجود بچت روحیه بده انگیزه بده قطعا میتونی شک نکن
فکر هم نکن
مطمئن باش میتونی عزیزم

تو تنظیمات گهواره تاریخ به دنیا اومدنه بچتو بزن دیگه،همچنان زده هفته ۳۸بارداری😃

بچه اول یکم تا با خودت کنار بیای و بخای تنها از پس کارا بر بیای سخته ولی کم کم عادت میکنی عزیزم منم شرایطم تو بچه اول شبیه شما بود ولی تونستم از پسش بربیام الان دیگه سر این بچم مشکلی ندارم فقط بخاطر ضعف بدنیم مادرم مراقبمه

سوال های مرتبط

مامان یزدان مامان یزدان روزهای ابتدایی تولد
نمیدونم چرا اینجوری شدم میترسم افسردگی باشه
از دیروز همش گریه میکنم . از وقتی زایمان کردم شبا نهایتا دوساعت هم نمیخوابم. نمیتونم از پسرم چشم بردارم. کارم شده فقط نگاه کردنش. همش میگم اگه ازم بگیرنش چی
الان مامانم پیشمه و غصه اینو دارم وقتی مامانم بره من چیکار کنم چجوری هم مواظبش باشم هم کارای خونه رو انجام بدم. اشکم بند نمیاد😭 انگار ۲۴ ساعت فقط باید کنارش بشینم. حتی دوس ندارم کسی بیاد پیشش بهش دست بزنه حتی شوهرم. بیشتر فامیلای شوهرم. از یه طرف بچه هرچی میشه شوهرم زنگ میزنه مامانش میگه چیکار کنیم البته پیش من زنگ نمیزنه. مثلا زردی داره زنگ زده مامانش اونم نمیدونم گفته فلان چیز بدین بهش. همش میترسم اگه یه روزی من نباشم این بخواد با اینا باشه معلوم نیس بچم چی بشه. مادرشوهرم ازشهرستان میخواد بیاد من الان غصم گرفته انگار فقط خودش همه چیو میدونه. همش منو مامانم خیلی ببخشید نفهم فرض میکنه انگار ما چیزی بلد نیستیم.
همش میگم تو شکمم بود خاطر جمع بودم