۲ پاسخ

لایک کن بخونیم عزیزم❤️

خب بقیش

سوال های مرتبط

مامان درسا🎀 مامان درسا🎀 ۵ ماهگی
خب بلخره تصمیم گرفتم بیام از تجربه زایمانم بگم
۱🌷
۳۹ هفته بودم که دکترم بهم نامه داد برم بیمارستان ان اس تی بدم رفتم ان اس تی دادم و گفتم تا اینجا اومدم بگم معاینه هم بکنن اینهمه پیاده روی و ورزش کردم ببینم دهانه رحمم باز شده یا نه گفتن در داری گفتم اره و بخاطر همین معاینه شدم که گفتن دهانه رحمت بسته اس و هیچی باز نشده نا امید و عصبی اومدم خونه چون دوسداشتم طبیعی بیارم گذشت ۴۰ هفته زایمان نکردم چند روز بعدش باز رفتم ان اس تی و معاینه بازم گفتن بسته ای و یه سانتم باز نشدی ترس من واسه زایمان خیلی زیاد شده بود اومدم خونه ورزشامو داشتم تا اینکه یه شب شوهرم انبه خریدم منم صب زود هنوز صبحونه نخورده بودم انبه خوردم که روز بعدش باید میرفتم بستری بشم ۴۱ هفته پر میشد همون روز صب رفتم دستشویی وقتی اومدم بیرون احساس کردم آب داغی ازم ریخت به اندازه یک استکان گفتم حتما کیسه آبه همون روزم باید میرفتم بهداشت که دفتر چه رو پر کنن تکمیل شه زود زودی اماده شدم پیاده رفتم تا بهداشت گفتم نوار قلبم بگیرن برگشتم زنگ زدم به شوهرم اونم مرخصی گرفت برگشت خونه حموم کردم و ساک بیمارستانو برداشتم و راهی بیمارستان شدیم رفتم و گفتم که ترشح آبکی داشتم داغ بود احتمال زیاد کیسه آبمه دردای پریودی خیلی کوچیک داشتم رفتم اتاق معاینه دوبار پشت سر هم معاینه
مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۸ ماهگی
تجربه زایمان🩵
خب عاقااااااا برید کنار بیام تجربه زایمانم بگم چون زیاد گفتید چطوری بود و چطوری شد 😁
من ی بار تو ۳۵ هفته که بستری شدم معاینه شدم دهانه رحمم بسته بود
کم و بیش پیاده روی میکردم ولی نه زیاد با دوش آب گرم و اسکات معمولی
خب من جمعه صبح شروع کردم سه ساعت پیاده روی رفتم اومدم رفتم حموم زیر دوش ۲۰۰ تا اسکات زدم دو ساعت ورزش هامو انجام دادم دوباره یکم راه رفتم دوباره رفتم حموم ۱۰۰ تا دیگ اسکات زدم🙊
تو خونه هم در کنار ورزش اسکات میزدم
خلاصه شد آخرشب دردام بیشتر شد
ساعت یک رفتم زایشگاه 🙃
معاینه شدم ی فینگر بودم هنوز 😎
از خودم نا امید شدم🤣
ولی دکتر با توجه به ان اس تی و سابقه بستری گفت بستری شو واسه زایمان😍
منو میگی تو پوست خود نمیگنجیدم😆
بعد بهم گفتن میتونی بری خونه ی دوش بگیری راه بری دوباره بیای تا روند زایمانت بهتر باشه 😋 منم اومدم خونه ی دوش گرفتم دوباره ۱۰۰ تا اسکات زدم 😂 اومدم بیرون دوباره ورزش دوباره راه رفتم😖
تا صبح دوباره رفتم بیمارستان
تا کارامو انجام بدم و پرونده تشکیل بدم اینور اونور ساعت ده وارد زایشگاه شدم😎
شروع کردن نوار قلب و فشار و آزمایش ازم گرفتن قرص زیرزبونی هم دادن واسه اینکه دهانه رحمم بیشتر باز بشه تو این فاصله تو اتاق زایشگاه راه میرفتم رو توپ ورزش میکردم🥺
ساعت شد ۱۲ نیم دکتر خودم اومد بالا سرم معاینه شدم همون ی فینگر بودم ازم ان اس تی ازم گرفتن همش بالا پایین میشد کم کم دردام داشت شروع می‌شد شکمم منقبض میشد سه بار ان اس تی گرفتم مشکل داشت دکترم تا دید گفت سریع آماده کنید واسه سزارین😐😂
منو میگی خوشحال شدم آروم گرفتم دیگه
ساعت یک و نیم بود اومدن سوند وصل کردن اصلا درد نداره نترسید😌
بقیه تو تاپیک میزارم