پارت پنجم
به ماماهمراهم گفتم اشکال نداره به پهلو بخوابم گفت نه و بهم گفت تو دردام یکی از پاهامو کامممممملللل کامل جوری که زانوم به شکمم بچسبه بیارم بالا تو شکمم و نفس عمیق بکشم.
انقدر بودن و کارای ماما همراه عالی بود.. خیلی هم مهربون و خوب و دلسوز و دوست داشتنی و همه چیز تموم بود..
من با اینکه خودم هم آموزش دیده بودم، ولی روز زایمانم، خودم و حتی مامانم نتونستیم کاری برای بهتر شدنم بکنیم ولی ماماهمراهم که اومد بعد از اون با اینکه شدت دردام همونقدر بود که قبلا هم بود یعنی کمتر نشده بود ولی از اون به بعد من حتی یدووووونه هم جیغ نکشیدم.. خیلی خیلیییییی راضی بودم.

و نتیجه ی کل اون ورزش کردنا و فعالیتام در طول بارداری رو هم بعد از چهارسانت و فاز فعال دیدم. انقدر سریع پیش رفتم که حتی یدووووونه هم ورزش نکردم.. حتی به ماساژ و نقاط فشاری و فلان هم نرسیدم..
بعدش یبار معاینه کردن گفتن شیش سانتم و تو شیش سانت به درخواست خودم اسپاینال زدم.شاید یک دقیقه یا کمتر طول کشید که کل بدنم حس گز گز و خارش پیدا کرد و دردام کاااااامل تموم شد..

۳ پاسخ

بسلامتی مبارک باشه

اسم فامیل ماماهمراهتونو ک پیشتون بود میگید؟
کدوم بیمارستان بودید؟

بقیششششش

سوال های مرتبط

مامان سید حسین مامان سید حسین ۳ ماهگی
پارت چهارم.
بهمم گفتن تکون نخورم و صاف بشینم و پاهامو کامل بالا بیارم تا بچه درست وارد لگن شه.. ولی من تو دردام وقتی به پهلو بودم خیلی حس بهتری داشتم تا وقتی که به کمر بودم.. بخاطر همین ناخودآگاه خودمو جمع میکردم و اینور اونور میشدم و میومدن بهم میگفتن صاف باش وگرنه بچه بد وارد لگن میشه.. منم به زوررررر یکم سعی می‌کردم خودمو صاف نگه دارم و تند تند نفس بکشم تا تموم شه و همش ناخوناشو تو دستم فشار میدادم(هم از شدت درد به صورت ناخودآگاه اینکارو میکردم.. هم کف دست یکی از نقاط فشاری هست که میگن فشارش بدید)

*نکته:اگر از این تیکه ای پایین که مینویسم رو میخونید تا تهش بخونید چون ممکنه یکم بترسید ولی میخوام بقیشم بخونید که ترستون از بین بره)
بعد یکم دیگه گذشت و دردام خیلی زیاد بود.. با اینکه آموزش دیده بودم ولی هیچکاری نمیتونستم بکنم حتی نمیتونستم نفس بکشم فقط جیغ میکشیدم تو دردام😐(من همونی بودم که میگفتم نباید جیغ کشید)
مامانمو صدا کردن بیاد پیشم..
مامانم هم اومد کمرمو ماساژ میداد و یچیز میذاشت دهنم..
کلیم باهام حرف زد و اتفاقای دیگه افتاد ولی من هیچیشو متوجه نبودم و الانم یادم نمیاد چون یا خواب بودم یا بیدا بودم و جیغ میکشیدم
و در نهایت هیچچچچچ کاری از مامانم توی دردام برنیومد.. فقط میتونم بگم تقویت شدم بخاطر خوراکیا😂
بعد از اون به ماماهمراهم گفتن بیاد کنارم.
منم چشم باز کردم تو یکی از همون دردا دیدم یکی کنارمه و گفت من جای ماماهمراهت اومدم(ماماهمراه خودم کار داشت نتونست بیاد یکیو فرستاد)
مامان پسته مامان پسته ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت دو
دیگه رفتیم خونه وسایلامونو برداشتیم چون تا بیمارستان یه ساعت راهمون بود،دیگه حرکت کردیم تا برسیم بیمارستان دردام شده بود از هر هفت دقیقه چهل ثانیه
یازدهوربع بستری شدم
معاینه‌ام کردن ۴سانت شده بودم افاسمانم ۵۰درصد بود،ماماهمراه گفتم میخوام تا اون بیاد اومدن کیسه ابمو زدن دوازدهو نیم ماماهمراهم اومد معاینه شدم ۴سانت رو به پنج بودم که امپول فشار زدن تو سرمم
تااینجا دردام خوب بود قابل تحمل بود یعنی واقعا باهاشون کنار میومدم
دیگه ماناهمراه اومد با توپ یکم ورزش کردیم،دردام زیاد شد رفتم رو تخت صدای قلب بچه رو گوش بدن
معاینه شدم ۵سانت بودم
تخت بغلیم دوسانت بود انقدر جیغ وهوار کرد انقدر بیقراری کرد من اصلا فکرم بهم ریخته بود انگار دردام بیشتر میشدن
ماماهمراهم یکم اومد کمراینارو ماساژ داد ساعت دو بود
شیفت عوص شد مسئول بعدی اومد معاینه کرد گفت شش سانت رو به هفت،دردا خیلی خوبه و خیلی خوب تحمل میکنه
کلا هرچی گفتن گوش دادم ببخودی جیغ و داد نکردم راضی بودن ازم
اینجاها دردای خودمم بیشتر شده بود ،تخت بغلیم هم خیلی جیغ میزد دیگه رضایت داد رفت سزارین بشه،یکم اروم تر شدم
ولی دردام شدیدتر شدن گاز انتونکس درخواست کردم برام اوردن
یکم گیجم میکرد ولی درکل خیلی خوب بود چون وقتی دردام شروع میشد خیلی بد جور بودن حتی نمیتونستم گریه کنم یا داد بزنم از شدتشون،
باز معاینه شدم گفتن ۸سانتی ولی دهانه رحمت لبه داره
نمیدونم دوز امپولو زیاد کردن یا چی ولی خب خیلی زود ده سانت شدم
همش میگفتن زورت اومد زور بده به مقعدت،خب تو کلاسای بهداشت گفته بودن به واژن باید زور بدی ،ولی اینا میگفتن زور به مقعد
ادامه...
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان رادوین👩🏻‍🍼 مامان رادوین👩🏻‍🍼 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی+سزارین پارت ۶

همون لحظه درد انقاباضام شروع شد کم شدن!!!
من داشتم بال در میووردم
شکمم سفت میشد همچنان گرفتگی داشتم دستگاهم ثبت میکرد اما درد کمتر و کمتر میشد
بیست دقیقه بعد دردام شده بود اندازه دیشب که حتی فکر نمیکردم انقباص باشن انقدر که قابل تحمل بودن! و من خوشحااااال بودما خوشحااال
با این وجود چون هنوزم درد خفیف حس میکردم. دوز دومم بهم زدن و من دیگه رسما هیچ دردی نداشتم!
به قدری اروم شدم که گفتم میشه من یه لحظه استراحت کنم بعد ورزشارو شروع کنیم ؟ ماما همراهم گفت اره حتما
و من فکر‌کنم حدودا نیم ساعتی عمیییییق خوابیدم!😅فکر‌کنین با پنج شیش سانت دهانه رحم باز بتونی بدون درد بخوابی! البته اینم که بدنم کاملا خالی کرده بود بی تاثیر نبود😂همزمان که خواب بودم میدیدم ماماهمراهم داره نقاط فشاری رو روی پاهام ماساژ میده با روغن.
بعد از نیم ساعت بیدارم کردن بشینم روی توپ
و من چون درد نداشتم خیلی راحت ورزش میگردم و خوش اخلاق شده بودم با همه😂قربون صدقشون میرفتم میگفتم این بهترییین تصمیم زندگیم بود.با کلی امید و انگیزه ورزش کردم تا ساعت ۴ و حتی دردای معاینه هم دیگه کم شده بود بخاطر اپیدورال، وقتی معاینه کردن گفتن پنج-شیش سانتی و من خیلی خوشحال بودم همون موقع دکترم دوباره رسید و معاینه کرد خودش.
اما یهو جا خورد
گفت چرا بچه رفته بالا؟من خودم معاینه کردم از دوهفته پیش کاملا پایین بود
مامان کیان مامان کیان ۵ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان ❤امیرعلی❤ مامان ❤امیرعلی❤ ۶ ماهگی
سلام مامانا، حالا از تجربه زایمانم بگم براتون که چقدر سخت بود😊
صبح ساعت های چهار بود از خواب بیدار شدم دیدم خیسم، فکر کردم ادرارم ریخته،تعجب کردم،گفتم من که تا حالا اینجوری نبودم، بعد بلند شدم دیدم همینجوری انگار شیر آب بازه، داره میریزه بازم، دیگه فهمیدم کیسه آبه، زنگ زدم ماماهمراهم گفت برو زایشگاه، رفتم زایشگاه یک سانت باز بودم، ولی از یک سانت درد داشتم، بستری شدم و با کلی درد و ورزش و قرص زیر زبونی دیگه دردام زیاد شده بود، چون بچه اولم بود، یک ساعت زور میزدم بچم نمیومد، دیگه نفس مامان ساعت۱۳:۱۰ به دنیا اومد😍😍😘😘 ولی درد تموم نشده بود، اخه خیلی پاره شده بودم، اینقدر که ماما نمیتونست بدوزه و دکتر بخیه زد، میگفت چون گوشت کم خوردی بافت بدنت خوب نیست، بعد خونریزی هم کردم که اینقدر شکمم رو فشار دادن و اذیتم کردن که مردم دیگه😣
ولی خیلی شیرینه بوسیدنش بعد یک انتظار سخت و طولانی😍😍اخ که گریه کردم بعد بغل کردنش😍😍
انشالله قسمت همه ی چشم انتظارا🙏
مامان 💙👶🏻 مامان 💙👶🏻 ۱ ماهگی
#تجربه ـزایمان #پارت ـاول
(کارایی که توی تاپیک قبلی گفتم رو حتما در نظر بگیرین بچه ها)
سلام به مامانای خوشگل، من نه روزه زایمان طبیعی کردم ، دومین بارداری و زایمانم بود. روز قبلش زیر دوش اب گرم ورزش داشتم و روز پنجشنبه هم رفتم بازار جدا از ورزش روزانه که کردم نزدیک به یه ساعت و نیم پیاده روی کردم. اومدم خونه ساعت ده و نیم دردام شروع شد ولی نامنظم عین درد پریودی بود ، فاصله بین دردا رو توی دفترچه یادداشت میکردم
و سعی میکردم بین دردام یه حرکت برم حداقل یا راه برم و زمان دردا نفس عمیق میکشیدم و محکم فوت میکردم بیرون.
تا اینکه ساعت دو شب تقریبا داشت میشد هر نه دقیقه یه بار و سه بار تکرار شد اینجا بود که شروع کردم با تایمر گوشی زمان دردا رو گرفتن شده بود ۲۵-۳۲ ثانیه . زنگ زدم ماما همراهم خانم محمود آبادی گفتن برم بیمارستان هم معاینه بشم هم ان اس تی بگیرم. خلاصه دیدم دو سانتم ولی انقباض هام پنج دقیقه یه باره و طوریه که تا فردا زایمان میکنم. خیلی بهم رسیدن بخش خلوت بود هم مشاوره مامایی شدم هم دوباره ان اس تی گرفتن ،فرستادنم خونه گفتن یکم بخواب تا انرژی داشته باشم برای زایمان و گفتن چیزای پر انرژی بخورم ، حقیقتش من تا رسیدم خونه دیدم پنج و ربعه ، به گفته ماما همراهم کیسه آب گرم گذاشتم ،قرص استامینوفن خوردم دردام برام کم شدن یکم تونستم بین دردام بخوابم، ارامش داشتم یکم تا شیش و نیم دردام شدت پیدا کرد و حس فشار توی لگن بیشتر از قبل شده بود. ساعت هفت رفتم بیمارستان معاینه شدم ماماهمراهم بهم گفت ۴ سانتی ولی اینقدر دهانه رحمت نرمه که الان یه کاری میکنم بشی هفت سانت با معاینه من شدم هفت سانت و سریع بستری کردن و بردن اتاق زایمان.