دختر همسایمون که مجرد بودیم هم بازی بودیم چندوقت پیش عروسی گرفتن حدودا سه چهار ماهی هست بعد مادرشو دیدم گفتم زینب حامله نیست گفت نه میگه فعلا زوده گفتم آره واقعا لااقل یه مسافرتی چیزی برن یکم از خونه و زندگیشون لذت ببرن نه مثل من که دوماه بعد عروسیم حامله شدم فرشام که بوی سگ میدادن یخچالم بوی خوک میداد سینکم بوی سیب ترشیده میداد شوهرم بوی پیاز میداد حالا از تو این ویار کوفتی گذشتی لاکردار نمیزاییدم تو هفته ۴۱ به زور منو انداختن تو ماشین بردن بیمارستان آمپول فشار زدن دوساعت بعدشم گفتن بچه قیر خورده بندازینش تو اتاق عمل بعدشم اومدم خونه محمدم ماشالله پهلوونی بود انقد وزنش زیاد بود از در تو نمیومد (2400 وزنش بود )خخخخخ بعدم یه گوسفند جلوم سر بریدن رفتم تو خونه محمد پیرررم کرد دوباره حامله شدم محمد رو از شیر گرفتم باز خونه بوی عن گرفت چهل روز رفتم خونه مامانم ولی ایندفعه شوهرم بوی پیاز نمی‌داد بوی سیب زمینی میداد خخخخخخخ ولی تو بارداری دومم هفته ۳۷ بچه دیگه خودش میگفت بیاین منو بیارین بیرون از بس مشت و لگدهای محمد رو خوردم، توهفته ۳۸ همش دردکشیدم دکترم ۳۸ هفته و چهار روز ماهلین رو برداشت دوباره منو آوردن خونه یه گوسفند دیگه جلوم سربریدن ایندفعه واقعا ماهلین از در تو نمی‌رفت ۳۲۰۰ وزنش بود خخخخخ البته یه گوسفندم شب عروسیم جلوم کشتن کلا هرچی خاطره دارم از گوسفندا دارم هی کله پاچه میخوردم خخخخخ ببخشید سرتون رو به دردآوردم

۳۳ پاسخ

😄😄😄😄😄
عالی بود دختر

وای خیلی قشنگ نوشت بودی دمت گرم خندیدم

وای چقد خندیذم دمت گرم 🤭😂😂

خب حالا گوسفند سر بریدن
برا ما ک توی هیچ مناسبتی قربونی نکردن

دمت گرم یه دقیقه حامله نشو ببینم چی ب چیه😂😂😂😂😂

وای دختر ناراحت بودم بامتنت خندم گرف دمت گرم

فاطمه جان اگه ناراحت نمیشی یه ببعی داریم کم‌مونده بشه گوسفند هروقت حامله شدی خبرم کن🤣🤣🤣

این گوسفنده تو کوچه بع بع میکنه مال شماس؟؟ میگه این ننه متاهلین محمد چرا باردار نشده بیاد منو ببره

یه دامداری بلدم میتونی با تخفیف باهاش قرارداد ببندیا
جایزشم یه بز زنگوله پاس

خیلی قشنگ مینویسی. واقعا اون طنز زیر نوشته هاتو دوست دارم. این نوشته هاتو جمع کن و مرتب و دسته بندی کن و بفرست یه ناشر شاید چاپ کنن

وای چقدر خندیدم 😂😂😂😂
هی گفتی گوسفند یاد خاطرات عروسی و لحظه ای ک دخترم رو خواستیم بیازیم افتادم
چون دقیقا سر هر دو تایم ،شوهرم انقدر دیر کرد ک من عصبی میشدم و باکلی قعر و دلخوری میومدم 😂😂😂
مثلا تو ارایشگاه منو باید نفر اول تحویل میدادن انقدر اثا دیر کرد اخرین نفر رفتم ، بعد گفت خب دنبال گوسفند بودم 😐
بیمارستان باید ساعت پنج ونیم بعداز ظهرمیومد ک ترخیصم کنن، هشت ونیم شب اومد
گفت خب دنبال گوسفند بودم 😐
دیگه حالم از هرچی گوسفنده بهم میخوره ، عاغا نخواستیم گوسفندتو ، فقط آن تایم باش تورو خدا 😂

چه باحال تعریف کردی عزیزم

پهلوون 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

ما رسم داریم روز پاتختی گوسفند زیر پا بکشند ک عدسی دادن هنوز ب شوهرم میگم میخندم میگم شکمم نفخ کرده بود🤣🤣🤣🤣

منو روز پاتختی بردن خونه خواهرشوهرم نهار عدسی دادن 🤣🤣🤣🤣🤣

😂😂😂😂😂😂

میگم چجور بفهمیم اسممون بیرون اومده ماشین

😂😂😂😂♥️

حالا خوبه واسه تو گوسفند سربریدن گوشتا رو خوردی جون گرفتی واسه من که 🐓🐓🐓 اینو بریدن گوشتش خورده نمیشد چی بگم یادش بخیر مامانم سه ساعت گوشتشو کرد تو زودپز آخرشم نپخت😂😂

وای کلی روحیم عوص شد خدا خیرت بده

عزیزم،خدا حفظشون کنه.
دلمو شاد کردی،خدا شادت کنه.
من که از زایمان خاطره خوبی ندارم ،هروقت دومی فکرمی‌کنم .یاداون چندروز میفتم پشیمون میشم.

عالی بود
حالا دلیل گروهی گوشت گوسفند و فهمیدم

دمت گرم خنده ب لبمون آوردی خداخیرت بده

همرو به مادر دوستت گفتی؟😂😂😂😂

دهنت عالی بود ماشالله عزیزم انشالله خوشبخت باشین

واقعا خیلی بانمک بود

اینارو ب زن همسایتون گفتی؟

عزیزم آخر شبی کلی خندیدم😆😆😆😆😆.
خدا بچه هاتو حفظ کنه ولی اگه دو تا دیگه بدنیا بیاری نسل گوسفندا رو منقرض میکنی😁😁😁

خوشم اومد کادخوبی کردی داستانی تعریف کردی فک کنم من تنهاکسی هستم ک خاطره ای اززایمان نداشتخ باشم هربارفکرمیکنم از. آزارشوهرم بعصی میشم

خدا حفظشون کنه 🧿❤️

خوبه جلوت گوسفند کشتن بعد زایمان منا آوردن خونه خواهر شوهرم یه تخم مرغ انداخت زمین گفت از روش رد شو بعدم داخل خونه شدم دیدم همه ی قوم شوهر اومدن خونم غذا درست کردن و ریخت وپاش منم خسته زایمانم سخت بود اصلا حس خوبی نداشتم

من بابام برام گوسفند قربونی کرد هم عروسی هم عقد هم بدنیا اومدن دخترم از سمت شوهر خونواده شوهر چیزی ندیدیم😄

خوبع که خواهر برات گوسفند می‌کشتند من که دریغ از ی مرغ که سر ببره

چه باحال گفتی😂😂😂😂

سوال های مرتبط