اومدم بگم🙃
توروخدا به مامانا اضطراب ندیم بهشون نگیم اگه بچه ات از شش ماهگی اتاق خوابش جدا نشد دیگه تا
ابد بهت وابسته میمونه
نگیم اگه فلان سن از شیر نگرفتی دیگه بیچاره میشی نگیم اگه شیر خودتو ندادی بچه ی همیشه مریض داری نگین اگه بچه ات رو فلان سن از پوشک نگرفتی دیگه تا آخر عمر بساط داری باهاش
نگیم اگه بچه ات رو دو سالگی نفرستادی کلاس شنا و زبان ، خنگ ترین بچه ی دنیا میشه بچه ی تو!
انقدر به این مامانا عذاب وجدان ندیم !
مادرای این نسل به قدر کفایت تحت فشار مادری خودشون هستن... بذار من مامان که روانشناسی خوندم بهت بگم :
ببین هیچ آیه ایی از آسمون و هیچ نظریه ایی نیومده که بگه این حرفا صفر وصد درسته یا غلطه
این تویی که باید اول کودکت روبشناسی ، شرایطتت رو بسنجی و بعد تصمییم بگیری که چه مسیری رو میخوای پیش ببری
بخدااا نه اون مادری که بچه اش رو شب اول از خودش جدا میکنه بی عاطفه است نه اون مادری که بچه اش تا سه سالگی کنارش میخوابه مشکل داره!!!!

تصویر
۱۹ پاسخ

برچسب نزنیم به مامانها …
به مادریشون…
به مامانا عذاب وجدان ندیم…
راستی اومدم بنویسم خداقوت بهت ،رفیقم برای تک تک لحظه های امروزت خداقوت بهت🥰❤️

والا من که قصد ندارم بچم از خودم جدا کنم والا من طاقت نمیارم😂

من شش ماهگی جای خواب پسرمو جدا کردم و دقیقا یکی دوماه بعد با گریه های شدید از خواب میپرید فهمیدم الان امادگیشو نداره،دوباره گذشت وقتی هجده ماهش بود جدا کردم باز خوب بود اما خیلی وقتا بیدار می‌شد و میخواست پیشم باشه،دیگه گذشت تا امسال یه شب بهم گفت مامان می‌خوام پیش تو بخوابم گفتم نمیشه مامان جان هرکی باید تو جای خودش باشه،گفت آخه مامان من همش شبا از تاریکی میترسم میخوام دست تو رو بگیرم.فهمیدم همه حرفا کشکه بخدا،الان پسرم کنارم می‌خوابه چقدررررررر خودم حس بهتری دارم از اینکه مرتب روشو میکشم بهش آب میدم یا دستمو میگیره چون چندسال دیگه بزرگ میشه ازم دور میشه

بله بچه ها با هم متفاوت ان 👍🏻

من نه اتاق خابشو عوض کردم
نه به حرف کسی گوش دادم زود از بیبی گرفتم
و خیلی چیزایی دیگه
پسره من عادت دارن شبا قبل خواب شیر پاستوریزه با شیشه شیر بخوره و این کار بهش آرامش میده و منم مخالفتی نکردم
ولی قربونشون برم هرکی میبیننه یه حرفی میزنه
اتفاقا امروز دختر خالم برگشت گفت تو خونه نشستن بچتو تربیت کن
گفتم حتما این کارو به روش خودم میکنم نیاز ب گفتن شما و امثال شما نیست بچم بده نیادخونم🙂

خدا قوت ب خودت عزیزم💋

سلام عزیزم دلنوشته شما کاملا متین و درست....اما قبول کنید که این ماییم ک چطور در برابر حرفا و نظرات واکنش نشون میدیم. همه چیز بستگی ب خودمون داره..‌‌.ن حرف دیگران.....
اصلا توجه نکنید ......

اره بخدا
من همیشه تو دلمه دخترم یکسال ونیم بود میگفتن وای هنوز از پوشک نگرفتی

دمت گرم

خیلی وقته نبودی عزیزم دلتنگت بودم

چرا دیگه پست غذا نمیزاری

چقدر حق و قشنگ بود صحبتاتون❤️❤️
دقیقا بچه و شرایط زندگیا متفاوته

ولی من به شما میگم چرا نبودی این مدت 🥰

👌👌👌

دقیقا حرفت درسته، تازه دوتا خواهرو برادر باهم کلی تفاوت دارن تو همین این موردایی ک اشاره کردی.
بچه ها باهم فرق دارن مقایسه نکنیم.👌

چقدر حرفتون درست 🩷😘

من دخترم ۲سال ۵ماهشه اصلا نمیتونم بخاطرع خودم جداش کنم.تا حسش نکنم خوابم نمیبره.تا صبح چندین بار بیدار میشه بوسش میکنم

باریکلاااااا لاییییک

دقیقا چقدر حرفاتون به دلم نشست کاش واقعا همه اینجوری فکرکنن👌🏻🌹

سوال های مرتبط

مامان 👶🏻امیرعلی🐣 مامان 👶🏻امیرعلی🐣 ۳ سالگی
به شخصه بهترین تلنگر بود واسه خودم تا تغییر کنم بخونید حتما😭😭😭
مامان یه چیزی بهت بگم؟!

- بچه‌ت چند سال بعد حتی یادشم نمی‌مونه چقدر خونه‌ت مرتب و تر تمیز بوده
ولی یادش می‌مونه هیچ وقت اجازه ندادی بدون اضطراب به چیزی دست بزنه و تجربه‌ی جدید داشته باشه

- مامان، واقعیت اینه اون بچه اصلا یادش نمی‌مونه تو براش چه استایلی الان داری ست می‌کنی
ولی من بهت قول میدم یادش می‌مونه که حق انتخاب نداره

- مامان، اون بچه نمرهاش رو یادش میره
اما چرا بیست نشدی"های تو رو نه
و تبدیل به یه کمال گرا میشه

- هیچ وقت یادش نمی مونه چندتا اسباب بازیش رو تونستی براش یادگاری سالم نگه داری، ولی بهت قول میدم یادش می مونه وقت نمی‌ذاشتی باهاش بازی کنی

- میدونی چندسال بعد حتی یادش نیست بچه مردم رفتارش چی بوده
اما حرف تو که از بچه مردم یاد بگیر خوب یادش می‌مونه و تا ته عمر خودش رو مقایسه میکنه

- و در آخر بغلش کن و ببوسش، بذار قلبش پر از خاطرات خوب بشه
نه اتاق و کمدش پر از اسباب بازیاش❤️‍🔥
مامان دوقلوها 🥰 مامان دوقلوها 🥰 ۲ سالگی
شاید این حرفارو فقط فقط مادر هایی که بچه های شیربه شیر دارن و ماده‌ای چندقلوها بفهمن
چرا یه مادر باید اینقدر سختی بکشه هیچی نگه اگر بگه مورد قضاوت قرارمیگیری اگه بگه ناشکری اگه بگه هزار مشکل دیگه چرا یه مادر باید تحمل حاملگی بعدش درد های زایمان بعد مشکلات بی خوابی و هزاران سختی دیگه رو داشته باشه و در کنارش تحمل رفتارهای مردم باشه تازه اونم درک کنه که کار بیرون سخت
چرا هیچکس نیست یه مادر درک کنه که خسته اس خیلی خسته تو اوج مریضی باید مرهی باشه به درد بچه هاش و شوهرش اینقدر که مریضی خودش یادش میره
من خیلی خسته میشم خیلی ولی چرا حقم نیست تو روز ۱ساعت برای خودم باشم چرا اون مادر دیگه نباید بجز مادری کار دیگه بکنه چرا باید تمام آرزوهاشون دفن کنه چرا باید اینقدر از خود گذشتگی کرد 😭مگر مادری جرم
حالا میفهمم که مادرم جونی را به پای من ریخت یعنی چی و دیگر با هیچ چیزی قابل جبران نیست چرا جونی مادرم را ازش گرفتم شابد کارهای مادرم را پس میدهم که دارن جونیم را میگیرن 😪
نمیدونم چند نفر این متنو میخونید شاید منو مادر بد خطاب کنید که چرا به فکر خودم هستم شایدم بگیر چقدر بی مهرم ولی من بچه هامو عاشقانه دوس دارم فقط خسته ام خسته