گاهی اینجا میبینم مامانا میگن سر بچه هامون داد زدیم...با خودم میگم چرا؟
راستش نمیخوام قضاوت کنم ولی همش میگم خدایا تو این شرایط من قرار نگیرم.نه که بچه ی ارومی داشته باشم...نه ولی شده دندونامو بهم فشار دادم غذا نخوردم زور عصبانیتو رو‌خودم خالی کردم اما این طفل معصوم نه...
اخه همش میگم مگه غیر از من کی رو داره تو دنیا؟مگه خودش میخواد منو عصبانی کنه؟اصلا مگه این طفلی بلده که روی اعصاب من بره؟
اینجا خیلی از زندگیم گفتم...روزایی بوده که هیچی رو روال نبوده...ولی خب گناه این بچه چیه؟مگه به خواست خودش اومد تو دنیا؟
من هنوز اون شبی که بالاسرش گریه کردم و ترسید کابوسمه...
واقعا دلم‌نمیخواد دیگه‌تکرار شه.
یه بار به شوهرم که داشت کولر رو درست میکرد بلند بلند چیزی گفتم‌چنان ترسید...
واقعا چرا سر بچه هاتون داد میزنید؟
همش از خدا میخوام‌ منو تو این‌موقعیت قرار نده...نه دعوامون رو ببینه نه الان که چیزی نمیفهمه دعواش کنیم😔

۱۱ پاسخ

واسه مامانا دعا کن اعصابا ضعیفه
بدنمون و روحیه امون قوی نیس

مگه بچه کوچیکو دعوا میکنن !!بچه کوچیکو فقط بوس میکنن😄دعوارو بذارن بزرگ شد بکنن

من سربچم بعضی وقتادادمیزنم اونم مونم همون لحظه بغض می‌کنه و گریه 😭😭😭

من واقعا خسته میشم خیلی سخته شوهرم همکاری نمیکنه پسرم ی سره میخاد بغل باشه واقعا خستم😭

من کلا هرچی میشه با حیرت میگم جاناااا😲😳 و در نهایت خیلی داغ کنم میگم خیلی خری بچه. برو اصلا 😂 چیکار کنم دیگه مجبورم خودمو خالی کنم.
یه وقتا هم میبینم غذا نمیخوره میگم گمشو اصلا نمیخواد بخوری خودم میخورم😂
همینه چاق شدم دیگه

دقیقا من امروز ب حدی عصبانی شدم ک حد نداشت انقدزبونم فشار دادم تپ دهنم ک فکرکنم افت بزنم ازشدت کمر درد پادرد گردن درد نق های انیسا ی طرف غذا یطرف خسته بودن یدطرف فقط ازخدا میخام کمکمون کنه همین

من اصلا صبور نیستم خیلی زود ناراحت میشم ولی ن برا این بچه بی پناه و بی زبون.شده روز یا شب تا خوابوندمش چشام گرم شده بیدار شده گریه کرده ی ذره خودمو اروم کردم بعد رفتم بغلش کردم یا مهمونی رفتم همش گریه کرده بغل هیچکی نمیرفت باید یکسره راش میبردم ولی سرش داد نزدم

وای من خیلی زود جوش میارم از کورع در میرم،😭

و منی که انقدر زود جوش بودم. همش صبوری میکنم. و با ارامش حرف میزنم

ایشالا همه مث شما باشیم من خودم خیلی دیر به دیر عصبانی و‌خسته میشم ولی صفر هم نیس

من فقط اون لحظه میگم نیکان نخواست به این دنیآ بیاد من خواستمش

سوال های مرتبط

مامان درسا مامان درسا ۹ ماهگی
چرا این مردها انقدر ریسک پذیرن بی احتیاطن
شوهرم همیشه با کریر بچه رو بلند میکنه تاب میده باهاش بازی میکنه
هزار بار بهش گفته بودم بچه بزرگ شده خودش رو از توش پرت یکنه.
میگفت من حواسم هست گوش نمیداد.
دیشب تو یه لحظه بچه از توش سر خورد
صحنه ای که من دیدم کریر بالای کمر شوهرم بود. بچه بدجور خورد زمین
خودش میگه نه بلند نبوده تا رو زانو بوده
نمیدانم چرا انکار میکنه قبول نمیکنه
جالب میدانید چیه توی بهداشت بچه از من حساستره هی ایراد میگیره
مثلا بچه رو فلانجا نبر سرما میخوره . نزار فلانی ببوسش یا بغلش کنه مریض میشه.
چرا دستمال بچه رو اونجا گذاشتی چرا لباس بچه رو اونجا گذاستی. خانه کسی میریم بچه رو از بغلت زمین نزهپار میگه لباس بچه رو فرششان نزار کثیفه بچه رو فلانجا نکن کثبفه و هزارکار دیگه در حالیکه شوهرم اصلا وسواس نیست حتی تمیز هم نیست. کلی خرابکاری و کثیف کاری داره اما رو بچه یهدجور خاصی حساسه
فامیلامون میگن مامان بچه شوهرمه انقدر مراقبه.
اما توی این حرکات ژانگولری اصلا احتیاط نمیکنه یعنی خطر رو حس نمیکنه‌
تا دیشب که بچه افتاد . تازه بازم از بیمارستان برگشتین دوباره بچه رو گذاشت تو کریر بخوابونه.
خدایا چقدر خوش خیالن مردها من هزارجور فکر تو سرمه این ۴۸ ساعت بگذره بچه علائمی نشان نده. بعد به اینده فکر میکنم اگه حتی علائنی نباشه
بعد از اون ضربه تو رشدش تاثیر نزاره
ضربه تو هوشش تاثیر نزاره
ضربه تو راه رفتنش تاثیر نزاره و هزارتادفکر ناجور دیگه
ادنوقت اون همان لحظه کهدبچه از گریه داشت غش میکرددمیگفت چیزی نشده حالش خوبه دست و پاش رو تکان میده
نمیدانم واقعا واسه اروم کردن من و وجدان خودش میگفت یا واقعا خطر رو درک نکرده