۸ پاسخ

الهـــــــــــــــــــــــــــی امین

🥰🥰🥰🥰🤗🤗🤗🤗♥♥♥♥💝🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩

اصلا مادر شدن یه چیز عجیب و غریبیه
منم هنین مدلیه
دخترم کولیک داره گریه میکنه منم باهاش گریه میکنم
شوهرم میگه خوبه دیگه دوتا دختر دارم

اوووف ناخون مصنوعی و آخه نمیترسید بچه رو تو پوشک و شستن مخصوصا صدمه بزنید به اونجاش یا کلا حین شیر دادن نوک‌ناخنتون بره تو چشش

ایجانم خداکنه منم بتونم بزارم‌پیش کسی نگهدارخ برم کلی برنامه دارم ک‌کسی کمکم نمیکنه مادرم‌مریض خودهرم‌شاغل
همسرمم ب هیچ عنوان خونه نیست وقتی میاد میخابه

عکسش میفرستی کوتاه زدی یا بلند من میخاستم خودم بزنم برا خودم خیلی طول میده برای خودت بخوایی بزنی بچم اذیت میشه دلم نیومد

خدا دخترتو نگهداره
الهی آمین انشالله دامن همه چشم انتظارا بزودی زود سبز بشه

ای جانمم .منم گفتم چند روز دیگه برم

سوال های مرتبط

مامان زینب جون😍👶🏻 مامان زینب جون😍👶🏻 ۷ ماهگی
مامانا بیایید ی چی تعریف کنم شاید بکارمون اومد ♥️
من‌ به دخترم روزا شیر خودمو میدم شبا یه وعده شیرخشک کمکی میدم (نان۱)شکمش روزی یه بار کار میکرد بعد چند روز پیش دخترم سه روز شکمش کار نکرد پدی لاکت دادم کار نکرد شیاف گذاشتم کار کرد
بعد ب فامیلمون که شیرخودشو میده ب بچش تعریف کردم گفت منم که کلا شیر خودمو میدم بم از ۴۰ روزگی تا زمان واکسن دوماهگی شکمش دیر ب دیر کار میکرده گفت واکسن دوماهگی رو بزنی خوب میشه واسه همه بچه ها اینطوریه و یه دوره داره
بعد مادرشوهرمم میگه از قدیم گفتن بچه این سن شکمش که کار نمیکنه ینی شیری ک میخوره داره براش گوشت میشه
بعد فامیلمون ک اینطوری بود گفت منم پدی لاکت دادم خوب نشد دیگ شیابم نذاشنه بود فقط هی پاهاشو ورزش میداده جند روز یبار کار میکرده و بعد واکسن دوماهگی دخترش خوب شده کلا
حالا منم فک میکردم از شیرخشکه ولی فهمیدم یه دوره داره و خیالم راحت شد
گفتم ب شماهم تعریف کنم شاید از نگرانیتون کم کرد چون دغدغه خیلیاست انگار
مامان میران🐣🫀 مامان میران🐣🫀 ۷ ماهگی
چقد افسردگی بد زایمان بده تا ۴۰رووووز درگیرش بودم منی ک تو حاملگی عاشقش بودم منتظر بودم فقط بیاد بغلش بگیرم
وقتی ک دنیا اومد همش دلم حاملگیمو میخواست با اینکه حاملگی سختی داشتم همش خودمو فوش میدادم چرا ۱۰روز گذاشتم زودتر بیاد چرا بیشتر نگهش نداشتم با اینکه بچم دستگاه نرفت اما همش خودمو لعنت میکردم میشستم فقط نگاش میکردم زبونم نمیچرخید قربون صدقش برم یا بوسش کنم حتی تا ۷روز هم حالم بد بود هم نمیتونستم بغلش کنم مامانم همش میگفت بگیر بغلت بزار بوتو بفهمه اصن محل نمیزاشتم باهاش تنها میموندم یه کلمه باهاش حرف نمیزدم قربون صدقه اش نمیرفتم همش پیش خودم میگفتم شاید بچم نمونه همش فکر میکردم یه چیزش میشه با هیچ کس دلم نمیخواست حرف بزنم همش میگفتم خاک تو سرت چرا زود بچه آوردی زود پیر میشی تو خیابون خانومای مسن رو میدیدم میگفتم منم اینجوری شدم بدازظهرا ک می‌شد انگار غم عالم میشست تو دل من دلم میگرفت خیابونا واسم حس سنگینی داشتن تو خونه خفه میشدم انگاری اما خداروشکر گذشت اون روزام خیلیییییی روزای بدی بود ولی الان واسه تمااااام اون روزا بغلش میگیرم میبوسمش بوش میکنم میگم خدایاشکرت ک اینو بهم دادی چقد مادر شدن شیرین چقد قشنگه همش خودمو لعنت میکنم خدا قهرش نیاد فکر نکنه من ناشکری کردم من فقط حالم بد بود
مامانایی ک تازه زایمان کردین اگه این حالتارو دارید بدونید بد ۴۰روز کم کم بهتر میشید
مامان 🌸NIHAN🌸 مامان 🌸NIHAN🌸 ۳ ماهگی
من تو دوره ی حاملگی هرروز یا یک روز درمیان رابطه داشتم خودم شخصا هم ب همسرم میگفتم خالی کن توش😂😂😂😂😂 چون بعد زایمان نمیذاشتم میگفتم دلم تنگ میشه واس این لحظه ها هم میگفتم رحمم نرمتر شه ،یه ماه اخرو زیر دوش هرروز اسکات میزدم کمرم و ۱۰.۲۰ دیقه ب اب داغ میگرفتم انقد ابو رفته رفته گرم میکردم ک بعد حموم پوستم میسوخت ،از زعفرون میترسیدم بخورم ولی چون شخصا دکترم گف دوهفته قبل زایمان زعفرون خوردم اونم قاطی چایی ن ،تو لیوان شیرموز هرروز نصف قاشق زعفرون دم میکردم میخوردم ،خونم دوبلکسه هرروز هزار بار پله بالا پایین میکردم از یه ماه قبلش خونه دوطبقه رو خودم سابیدم شستم تمیز کردم حتی تو گهواره هم عکس اینا گذاشته بودم دخترا میگفتن بابا این کارا چیه ب خودت فشار نیار ...😂😂😂😂 ،اخرین روز زایمانمم اینارو تکرار کردم ولی بازم رحمم باز نشد ولی الان فامیلمون رفته خونه خواهرش ،خونشونم ۵ دیقه راه داره بعد بهش فشار میاد میگه انگار بچه داره میفته فقط اون ن تو فامیلامون ۳.۴ نفر حاملن دوتاشون ک استراحت مطلقن بقیه هم اونجوری والا من نمیدونم چرا اونجوری بودم انگار تو سرنوشتم بود ک عذاب بکشم تاوان چیو دادم بنظرتون😂🫠💔