۹ پاسخ

عزیزم من بااینکه خودم میخواستم بچه دار شم و بعداز یک سقط که توهفته 17 بچمو از دست داده بودم،یک سال دکتر رفتم تا دوباره باردارشدم ،همین حس شمارو دارم ولی همش منتظرم بیاد تا به زندگیم جون بده و فکر میکنم بخاطر هورمونا باشه و طبیعیه

منم همینطور بخاطر مشکلات زندگی که برام پیش اومده ی لحظه نمیخوامش ی لحظه میخوامش . هنوز حس وابستگی بهش پیدا نکردم متاسفانه😔😔💔

منم هفته های اول باور نمی‌کردم باردارم و همش پیش خودم میگفتم خیلی زوده واسم ، هنوز باید برم دانشگاه برم دنبال خواسته هام چرا اینقدر زود آخه
اما الان میگم یه مرحله ای از زندگیه که باید اتفاق بیوفته و چه بهتر که زودتر دارم مامان میشم که یه انگیزه دیگه ام برای هدفام دارم و باهم به خواسته هامون میرسیم .... خیلیا آرزوی این لحظات رو دارن که فقط خیر بچه دار شدنشونو بشنون ... پس باید خداروهم شاکر باشیم🥰🥰

حتما لایق بودین گلم ک نام مقدس مادر بر روی شما اومده افکار شیطونی رو از خودتون دور کنین با اومدن کوچولوتون ی روی قشنگ زندگی رو میبینین الهی ب سلامتی بدنیا بیاد

منم سر دختر اولم همین طور بودم،الان تازه دارم میفهمم بارداری چه حسی داره

منم مثل توام عزیزم اوایل خیلی ناراحت بودم چون تازه دوماه بود بعد عروسیم حامله شدم فکرشم نمی‌کردم سنم پایینه همش تا ۱۸ هفته فکر میکردم نمی‌مونه برام ولی بعد که حسش کردم حرکت کرد خیلی خوشحالم حس میکنم میتونم براش مادری کنم از همین الان یک عالمه کلاس میرم دوره های مفید نگاه میکنم که به دنیا بیاد بتونم از پسش بربیام توهم سعی کن خودتو بهش نزدیک کنی باهاش حرف بزنی درد دل کنی برای خودت وقت بزاری مطمعنم پشیمون نمیشی گلم

من که بخاطر بچم ارشد که امسال قبول شدم انصراف دادم. ولی به این فکر میکنم این یه مرحله از زندگی بود که باید اتفاق میفتاد و طبیعتا خوشی هایی با خودش داره.چه چیزی بهتر از یه گل دختر که قراره وارد زندگیم بشه

بجای این حرف ها
من اگرجای توبودم تازمانی که به دنیابیاد هزارباروسایل هاش میریختم نگاه میکردم میذاشتم سرجاش....

عزیزم این از هورموناس وقتی بغلش میکنی دیگه هیچ غمی نداری عزیزم 😘

سوال های مرتبط