عشقم منم مث خودتم بچه روتنهایی بزرگ کردم اصلا بهم اجازه نمیدن ک برم،برم هم باهام حرف نمیزنن منم نمیرم فقط خونه مامانمه اونم چقد برم دیگه خجالت میکشم عصرا با پسرم میریم بیرون با ماشین دور دور شوهرمم صب میره تا شب ۱۱البته تازگیا شده یازده قبلا تا یک شب بود ،مادر شوهرم فقط دلش میخواد پلاس خونه من باشه ک منم مث خودش رفتار میکنم ک نیاد ماه ب ماه بچمو نمیبینن و خوب اونا هستن ک دلتنگ میشن من دلم نمیخواد اصلا ببینمشون
من جات بودم با کمال پرویی هر روز میرفتم اونجا بچم اونجا بازی کنه. منتظر تعارف نمیموندم
چه قشنگ توصیف کردی👏🏼👏🏼
خب چه میشه کرد، ظاهرا همدلی بلد نیستن و با گفتنه “همه بچه ها همینن” میخوان آرومت کنن. و تو حس میکنی درک نمیشی. متاسفانه خیلی ها بلد نیستن و با حرفاشون و رفتاراشون حال آدم و بدتر و خستگی رو بیشتر میکنن😪
خیلی درکت میکنم 😪
من خودمو اینطوری آروم میکنم و به خودم میگم:
همینه، هرچقدر هم حرص بخورم، دانیال دست از سرم بر نمیداره، پس شل کن. بدون در اختیارشی و سعی کن لذت ببری. قراره یه روزی دلت واسه کوچولوییاش تنگ شه….
☝🏽اینارو به خودم میگم
یه ذره تحملش برام راحت تر میشه
اوه چه پررو ... حالا همین دسته گلتو بزرگ کن خودت یکم جون بگیری بعد به فکر بچه باشن برات
خدایی یه کم عقل تو سرشون نیست اگه دختر خودش باشه این حرف بهش میزنه .... خدا نگذره از این جور آدم ها
بچه داری الان وحشتناک سخت شده مثل قدیم نیست که همه دور هم جمع باشن
حالا من برعکس تو اونا خیلی دوست دارن برم خونشون ولی من اصلا دلم نمیخواد اخلاقشون و حرف زدنشون اعصابمو خورد میکنه تازه کولرم که نمیزنن 🤣🤣..من خوشم نمیاد برم ولی چون اونا میخان آرازو ببین مجبورم هی برم
تنها نیستی عزیرم منم همینطوریم
من از تنهایی بپوسمم اصلا دوست ندارم برم خونه مادرشوهرم🙄🙄
حالا من همش تو ذهنم با خانواده عموی همسرم دعوا دارم نمیدووونی ک چ رو اعصابی هستن
خدا لعنتشون کنه واقعا
چقدر تو عین من گرفتاری بچه منم بخدا عین پسر تو هست انقد خسته ام کرده قیافه ام اندازه ۱۰ سال پیر تر شده از همه کس همه چی زده شدم کل هفته رو تو خونه زندانی هستم با اینکه با خونه مامانم ۵ دقیقه فاصله نیست ولی اعصاب بچه نداره حتی نمیگه توام همش خونه ای یه سر بیا اینجا اکثرا اون میاد سر میزنه میره منم با دخترم همش زندایی تو خونه اینم یکسر رو اعصابم منم عصبی میشم داد میزنم ولی آخرش که چی باز منم این بچه و تنهایی گریه هام خیلی از زندگی خسته ام باور کن ولی مجبور به ادامه دادن هستیم به حتی به تظاهر بغضم ترکید نوشتم ها چون با هزار زحمت خوابوندم الان یه نیم ساعت نشده بیداره تا صب همین برنامه بازم روز تکراری و......
ببرش پارک هرروزغروبا
پسر منم خیلی اذیت میکنه و نق میزنه.اونم تا بیدار میشه دم دره میگه ددر.دیگ انقد نق میزنه میبرمش حیاط بازی کنه یوقتی با کالسکه میبرمش خیابون هی میخواد پیاده شه راه بره باز پشیمونم میکنه جایی میرم اصلا نمیشینه یسره اذیت همش باید دنبالش باشم.یوقتی میبرمش پارک ک فقط راه بره خانه بازیم خوبه.دیگ مجبوریم عزیزم چ کنیم
خونه مادرشوهرم غصه خوردن داره من ک تنهایی با بچمو ترجیح میدم درضمن ازپس هی بردیش بیرون تا گریه کرده بد عادت شده هی بیرون میخاد
عزیزم خانه بازی نزدیکتون نیست ببریش هفته ای یکی دوبار
بابا چه بهتر میخوای بری خونه مادرشوهر که چی میدونم بچه تنهایی اذیت میکنه پای چه میشه کرد پسرم امروز پدر منو درآورد اونقد گریه کرد و منم گاز گرفت
چقدر منی🥲🥲درمورد خانواده شوهر واقعا درکت کردم
من و پسرمم اکثرا تنهاییم ☹️
اگه خونت حیاط داره سعی کن تو حیاط فرش پهن کنی اونجا اسباب بازی هاش بریزی مشغول بشه
یا میبینی هوا گرمه آب بازی کنه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.