۷ پاسخ

اوف مال منم همینطور بود . جلو بقیه محبت و قربون صدقه تو تنهایی اذیت و متلک .
منم چند روز بعد زایمان که حال خوبیم نداشتم بعد ۷ سال قاط زدم بهش. هر چی لایقش بود گفتمش و تموم کردم . خدا رو شکر دیگه ندیدمش یکساله

عزیزم ‌منم همینطور بودم
از سفر اومدم تنها رفته بودم
۴ ساعت بچه بغل تو قطار
بعد هر چی از دهنش اومد بهم گفت
یک هفته صبح و ظهر و شب گریه میکردم
تا اینکه با شوهرم حرف زدم و یکم آروم شدم
خدا ازشون نگذره اگر بقیه بذارن آدم زندگی کنه مشکلی نیست اما نمی‌دونم اینا خدا و آخرت سرشون نمیشه.....

بهت گفتم مراسم می گیری پشتش هزار تا حرف و حدیث درمیارن
هر چقدر هم رعایت کنی باز حرف هست.
تازه یه بخشیش از حسودیه

البته ماله شما رو نمی دونم ولی من سر عروسیم دیدم. هیچی پیدا نکردن گیر داد که چرا روز پاتختی عروس خواسته بره اتلیه

نرفته هاااااا، خواسته بره فقط

اونم بخاطر اینا نرفتم فقط گفتم می خوام برم براشون سخت بوده کلی بدگویی ، بعد از یه هفته که خونمون بودن و پذیراییشونو کردیم

دقیقا همین مشکلو منم دارم
جلو بقیه قربون صدقه
بعدشم .....

هوف خواهر بیخیال شو
اینا تا مغز ما رو نجوان بیخیال نمیشن

بسپربه شوهرت تاجمعشون کنه

عزیزم برامون عکس میذاشتی از تولد

چون عزت نفس نداری خواهر
باید سعی کنی خودت رو دوست داشته باشی
عزت نفس اگه داشته باشی دیگه حرف هیچکس اذیتت نمیکنه
به نظرم این مسئله رو تمام کن

سوال های مرتبط