خدایا یه مادر و انقد بی تفاوت و خسته نکن که حتی نسبت ب گریه بچه شم بی تفاوت باشه اهمیتی نده ...هر دو رو گذاشتم واسه شوهرم خودم آمدم تو اتاق ...پسرمم مدام گریه داره شوهرمم خون سرده مجبورم مجبور

تورو خدا برو سراغش،جاخواب بزرگ وکوچیکه جدا کنه که حداقل بزرگه آروم بخوابه وخودت مراقب کوچیکه باش،یا حداقل بزرگه کنارباباش بخوابه وشما وکوچیکه تویه جای دیگه وقتی کوچیکه خوابید بیارش پیش همسرت،تقسیم کنین یکی باشما ویکی با بابا

واقعا سخته

برو حموم کن تا اعصابت آروم بشه

منم یه شب آخرش بچه رو گذاشتم پیشش خودم بیهوش شدم عیب نداره بچه ی بابام هست دیگه

وای دقیقا مثل شوهر من امروز این‌کوچیک رو خواب کردم بزرگی ببرم حموم کوچیکه بیدار شد شوهرم کنارش بودا ولی انگار نبود انقدر عصبی شدم گفتم یعنی واقعا تکون دادن بچه انقدر سخته نشستی داری گریه اش نگاه میکنی

وای گناه داره بچه که مقصر نیس منم خسته شدم ولی مقصر بچه نیس توکلت به خدا باشه مگه بچه هات نمیخوابن که توام بخوابی

حق داری یکم ریلکس کن بعدش برو پیش کوچیکه حداقل عزیزم

چرا عزیزم چی شده؟