۱۲ پاسخ

بالاخره یچیزی میشه دیگه از چی انقد میترسی
مگه میشه باز نشه فعالیت داشته باش ماما داری ورزش کن بازمیشه عزیزم

منم بسته بودم رفتم دفعه اول بیمارستان معاینه کرد روز بعد یک سانت بودم.39هفته و6روز بودم دیگه فک کنم.یک روز آخر دردام شروع شد 24ساعت درد کشیدم.هعی میرفتم میگفت 2سانت3سانت .از قصد چون لحظات آخر دیگه 8سانت بودم با کیسه آب پاره که بستریم کرد.دوساعت حدودا بعد بچم به دنیااومد

دقیقا منم تو همین حالم 😭 خیلی حس بدیه از استرس رگا سرم داره پاره میشه

عزیزم فوقش باز نشدی سزارینت میکنن. نگران نباش

وای یاد خودم افتادم کی هی انقباض داشتم و‌میرفتم بیمارستان معاینه میگفتن دهانه رحم بسته اس☹️ ۴ روز درد کشیدم روز اخر تو زایشگاه مردممم و زنده شدم‌وحشتنااااک بود از ۳ ظهر تا ۱۰ شب دردای وحشتناک داشتم سر بچه نمیومد پایین با هزار التماس بردنم سزارین خداروشکر🥲

اینکه میگی بعد ۳۰ هفته تحرک داشته باش و این حرفا که بسته ای واسه زایمان طبیعی یا سزارین؟

درک میکنم کامل🥲

من که رفتم درد طبیعی کشیدم ۲۴ساعت دردم کشیدم ولی اخرش سزارین شدم

نترس ،منم هنوز باز نیستم
بعضی ها یهو بازمیشن

وای پیاماتونو خوندم خیلی ترسیدم

ولی راهیه که باید بری روز بعدش میگی وای گذشت و نینی کنارته همیناش قشنگه.استرس نداشته باش

ببین زایمان سخته واقعا منم بعد تجربه کردنم فهمیدم واقعا سخته.دردایه قبلش خیلی اذیت کنندس .سعی کن درداتو بکشی من اطراف بیمارستان بودم و راه میرفتم و بدوبیراه میگفتم درد می‌کشیدم .لحظه ای که رفتم فهمیدم کیسه ابو ترکیده دیگه.

سوال های مرتبط

مامان رایان مامان رایان ۸ ماهگی
سلام خانما خوبید میخوام تجربه زایمان طبیعی مو بگم بهتون با تاخیر ببخشید🫣دوستداشتم بگم ک چی گذشت بهم...اینم بگم ک من نامه سزارین گرفتم از دکتر ربیعی برای ۱۴م اسفند ک برم بوعلی ولی بعدازظهر روز ۱۱م زیر دلم و کمرم ی نمه نمه درد میکرد منم فک میکردم ک دردای کاذب چون توی ۳۸هفته و سه روز بودم..بعد دیگ توجه نکردم بهش تا غروب ک رفتم حموم تا موهای بدنمو بزنم هرچی ک میگذشت دردام منظم تر میشد ولی نمیخواستم ک باور کنم درد زایمانه😉تا اینک همونجا توی حموم ی لکه ی قهوه ای دیدم ک مطمئن شدم دردای زایمانه و باید برم بیمارستان معاینه شم..دیگ تا رفتم بیمارستان ساعت هشت شب بود معاینه کردن و گفتن ک یک سانت باز شدی برو خونه اگ دردات شدید شد بیا...منم رفتم خونه و دردامو ک هرچی میگذشت بیشتر میشد تحمل کردم تا ساعت ۳نصف شب ک دیگ خیلی شدید شد و تحملش سخت...ساعت ۳ رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن سه چهار سانت باز شدی و باید بستری بشی...دیگ بستری شدم رفتم داخل ی اتاق ماما بهم گفت ورزشارو انجام بده دوش آب داغ بگیر تا زودتر زایمان کنی...
دیگ من همونجا ورزشارو انجام میدادم و دردامم بیشتر و بیشتر میشد ولی من صدام در نمیومد تا ساعت پنج ک ماما اومد و کیسه آبمو پاره کرد تا زودتر زایمان کنم وقتی کیسه آبمو پاره کرد دردام خیلی بیشتر شد دیگ نمیتونستم تحملش کنم فقط جیغ میزدم بخاطر همین ماما اومد و دهانه رحمم تحریک کرد تا بازتر بشه و من فقط داد میزدم جوری ک صدام کل بیمارستان رو برداشته بود..دیگ نزدیکای ساعت شیش صبح بود ک سه چهار تا زور اومد سراغم ک دست خودم نبود با درد شدید ک باعث شد رایان کوچولوی من ساعت ۶صبح روز شنبه ۱۲م ب دنیا بیاد ک شیرین ترین و عزیزترین لحظه ی عمرم بود...