سوال های مرتبط

مامان آقا کارن💙🧿 مامان آقا کارن💙🧿 ۱۴ ماهگی
سلام. من اومدم از دکتر🥲. دکتر وقتی نامه رو دید گفت نوار مغز بگیره. بعد اون کلاه رو گذاشتن سر بچم🥺. اون لحظه من زار میزدم😓. کارن اولش تکون خودر. بعدش پرستاره با کلی اسبتب بازی کارن رو سرگرم کرد. دیگه خداروشکر بیهوش نکردن بچمو🥲. هرچی گفتم نوار مغزش چیشد؟ گفت دکتر میگه. اون لحظه قلبم نمیزد. منشی ک حال منو دید گفت با اینی ک نفر اخری اما سومین نفر منو فرستاد داخل🥲. همین ک رفتم داخل گفتم اقای دکتر نوار مغزش چطوره؟ دکتر گف اول شرح حال بده خو. خلاصه گف نوارش ک سالمه. اما چون میگی لرزش داره من چون ندیدم چیزی نمیتونم بگم. اینجثری ک بجه ات سالمه. اما 17 مرداد دوباره نوبت میدم. اگ تونستی ازش فیلم بگیری ک چ عالی. من بدون فیلم نمیتونم چیزی بگم. این علائمی ک میگی میتونه تشنج باشه. اما چون چیزی ندیدم فعلا میگم بچه ات سالمه. هم خوشحالم ک نوارش سالمه هم ناراحتم ک دکتر دقیق نگفت. کلا ب قول شمالی ها لنگ در هوا موندم☹️. ولی خداروشکر ک نوار سالم بود. حالم از جهتی گرفته برای این ک کلی بچه مریض و بیش فعال و اوتیسمی دیدم ک فقط اونجا براشون زار میزدم😓. خدایا هیچ پدر و مادری رو با بچه امتحان نکن🥺🤲
مامان رستا مامان رستا ۱۰ ماهگی
بعداز ی هفته تو بخش بودن دکتر گفت جواب آزمایش فردا بیاد مرخصی منم از خوشحالی زنگ زدم شوهرم که فردا مرخصم شوهرم رفته بود گوسفند هماهنگ کرده بود پسرم همش زنگ میزد میگفت بالخره دوباره داداشو میبینم ، فردا جواب آزمایش اومد منم آماده که به شوهرم بگم که کارهای ترخیص بکن ، دکتر چیزای خارجی بلغور گردو رفت گفتم مرخصی دیگه پرستارا گفتم نه ، بچت سنگ کلیه داره باید فعلا اندازش معلوم بشه به والله زدم زیر خنده آنقدر خندیده بودم که دکتر ترسیده بود همش میگفت آب قند بیارین پشتشو بمالین من میخندیدمو دیدم که مامانای دیگه و دوستام و پرستارا حتی دکتر اشک میریزن منو به زور آروم کردن همش میگفتم با چه رویی زنگ بزنم به شوهرم بگم، همش زنگ میزد من جواب نمی‌دادم چون نمیدونستم چی بهش بگم زنگ زدم بابام گفتم چیکار کنم اگه بفهمه خودشو میکشه دیگه واقعا طاقتش سر اومده چون خیلی بهم وابسته ایم بیشتر از بچه اون نگران و دلتنگ من بود ، بابام گفت بهش نگو بهش بگو سرما خورده ی چند روز دیگه مرخص میشه بالخره ی هفته دیگه موندم ی هفته مونده بود به عید من بیمارستان بودم مامانم زنگ زد گفت بیا حداقل ی ارایشگا برو ی ذره به خودت برس شوهرت دق کرد آنقدر حالتو اونجوری دید ، ی روز مامانم اومد پیش بچه موند من رفتم آرایشگاه و حموم ی کم لباسخریدم موهامم رنگ کردم شبش برگشتم بیمارستان ، همه تعجب کرده بودن تو بیمارستان چقدر تغییر کردی اون آدم هپل رفت چه هلویی برگشت بچم خیلی وابسته به منه فقط تو اون ۳ هفته ای که تو بخش بود مامانم بعضی روا میومد پیش امیرحسین میموند من تو همون بیمارستان حموم میرفتم یا با شوهرم ی دور میزدم یا پسرمو میدیم