خلاصه اون ۳ روز همش دراز کشیدم استراحت کردم گفتم نباید دردم بگیره ولی ترشح خونی داشتم همش مقاومت کردم نرفتم زایشگاه
گفتم من میخوام سزارین شم نباید طبیعی بیارم من واسه معاینه اینجوری ام‌چجوری یه سر بچه به اون بزرگی از واژنم بیاد بیروووون
شد ۲۶ شهریور غروب بود دکترم گفته بود روز قبلش بیا ان اس تی بده
منم رفتم ان اس تی دادم گفتم دکتر از امشب باید بستری شم؟گفت نه امشب واسه سزارین هاست شما که طبیعی هستی انشالله فردا ۸ صبح
گفتم چیییییی 😨😨😨 مگه خودتون نگفتید سزارینت میکنم گفت نه من گفتم اول روند طبیعی رو پیش میری آمپول فشار میزنم اگه نشد سزارین اورژانسیت میکنم چون شیفت خودمه بیمارستان که اجازه‌نمیده همینجوری اختیاری بیام سزارینت کنم یعنی منو میگی اینقدددددددددد استرس‌گرفتم ضربان قلبم رفته بود بالا میخواستم بمیرم از استرس فکر کن فردا ۸ صبح بری طبیعی تا اون موقع فکر میکردی سزارینی💔
رفتم سوار ماشین شدم به حدی گریه کردم شوهرم دلداریم میداد میگفت شاید یه زایمان طبیعی خوب داشتی کی گفتههه تو نمیتونی کی گفتهه باید حتما سزارین شی آخه چرا اینقد اعتماد به نفست پایینه تو خیلی قوی تر از اونی هستی که فکر میکنی....
خلاصه رفتم خونه با گریه و اشک
گفتم به درک هرچی که شد شد....بالاخره که فردا شب این موقع دخترم پیشمه دیگه که‌نمیمیرم.... توکل میکنم به خدا...میدونستم خدا خیلی کمکم میکنه
رفتم وضو گرفتم نماز مغرب عشا بخونم
سر نماز یهو زیر دلم گرفت یه دردای عجیب ...درد زایمان من خیلی شبیع پریودی نبود شبیه ببخشید وقتایی که اسهال داری یهووو زیر دلت میگیره شدید
اونجوری بود
منم به هر سختی نمازمو تموم کردم شوهرم گفت انگار دردت گرفته ها....شاید اصلا نیازی به آمپول فشار نداشته باشی
گفتم خداکنه

تصویر
۷ پاسخ

آخ خداااا انشاالله که زایمان راحتی کرده باشی

سلام ان شاء الله به سلامتی

الهی دستای کوچولوشوو قربووون😍♥️

خداروشکر ب سلامتی زایمان کردی عزیزم الهی ک خوش قدم باشه نینیت❤️

قدمش مبارک باشه عزیزم♥️

قدمش پر از خیر و برکت♥️♥️

خداروشکر بسلامتی زایمان کردی

سوال های مرتبط

مامان سدنا مامان سدنا ۲ ماهگی
مامان هامین مامان هامین ۶ ماهگی
سلام مامانا اومدم از تجربه زایمانم بگم طبیعی
پارت یک
من پنج شنبه یکم ترشح سبز دیدم رفتم بیمارستان آن اس تی اینا گرفتن خوب بود معاینه کردن دهانه رحمم بسته🙁زنگ زدن دکترم(حقی) گفتن وضعیتمو گفت اگ تا شنبه دردت نگرفت شنبه بیا مطب داشتم میومدم بیرون ماما گفت وایسا چقد شکمت بزرگه دست زد گفت همش بچس🥹 آخرین بار کی رفتی سنو گفتم ۸ ام همین ماه وزنش۳۱۰۰بود، گفت میری سنوگرافی امروز بفرستمت گفتم اره اگ زیاد باشه سزارین میکنید؟ گفت اره منم خوشحال ،گفتم سزارین میشم چون من کلا میخاسم سزارین اختیاری کنم دکترم از سال جدید گفت دیگ نمیزاره بیمارستان خلاصه رفتم سنو گفت۳۴۶۰ منم ناراحت شدم چون معمولا اینجا هرکی رفت سنو زایمان کرد بچه وزنش کمتر از سنو بود منم گفتم پس وزنش کمتره خلاصه شنبه رفتم دکتر گفتم وزنشو گفت میتونی طبیعی گفت فردا برو بیمارستان موسی بن جعفر(نیمه خصوصی) میزاونمت گفتم من بیمارستان سینا (خصوصی)میخام گفت اونجا خوب نیس برو موسی بن جعفر اونجا میتونم اگ چند ساعت درد کشیدی روندت خوب پیش نرفت سزارین کنم ولی سینا سه چهار روزم بستری میکنن نمیزارن سزارین خلاصه گفتم توروخدا زود بیایین من تحمل ندارم آستانه ی دردم پایینه گفت تو برو۶بیمارستان باش اومدم بیرون تا خونه گریه میکردم اشکام دست خودم نبود روزیم ک ۵شنبه رفتم بیمارستان موقع ان اس تی اشکام میریخت
مامان مهدیار👶🏻🩵 مامان مهدیار👶🏻🩵 ۷ ماهگی
پارت اول
خب مامانا من اومدم تا تجربه زایمان سزارینمو بهتون بگم امیدوارم که واستون مفید و کمک کننده باشه
بقیشو تو کامنتا میزارم به ترتیب لایک کنید بالا بمونه❤️
خب میدونید که من طبیعی بودم و بخاطر اینکه سونو وزن بچه رو حدود ۴ کیلو گفته بود دکترمم گفت برم واسه سزارین
چهارشنبه نوبت ویزیت دکتر داشتم که ۴۰هفته و ۱ روز بودم (نمیدونم چرا تو کارت واکسن پسرم نوشته ۳۹هفته و ۲روز😂😐) بعد دیگه رفتم دکتر معاینم کرد که سه هفته بود تو ۱ سانت بودم و باز نشده بود اصلا دهانه رحمم بهم گفت سرش بیشتر وزن گرفته ممکنه تو زایمان طبیعی سرش یا شونش گیر کنه و بچه دستش نتونه تکون بده ولی لگنت برای طبیعی خیلی لگن خوبیه بهش گفتم کی برم بستری بشم گفت فردا صبح ینی پنجشنبه حالا یا امپول فشار میزنن درد طبیعی بگیری و بعد سزارین یا بدون امپول فشار سزارینت میکنم فردا صبح گفتم نه من دیگه نمیتونم همین بعدازظهر نامه بدین بهم برم بستری بشم بیمارستان افشار گفت بیمارستان افشار بیشتر روی زایمان طبیعی تاکید دارن و میزارن قشنگ از درد طبیعی پاره بشی و اگ نتونسی سزارینت میکنن و بیمارستان نه دستگاه سونوگرافی داره نه دکتر بیهوشی خوب ماما ها بیهوشت میکنن و من خیلی دستم بستس که بتونم کاراتو بکنم اگ میخوای برو دکترتو عوض کن یا شهیدصدوقی بستری شو گفتم هرچی شما میگین من شهید صدوقی بستری میشم گفت افرین هرچی من گفتم گوش بده😁😂
بعد دیگه نامه بهم داد خیلی استرس داشتم ترس شوق همه حسی داشتم دیگه ساعت ۵ونیم بعدازظهر رفتیم با شوهرم بیمارستان شهید صدوقی اونجا ازم نوار گرفتن تو نوار هر ۱۰ دقیقه ۳ تا انقباض نشون میداد