۱۷ پاسخ

اینقدر دوست دارم چند ماه دیگ ک دختر نازت ب دنیا اومد بیای بگی
بچه ها دخترم شبا راااااحت تا صبح میخوابه
کولیک و رفلاکس نداره
گریه های الکی نمیکنه بچه بشدت ارومیه
نورا تا چند ماه دیگ فهمیده تر از الان بشه خوش غذا بشه یکم از بدقلقیهاش کمتربشه
خودتم روحیت بهترباشه چون بچه ها کمتر اذیتت میکنن
حال دلت خوب باشه✨❤
میدونی چرا؟؟
اولا چون انسانیم و از ناراحتی دیگران مسلما باید ناراحت باشیم و براشون از خدا خیر و خوبی بخوایم
دوما ک خیلییی مهمه
بچه بدقلق دارمم
میفهمم چی میگی
با تاپیکات بغضم میگیره
یاد حال خودم میفتم
باورت میشه کنار بچم خوابم نمیبره؟؟؟ استرس دارم؟؟؟
همه مامانا از لذت تو بغل گرفتن بچشون و خوابیدن باهاش میگن
اما من اینو نفهمیدم
از بس بچه من تو خواب تکون میخوره بی قراری میکنه
اجیر خوابه
کنارش میخوابی اصلا نباید سرصدا کنی...
اینارو از سر ناشکری نمیگم
عاشقانه بچمو دوست دارم میمیرم براش
میخام بگم میفهممت عزیزم
من میفهمم ک تو فقط تو گهواره میتونی بیای از نورا شکایت کنی ک فلانه و....
خودت خسته ای و کم اوردی
وگرن جای دیگ بگی همه بجاای اینک مرهم زخمت باشن نمک میپاشن رو زخمت و درکت نمیکنن....
فقط یه دردکشیده میتونه فرد دردکشیده دیگ رو درک کنه❤

نمیخوام بترسونمت ولی باز این دوران خیلی بهتراز بعدزایمان بچه های من 16ماه فاصله سنی دارن خودمم تقریبا50 روز زایمان کردم یعنی هرثانیه یه چالش جدیده

خیلی سخته..هم برا مادر هم برا بچه اول..من قشنگ از نزدیک حس کردم..صورتمو نگا میکنم حس میکنم افتاده شدم

بچه بد غذا دیوانه کننده است

بیا در آغوشم گریه کنیم🥲

من بدتر از توام
دوتا بچه مدرسه ای یکیش سوم ابتدایی
به من نیاز داره،از اینور هم پسرم بازی میخواد،که نمیشه در حقش ظلم میشه
همه زنا بدبختیم بخدا
من خودم گاهی به خودکشی هم فکر میکنم،دیگه بدنم نمیکشه
پس من کی زندگی بکنم؟😔

الان سرم داره از درد میترکه از صبح از سینه ام آویزونه هیچی نخورده

درکت میکنم منمدعصبی میشم

خدا کنه منم دیگ نازا بشم همین یه دونه پیرم کرد صبح تا شب بغل راش ببرم هنوز ناهار ندارم

بچه ای که بد غذا باشه متاسفانه کاری نمیشه کرد دخترمن شش سالشه تانه ماهگیش خوب بود بعدش دیگه هرکاری کردم نخورد کلی قضاوت شدم که هیچی نمیدی بخوره به خاطر راحتی جونت فقط شیرمیدی وفلان الانم که بزرگ شده اندازه یه کفگیر برنج یا غذا میخوره اونم نیم ساعت میکشه تا تموم کنه🥲

وای من از ترس همین موضوع قید بچه دوم را زدم. بارداری قبلیم خیلی سخت بود همش میگفتم خدایا اگر الان یک بچه هم داشتم باید چیکار میکردم؟ ولی عزیزم شما خیلی قوی تصمیم به این فداکاری گرفتی پس توکلت بخدا باشه. انشاالله میگذره و خیلی زود مادر دوتا دختر نازنازی خواهی بود.

چرا بعضی بچه ها اینقد باسختی اذیت کردن بزرگ میشن

بچه یکم بدقلقی میکنه ادم واقعا کم میاره شرایط سختیه

خدا بهت صبروحوصله و سلامتی بده
ان شالله این روزا هم تموم میشه
تمام خصوصیاتش عین مهیاره
فقط شیطنت دوس دارن پسرمن ازصبح تا شب ۳قاشقم غذانمیخوره میذارمش بازی کنه
خودم یکم دراز بکشم‌ میاد منو میزنه ایح ایح میکنه فقط

عزیزم پسرمنم خیلییییییی اذیت می‌کنه .بخداداره دیوونم می‌کنه.فقط دوست داره بره بیرون وبگرده اونم اینقدر بی احتیاطی می‌کنه که نمیبرمش

من درکت میکنم عزیزم من فشار عصبی دارم دیشب از بس جیغ زدم از دستش امروز ک رفم معاینه فشارم ۱۴بود از دیروزم سردرد ناشتاهم بود
دیگ یکم اب خوردم ظرف میوه رستاهم دادم دستش رفم فشار گرف باز اومد ۱۲
خدا بهممون خودش دادع خودشم کمکمون کنه

درکت میکنم با تمام معنا

سوال های مرتبط

مامان مسدود شدم💔 مامان مسدود شدم💔 ۱ سالگی
خونه ی ما خیلی سرد و بی روحه شوهرم صب زود بیدار میشه منم تازگیا بیدار هم نمیشم بهش صبحانه بدم خودش میخوره و میره سرکار عصر بعد نماز میاد خونه شامشو میخوره یه کم فیلم میبینیم ساعت ۸ و نیم ۹ میره تو اتاق میخوابه اصلا با بچه هم بازی نمیکنه بچه رو تو پذیرایی نگه میدارم نه میتونم تلوزیون روشن کنم نه بچم میتونه راحت بازی کنه و سر و صدا کنه مجبورم یه گوشی بگیرم دست خودم یه کوشی هم بدم دست بچم با گوشی بازی کنه بعدشم میخوابه میبرم میزارمش رو تخت خودم تا ۱۲ و خوابم نمیبره میام لم میدم رو مبل و بازی میکنم بعضی وقتا تا ۳ هم خوابم نمیبره دچار نشخوار فکری شدم بخاطر همینم تو تلگرام حدس کلمه بازی میکنم ک تمام فکرم رو بزارم رو پیدا کردن کلمات وگرنه از شدت فکر و خیال روانی میشم دلم میخاست بچم خیلی شاد باشه تو محیط شاد بزرگ شه هیجان داشته باشه ولی اون طفلکم شانس نیاورده خانواده هامون ک دور هستن خودمونم برای هم کافی نیستیم من و بچم جز خدا هیچکیو نداریم
مامان پسر عزیز مامان مامان پسر عزیز مامان ۱ سالگی
اگه یروز خدا رو ببینین چی بهش میگین؟
من از خدا بابت اینهمه سختی هایی که یه زن تو زندگی تحمل میکنه گلایه دارم. آخه نگاه کن
۱۳ سالگی یه دختر بچه که نمیتونه خودشو جمع و جور کنه پریود میشه بعد بارداری با اونهمه مشکلاتش، تهوع، احساس سنگینی ، بهم ریختن هورمونها بعد بچه بدنیا میاد چه سزارین چه طبیعی جفتش سختی‌های خودشو داره. بعد تازه بچه زردی داره شیر نمیخوره سینه نمیگیره حساسیت غذایی داره رفلاکس دل‌درد ختنه و هزار تا مشکل. فکر کن مادری که بعد زایمان باید تو جا بخوابه باید تازه پاشه به بچه هم برسه.
مادری که ماه‌ها نمیتونه بخوابه و شبها درگیر شیر دادن گریه و نق زدن بچه هست.روزها که دیگه کار خونه و بچه امون نمیده به زن بیچاره. تازه بعدش پریود از سر میگیره و خونریزی شدید و pms که بدترین حالتیه که زن توش قرار میگیره. واقعا اینهمه سختی رو چرا رو دوش زن گذاشتی خداجونم؟
مادری که از استراحت، خواب و کار و پول خودش میگذره برای بچه اش.
حداقل این pms رو حذف میکردی آخه.
از وقتی پسرم اومده دنیام رنگ گرفته حالم خوبه اما همش خوابم میاد و خسته هستم. وای که بچه بزرگتر میشه بجای اینکه اوضاع بهتر بشه حالا بچه شیطونتر میشه. از درو دیوار میکشه میره بالا
نمیدونم سختی‌های بچه داری کی تموم میشه
خدایی مردا خیلی مسئولیتاشون کمتره
صبح میرن سرکار بگو بخند و استراحت
مادر بیچاره میمونه و سروکله زدن با بچه ها
نمیدونم شماهایی که بیشتر از یکی بچه میارید چطور حاضر میشید یبار دیگه این شرایط رو تجمل کنید؟