تجربه زایمان پارت ۳

رفتم نشستم ب خوردن دیدم شوهرم بدون ناهاره گفتم پاشو برو ی چیزی بخر بخور از طرف من نگران نباش پاشد رفت ناهارمو ک خوردم دیدم سرم و اینارو آوردن🥲یکم ترسیدم ولی خب گفتم از بلاتکلیفی بلخره دراومدم

کم کم دردام شدت گرفته بود ک شوهرم هم اومد دکتر اومد گفت معاینه کنم معاینه ک کرد گفت نه باز نیست. فقط دهانه اکسترنال درحد یه فینگر بازه دهانه داخلی کامل بسته اس. یه دو ساعتی ب همین منوال گذشت منم دردام خیلی نبود با خودم میگفتم همینجوری پیش بره خوبه تا نهایتا ۷ شب زایمان میکنم!
ساعت حدودای ۳ اینا بود دیدن نه انگار از پیشرفت خبری نیست دکتر سوند تجویز کرد. من اولش فک کردم سوند ادرار منظورشه نگو سوند واژن بوده با یه دستگاهی مثل منقار کلاغ تو یه دستش و یه چیز قیچی مانند دراز تو یه دست دیگش وارد واژنم کرد و یه لوله به قطر یه سانت ک سرش یادم نیست چی بود و وارد واژنم کرد. وای نگم از دردش نگممممم!🥺 جهنم بود. آی آی کردم دکتر گفت سوند بیرون باز شده تو چرا آی آی میکنی ولی من خیلی درد داشتم.

۴ پاسخ

کدوم بیمارستان بودی عزیزم

این سوند برا منم گذاشتن کمک میکنه دهانه رحم باز بشه

قبلش اصلا ورزش اینا پیاده روی نرفته بودی؟

حالا این سوند نازک ادرار درد داره اون چی بوده

سوال های مرتبط

مامان آرین مامان آرین ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴

بعد چند دقیقه که سوند گذاشتن تموم شد گفتن پاشو برو خودتو تمیز کن بیا از تخت ک اومدم پایین دیدم رو زیرانداز پررررر خون کل هیکلم خون بود فقط رفتم دسشویی خودمو شستم ب کمک شوهرم و امدم بیرون. به انتهای اون لوله ک یه سرش تو واژنم بود یه کیسه وصل کردن و کبسه رو پر آب کردن اون کیسه رو از تخت آویزون ک کردن سنگینی میکرد و این باعث میشد رحمم بشدت درد بیاد دیگ ازینجا ببعد دردای جهنمی شروع شد!!! ینی یه دردی میپیچید تو تنم ک از عمق وجودم ناله میکردم از یه طرف درد سوند از ی طرفم آمپول فشار ینی جوری بود ک فقط درد ممتد بود اصلا مابینش فاصله ای نبود‌ درد کمتر میشد ولی صفر نه! فقط گریه میکردمو دری وری میگفتم به گوه خوردن افتاده بودم 🥺الانم ک یادم میاد اون دردا گریم میگیره😭تقریبا سه یا سه و نیم ساعت من اون سوند لعنتی رو تحمل کردم ماماعی ک شیفتش داشت تموم میشد ساعتای ۷ و نیم اومد گفت معاینه کنم ببینم چند سانتی معاینه ک کرد گفت سوند دراونده و قشنگ سه سانت رو هستی! و من رو با اون مثلا سه سانتش تحویل مامای شیفت بعد داد

مامای بعدی یه دختر جوون ولی خیلی مهربون و زرنگ بود معاینه ک کرد گفت تقریبا سه سانتی ولی من ورزش اینا میدم بهت انشاالله تا ۱۲ دیگ بچه بغلته! من امیدوارشدم ولی بهش گفتم والا از صبح صدتا ماما جابجا شده و توام میخای بعد چن ساعت بری گفت نه تا فردا ۸ صب من بالاسرتم
مامان لنا مامان لنا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت چهارم #
دکتر اومد یه چیزی آورد گفت این سوند رحمیه میزاریم داخل واژنت انقدر ترسیده بودم که حد نداشت سوند یه چیز دراز مثل یه لوله کوچولو بود که سرش مثل بادکنک کوچیک بود اونو برد داخل همش میگفتم تروخدا یواش درد دارم ولی خب گوش نمیدادن به درد من بعد یه چندتا سرنگ پراز یه چیز مثل آب کردن داخل لوله که توی واژنم بود اولش دردم کم بود ولی کم کم شدتش زیاد شد و درد داشتم دیگه نمیتونستم تحمل کنم داد میزدم و گریه میکردم حتا نمیزاشتن ازجام پاشم چون درمیومد از داخل واژنم همش میگفتم تروخدا بیاین اینو دربیارین مامای اون شیفت خیلی بداخلاق بود اومد و کلی داد و هوار کرد که باید خودش دربیاد ما نمیتونیم درش بیاریم بعد ازنیم ساعت که داخل بود و کلی درد کشیدم آخر حالت تهوع داشتم و کلی استفراغ کردم که در همین حین دراومد از داخل واژنم و اون بادکنک کوچیکه کلی بزرگ شده بود بازم اومدن معاینه کردن که گفت ۳سانتی وای دیگه گریم گرفته بود چرا من پیشرفت نمیکردم درهمون حیلی کلی ورزش هم کردم حتا روی توپ و این جور چیزا
مامان آرین مامان آرین ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۶

دیگ از ساعت سه ونیم مانای مهربون هم خسته شد و رفت خوابید عوضش یه مامای دیگ ک خیلی وحشیانه معاینه هم میکرد اومد بجاش. ازون ساعت ببعد هم دردای من شدیدتر شده بود دیگ تحمل نداشتم از صبح درد کشیده بودم و دیگ نایی برا تحمل نبود دوست داشتم ناله کنم ولی آبجیم ک خواب بود معذبم میکرد. از یه طرفم خوشحال بودم میگفتم حتمن دهانه رحم نزدیکای ۷ ۸ سانته ک دردام شدیدتره.

بار اخر ک معاینه شدم ب امید حداقل ۸ سانت دیدم ماما گفت همون ۶ سانته چ بسا کمتر! وای دنیا روسرم خراب شد. خدایا اخه چرا من انقدر سخت زا بودم
هرکی ام میومد میگفت ورزش نکردی بخاطر اونه دیگ از ساعت ۵ و نیم صبح سرم فشارو قطع کردن گفتن ب دکتر یه زنگ بزنیم ببینیم چی میگ. دردای منم شدت دار بود ولی بدون آمپول فشار فاصلش زیاد بود دکتر دیگ از طبیعی زایمان کردن من ناامید شده بوده گویا ب من گفتن ساعت ۷ و نیم ماماهای جدید بیان برا اخرین بار معاینه شو اگ از ۶ سانت بیشتر نشده باشی ببریمت سزارین. از یه طرف دلم نمیخواست هم درد طبیعی بکشم هم درد سزارین از یه طرفم نمیدونستم تا چند ساعت دیگ قراره هی درد بکشم برا همین ب سزارین راضی بودم. شوهرم هم اومده بود و رضایت اینارو ازش گرفته بودن. خلاصه دکتر هم اومد و تایید کرد ک نه این بیشترازین باز نمیشه و په بسا سر بچه ک تا شب تو لگن بوده الان رفته عقبتر!
مامان دخترم😍 مامان دخترم😍 ۷ ماهگی
اینم خاطره زایمان من
قسمت اول😂😶
من وارد ۳۹ هفته شده بودم ک کم و بیش درد داشتم کمرم و شکمم درد میکرد یه شب تا صبح دل درد داشتم یه شب کمر درد یه شب دوتاش رو باهم فرداش ک بیدار شدم زنگ زدم مامانم اومد خونمون و گفتم فک کنم موقع زایمانمه خیلی درد دارم درد جوری بود ک میگرفت و ول میکرد دیگه رسیده بود به ۱۰ دقیقه یه بار
ساعت ۱ ظهر با مامانم و مادرشوهر و شوهرم راهی بیمارستان شدیم ساعت ۲ رسیدم اونجا معاینه کرد و ان اس تی گرفت و گفت هم انقباض داری هم دهانه رحمت ۲ سانت باز شده
(من نظر خودم این بود بیشتر دردم رو تو خونه بکشم بعد برم بیمارستان فک میکردم با این ۳ شب و روز درد من حداقل ۳ ۴ سانت شایدم بیشتر دهانه رحمم باز شده)
دکتر گفت برو یه ساعت پیاده روی کن یه چیزی بخور و حتما بیا گفتم باشه
ساعت ۳ رفتم گفت بیا داخل دوباره معاینه ات کنم دکتر رفت دستکش بپوشه و اماده بشه یهو یه حس کردم یه پارچ اب گرم ازم ریخت ذره ای اختیار تو کنترل کردنش نداشتم کل لباس زیر و شلوارم و همههه کامل خیس شد من سریع دکتر و صدا کردم گفت نترس کیسه ابت پاره شده لباس بیمارستان برام اورد و زیرانداز انداخت رو تخت و گفت اماده شو وقت زایمانته ک اینجوری شدی لباسام رو عوض کردم و دادم مامانم
من همه ی قسمت هایی ک نوشتم رو پایین میزارم فقط لطفا به ترتیب لایک کنید بالا بمونه
مامان امیر علی مامان امیر علی ۴ ماهگی
پارت دو✌️
بریم از تجربه بگیم:
صبح ۲۰ تیر من رفتم بیمارستان و از قبل نامه داشتم بستری شدم و تا ساعت نهونیم نمی‌کردند اتاق عمل میگفتن تخت خالی نیست نه و نیم رفتم اتاق عمل ک بازم تو سالن انتظار منتظر موندم قبل اینکه برم اتاق عمل بهم سوند وصل کردن من یه کم اذیت شدم بخاطر سوند و از زایمان نمیترسیدم ولی از اذیت شدن سوند گریم گرفته بود بعد دیگ رفتم اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد بالا سرم گفت کمر ب پایین میخوای یا کامل گفتم کامل گفت این امپول میزنم تو سرم احساس سرگیجه میکنی نترس وقتی امپول و زد گف چند سالته گفتم نوزده همون موقع فهمیدم یه گازی پیچید ته گلوم و بعدش دیگ هیچی نفهمیدم
وقتی چشامو باز کردم دیدم تو ریکاوری هستم و دونفری ک کنارم بودن هی ناله میکردن از درد (عمل بینی داشتن)ولی من اصلا دردی نداشتم چون پمپ درد داشتم فقط حس میکردم دلم سبک شده بعد نیم ساعت از ریکاوری آوردن تو بخش منو بعد اومدن بام شیاف هم گذاشتن ولی واقعا دردی حس نمیکردم خیلی خیلی کم بود دیگ امروز ک پمپ درد و برداشتن یه کم دردا رو فهمیدم دردشم اصلا از بخیه نبود فقط مثل حالت نفخ دلم درد میگیره ک یکی شیاف گذاشتم ک خیلی بهتر شدم
مامان قلب مامان🥺😍 مامان قلب مامان🥺😍 ۴ ماهگی
خاطره زایمان طبیعی
وقتی بستری شدم رفدم تو اتاق درد یه دختره هم بود ک هم سن من بود من خیلیی خوشحال بودم کلی عکس گرفدم 😂ورزش کردم ب اون دختره انرژی دادم ساعت ۱۲ بستری شدم تا ساعت ۳و نیم ورزش کردم ..ماما معاینم میکرد معاینه تحریکی هم کرد خلاصه اینکه باهاش خیلی همکاری کردم ..ساعت چهار اومد کیسه آبمو پاره کرد همزمان باهاش باز معاینه تحریکی کرد و آمپول فشار زد😓ک از همونجاا دردهای شدید من شرو‌شد..فاصله دردام هر دو دقه یه بار بود دیگ نتونستم ورزش کنم فقط جیغ می‌کشیدم اون دختره ک باهام تو اتاق بود هنگ کرده بود 😂😂منم روم نمیشد نگاش کنم 🤣خواهرم پیشم بود با هر درد اونو چنگ مینداختم جیغ می‌کشیدم ..التماسشون میکردم منو ببرن سزارین😂تا دو یه ساعت مدام جیغ می‌کشیدم ..ماما هم چن بار اومد معاینه کرد ولی موقع معاینه همکاری میکردم هر کاری می‌گفت میکردم می‌گفت هروقت دردت شرو شد پاهاتو ببر تو شکمت بزار معاینه کنم ..معاینه کرد ۵ سانت بودم گفت عالیه