۳ پاسخ

خداروشکر زایمان راحتی داشتی عزیزم❤️

دقیییقاااا مث من.منم با سه سانت بستری شدم.دوساعتو‌نیمه شدم۱۰سانت و پسرم ب دنیا اومد.بمنم گفتن خیلی خوش زا بودم و اصلا داد الکی نزدم

افرین خانم حرف گوش کن.😅😅منم موقعه ی زایمان پرستارها و ماما خیلی خوب بودن مخصوصا اونی ک برام پد بحسی میزد انشالله هرجا هستن خوش وسلامت باشن

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت سه :
ساعت سه بستری شدم و دردام رسیده بود ب سه دقیقه یکبار
(سه دقیقه اروم بودم یک دقیقه درد )
دردام هم طوری بود ک تو مقعدم و رحمم همزمان درد میگرفت
و وقتی هم دردم میگرفت ایت الکرسی میخوندم و صلوات یک وقتا هم ک دردم شدید تر بود ب خودم دلداری میدادم میگفتم تا شصت بشماری دردت تمومه
و همونجور هم بود اصلا هم جیغ نمیزدم و داد و هوار نمیکشیدم
ساعتا چهار . نیم بود ک حس مدفوع داشتم و خود ب خود زور میزدم و دست خودم نبود ک ماما اومد معاینه کرد تا معاینه کرد ب پرستار گفت زنگ بزن دکتر بیاد و خودشم شروع کرد وسایل زایمان و اماده کرد اولش میگفت زور بزن بلد نبودم همراه زور جیغ میزدم یکی دوتا جیغ ک زدم افتادم رو روال یک نفس عمیق میکشیدم یک زور میزدم و جیغ نمیزدم ک بچه بدنیا اومد و حتی دکترم نرسید
با اینکه دکترم کمتر از ده دقیقه خودشو رسوند ولی من زایمان کرده بودم ماما خیلی ازم راضی بود میگفت خیلی زایمان خوبی داشته لگنش کاملا اماده بوده ک دکترم گفت لگنش بخاطر ورزشایی انجام داده اماده بوده
ولی سر بخیه هام اذیت شدم چون بیحسی پریده بود
سه تا بخیه از بیرون خورده بودم دیگه داخل نمیدونم
مامان سام مامان سام ۵ ماهگی
واقعا اونقدر شدید نبود اما درد داشتم دکترم گفت می‌خوای اپیدورال بشی ک گفتم آره ک آمد از کمرم آمپول زد ولی من حس داشتم قشنگ بعد ی چیزی ب پشتم وصل کرده بودن ک آمپول بیحسی هی ب اون تزریق میکردن شب ساعت12دیگه دردها خیلی شدید بود افت فشار داشتم و همش حس میکردم ک خوابم میاد و از حال میرم حالا بدبختی اینکه خانوادمم فرستاده بودن خونه دکترم خیلی دکتر خوبی بود آمد گفت ورزش کن و دوش بگیر ولی من نا نداشتم پاهام بی حس بود زنگ زدن خانوادم آمدن اما تا بیان من از حال رفته بودم مادرم آمد کنارم دوتایی تو یه اتاق بودیم کمک کرد دوش گرفتم ورزش کردم تا 3صبح تا شدم 6سانت ک دیگه دکتر گفت بیشتر از این نمیشه بمونی آخه 3ظهر کیسه ابمو زده بودن پس قرار شد 6صبح برم سزارین اونهمه درد طبیعی رو کشیدم آخر باید برم سز واقعا حالم گرفته شد ولی از جیغ و داد های ک می‌شنیدم هم میترسیدم چون من اصلا داد و بیداد نکردم واسه همین دکتر و پرستارها خیلی باهام خوب بودن
خلاصه امادم کردن رفتم اتاق عمل وای ک چقدر محیط اتاق عمل آرامبخش تر از زایشگاه بود اصلا وقتی رفتم اتاق عمل آروم شدم ساعت 7.45رفتم اتاق عمل و ساعت 8و 20پسرم دنیا آمد هیچی حس نکردم سر بودم ولی لحظه ک از شکمم برش داشتن فهمیدم دکتر گفت چون آب نداشته چسبیده بود ب رحمم وای وقتی چسبوندن ب صورتم قشنگ ترین حس دنیا بود همش استرس داشتم ک نره دستگاه چون 35هفته بود با وزن 2600ک خداروشکر نرفت باورم نمیشه خدا خیلی بزرگه خیلی بعد اینکه ازم سوند رو کشیدن هم راه رفتم خودم اون همه بیحسی ک من گرفته بودم خوبیش این بود ک ن موقعی ک شکمم رو فشار دادن فهمیدم ن موقع سوند
مامان دوتاآلوچه👑😍 مامان دوتاآلوچه👑😍 ۶ ماهگی
پارت سوم :زایمان طبیعی
باکمک پرستارا رفتم روتخت زایمان ..دکتر گفت زور بزن ک بیاد و راحت شی اما تو اون حال و شرایط بدی ک داشتم خندم گرفت گفتم نزاشتی ب دنیا بیاد حالا لج کرده نمیاد ....دکتر حالت ماساژ پرینه هست رو رحمم پیاده کرد ک اه و نالم تا هفت اسمون رفت ...دوباره فشار اومد ک سه تا فشار ب خودم وارد کردم و بچه اومد خوشحال بودم اما ن ن ن ...ول کن نبودن ....دوباره معاینه میکردن گفتم مگه بچه نیومده دیگه چیکار میکنین خیال زایمان اول و داشتم ک پسرم ک دنیا اومد جفتشم باهاش بود ...اما زایمان دومم پسرم ک دنی اومد جفتم بالا بودو با کلی بدبختی و معاینه و چندین بار تکرار معاینه درش اوردن ....چند تا پرستار هم شکمم و فشار میدادن ک لخته و خون و ضایعات بیاد بیرون منم ب ناچار تحمل میکردم ....نوبت بخیه زدن شدنبهشون گفتم بدون بی حسی محاله بزارم بخیه بزنین ک گفتن حله ....۶ تا بخیه زدن ک اونم خیلی طول کشید چون توضیحم میداد ک برا تمیز کردن خودم و اینکه بخیه ها عفونت نکن و اینا چیکار کنم ....حالا دل تو دلم نبود ک پسرمو ببینم شبیه کیه ...دقیق شبیه پسر اولم😍💋...دیگه گفتم تموم شده و راحت شدم از این همه درد و ۹ ماه سنگینی ...باز اومدن معاینه ...منم ب بالشت تکیه زده بودم خواستم برم دراز بکشم دیدم خیلی داره ازم خون میاد گفتن مشکلی نیست دراز بکش ببینم چی ب چیه دراز کشیدم ....گفتن لازمه دوباره بری روتخت زایمان ...استرس دوباره افتاد ب جونم و بی دلیلم نبود استرسم ...با بخیه زدنی ک انجام داده بودن دوباره ی معاینه سخت انجام دادن ک هرچی بقایا مونده بود و دربیارن دل و رودمو کندن ب نظر خودم ...برگشتنی ی چهارتا قرص زیر زبونیم دادن گفتن نخور باید زیرزبونت اب شن ...
مامان فرح بانو مامان فرح بانو ۲ ماهگی
پارت ۶
همه جمع شدن دانشجو و دکتر و ماما و کارشناس. ن ب اولش ک بالا سرم یه دانشجو بود فقط ن ب الان.
با سه زور ک کاملا حس میکردم بچه بدنیا اومد برداشتن پاکش میکردن فقط دوست داشتم زودتر لمسش کنم گفتم بیار خیلی سبک بود با خودم فک میکردم این ک اینقد تو شکمم موند الان ۴ کیلو باشه چون بچه اول ۳۸ هفته ۳ بود فرح بانو ۲ ک ۹۰۰
خلاصه گفتن زایمان آسونی داشتی کلا ۱ ساعت مهمانمون بودی برامون دعا کن ب ماما دانشجو گفتم برای تو خیلی دعا میکنم اصن تنهام نذاشتی منتظر بودم مامانم صدا بزنن ولی گفتن طول میکشه جفت بیاد اینجا حقیقتا بی‌حس بودم بعد هم موش آزمایشی شدم ماما ب دانشجو ها نشون میداد ک چطور باشم بخیه میخوام چطوری الان نمیخوام حتی اینجا سوزش و دردام زیاد بود
خدا راشکر پارگی نداشتم بخیه هم نخوردم ولی بعد این همه اذیتی اول خدا راشکر میکنم تموم شد اما حسرت ب دلمه ک چرا نفهمیدن وقت زایمانمه چرا امپول زدم چرا عوارضش نگفتن چرا الان کمر درد دارم و تا کی قراره داشته باشم همش تو گوگل سرچ میکنم میگه نداره ولی از تجربیات اکثرا میگن داره و تا آخر عمر باهاته شما خانوما چی میگین خوب میشم
مامان هیراد مامان هیراد ۱ ماهگی
در بیمارستان / پارت ۵
دیگه بی حال شده بودم بخیه زیادی خوردم . بچه بیرون اومد گذاشتنش رو لباسم و گفتن اینم تماس پوست با پوست .
( ميگما مگه نباید مستقیم با پوست تماس داشته باشه؟🤔)
دیگه رمق نداشتم حس کردم دارم از حال می رم . بردنم تو اتاق کسایی ک زایمان کرده بودن چون بخش جدایی نبود. گفتن یه چیزی باید بخورم ولی هیچ اشتهایی نداشتم عجیب بود تلاش میکردم واسه خوردن ولی اصلا نمیتونستم انگار راه گلوم بسته بود. درد بخیه روز اول خیلی بد بود شیاف هم واسه آروم کردنش جواب نداد،اصلا نمی تونستم تکون بخورم.(ولی هر روز ک می گذره کم تر میشه اما وقتی بخیه ها دارن جوش می خورن خیلی می سوزه یا شاید هم واسه من اینجوری بود). پسرم رو آوردن ک بهش شیر بدم اصلا
نمی تونستم قیافه ش رو ببینم چون درد داشتم و نمی تونستم تکون بخورم.
ماما همراهم باز عجله ای اومد و بچه رو گذاشت رو دستم و گفت بهش شیر بده اونقدر سرسری بود ک فقط واسه رفع تکلیف اومده بود ولی این انصاف د
نبود من مامای همراه جدا گرفته بودم و هزینه ش رو پرداخت کرده بودم که اینجوری رفتار شه؟؟؟ ( من ک حقم رو حلالش نمیکنم🙃)
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی