پارت۴🏥

خلاصه ک ماما همراه میگفت زینب حالا موقعه زور زدنه باید یاد بگیری چطوری زور بزنی🙁
لامصب منم از مدفوع کردنه میترسیدم
زور نمیزدم🤦🏻‍♀️
بعد دگه دکتر امد ک عزیزم الان موقعه ک خودت بداد خودت میرسی کسی نمیتونه کمک کنه
🥲
منم میگفتم بابا از زور زدنه میترسم🫤
گف فوق مدفوع میکنیدگه به درک جون هامین مهم تره یا خجالت 🥴

دگه دردا تو اوج خودش بود یه دوتا جیغ داد کردم دیدم نه بابا با داد فایده نداره 😩
فقط خودم اذیت میشم روند زایمان کند میشه
رفتم سر توالت فرنگی نشستم انجا برام خیلی راحت تر بود زور زدن تا روی تخت🚽

زور انجا زدم فول شد دهانه رحم ۱۰سانت موهای بچه دیده میشد فقط نیاز به زورا محکم تر بود ک بیاد بیرون یکم ک اماده بشه برم رو تخت

دگه ۴.۵تا زور زدم یه سرویس رفتم تو همون شرایط دگه دکترا امدن وسایل اماده کردن
🩹🩺💉
بیخسی زدن برش انجام شد🥲

نمیدونم چرا انجا از ترس اینکه بچه بیفته خیلی استرس داشتم ک نزارید رو بدنم😂

۱ پاسخ

ببخشید تو کدوم شرایط دکترا اومدن یعنی ایستاده زاییدی؟

سوال های مرتبط

مامان علی آقا مامان علی آقا ۷ ماهگی
پارت دوم
خلاصه ک تا اینکه رفتم رو نه سانت، دیگه جیغام در اومد و جیغ می‌کشیدم
تا اینکه اومد معاینم کرد و گفت عافرین خیلی خوب پیش رفتی
و گفت حالا پاهاتو تو شکمت جمع کن و باز شون کن از هم و مثل حالتی ک یوبست داری زور بزن وختی دردات شروع شد زور بزن فقط و جیغ نزن
گفتم نمیشه خانم بخشی، بچه خودش زور بزنه بیاد ،چپ چپ نگام کرد و گفت نه مادر باید زایمان کنی دیگه زور بزنی تا بچه بیاد
گفت زور بزن هر وخت سر بچه رو دیدم میریم اتاق زایمان
دیگه منم هر موقع دردام شروع میشد شروع میکردم ب زور زدن تا اینکه صدام در اومد ک ماما اومد دید گفت زور نزن نزن نزن سر بچه رو دیدم پاشو بریم اتاق زایمان
و منی ک بسختی از رو تخت اومدم پایین رفتیم اتاق زایشگاه
و رفتم روی جایگاه و گفت زور بزن اصلا نگه ندار فقط زور بزن
منم زور زدم و وختی ک تیغ زد و بریده شد اونجام اصلا حس نکردم و فقط سوزش حسش کردم
و اینکه سر بچه اومد بیرون و قبل اومدن بچه رو پاهام و شکمم پارچه پهن کردن
بچه ک اومد گذاشتن رو شکمم
واااای خیلی حس خوبی بود وختی بچه بدنیا میاد هیچ دردی نداری انگار تازه متولد شدی 😍😍 و اینکه بچه رو گذاشتن زیر دستگاه گرم کن ک بدن بچه گرم باشه
مابقی پارت بعدی
مامان هامین🩵🫀 مامان هامین🩵🫀 ۱ ماهگی
دگه فقط یه زور زدن اقا تلپی افتاد از اون حجم خالی شدن خیلی ترسیدم 🙁
اونا هم سری گذاشتن رو بدن
منم وایییی برش دارین الان میفته😂
دگه ماما همراه صحبت میکرد از اوج سفید بودنش 😁
منم همون لحظه ریحانه چشاش چه رنگیه🤣
دگه صداش در امد من اروم شدم نوازشش کردم حس مادر بودنه یهو انتقال یافت 🥹
خوب بود حسش🫀

دگع یهو گفت میخام بخیه بزنم منم لرز گرفتم سری بچه برداشتن نیفته🥲
بخیه رو زدن
نمیدونم چتا زدن ولی حس میکنم یخوردع بیشتر زدن
یکمم درد داشت
نمیدونم اونا گفتن کم بخیه میخوردی🩹
منم یا خودم ک واییییییی جر خوردم پاره شدم🤦🏻‍♀️
دگه وسایل جمع کردن تمیز کردن منم رفتم رو تخت بغلی تمام دردام رفت
شکممم کاملا تخت شده بود😄
ذوق داشتم
دگه بچه اوردن شیر دادم خیلی از سفیدی بودنش تعریف کردن ک به کی رفته😂
گفتم بابا شلوغش نکنید به خودم رفته باباش سبزس😂
واز انجای ک دلم میخاست چشاش رنگ چشای برادر زادم سبز بینی ش به خودم رفته😂
خلاصه هر قسمتی از بدنش شبیه برادر زاده یا خواهر زاده هام شده ☺️
منم خررررر ذوق ترینم😂

خلاصه تموم شد سه اذیت کردنش درداش میرزید. ☺️❤️
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۶ :
گفت هروقت دوباره احساس فشار ب مقعدت داشتی باید زور بزنی الان نزن!! گفتم باشه
یکم گفتم وای داره بهم فشار میاد گفت زور بزن
یه زور زدم که قیچی رو انداخت و یکم قسمت پایین واژن مو برش داد ک چون خیلی درد داشتم فقط ی سوزش کم فهمیدم ک اصلاااا برام اذیت کننده نبود!!
گفت خب بسه ! نفس عمیق بکش! دوباره زور بزن
این دفعه ک زور زدم سر بچه اومد بیرون
گفت دو تا نفس عمیق بکش ، کشیدم گفت حالا زور محکم بزن
این زوری ک زدم همراه با داد بود (جیغ ن!) دااااااد
یعنی تو عمرم اینجوری عربده نکشیده بودم 😭😂😂😂
و دو ثانیه بعدش ملکای قشنگم رو شکمم بود 🥹🥹😍😍
( اونجایی ک عربده کشیدم از درد بود و قسمت شونه هاش بود ک داشت خارج میشد از بدنم )
خلاصه تا دکترم خودشو برسونه من زایمان کردم و همونجا رو تخت منتظر بودم ک دکترم رسید و اومد برام بخیه هارو زد (ک خداروشکر خودش زد آخه شنیدم خیییلی بخیه های تمیزی میزنه در حدی ک بعدا اصلا ردش نمیمونه )
دکترم ک وارد اتاق زایمان شد گفت وای دختر تو همههه رو متعجب کردی!! ما هیچکدوم فکر نمی‌کردیم تو انقد زود زایمان کنی ! با خودمون گفتیم خیلی زود فول بشی ساعت ۱۲ شبه! اصلا باورم نمیشه زایمان اولی انقد سریع روند زایمانش طی بشه !!!
مامان نورا مامان نورا روزهای ابتدایی تولد
دیگ صدام در اومد هی یاعلی و یا زهرا میگفتم .
هی از حضرت زهرا کمک میخواستم .
امام حسین و به علی اصغرش قسم دادم🤲🤲 میگفتم پروسه زایمانم زود تموم بشه کاری کن با یه زور بچم بیرون بیاد دیگ تحمل ندارم🥺

حس کردم شکمم داره میاد پایین تر ماما رو صدا کردم و گفتم اونم تخت و درست کرد و بهم گفت زور بزنم 😣😣

♦️روش زور زدن موقع بیرون اومدن سر بچه ( گفت دندوانات و چفت کن دستات و زیر رونت بگیر و با هر زور نافتو نگاه کن و اینکه از دماغتم نفس نکشی از تو دهنت نفستو بده بیرون😬
باید با تمام نیرو زور بزنی و وقتی انقباظت تموم شود استراحت کنی و باز همراه با انقباظ زور بدی )
سه چهار تا زور خوب بدی سرش بیرون میاد.

واسه من باید برش میداد اما چون شکمم کوچیک بود و وقتی معاینه میکردن میگفتم ریزه برش ندادن ک کاشکی برش میدادن چون بچه ۳کیلیو ۴۰۰ بود

سه چهار تا زور زدم سرش اومد خودم دیدم حس خوبی بود چون واسه بچه اول ۴۵ دقیقه طول کشید ک من زور زدم بعد سرش اومد ولی واسه این با سه تا چهارتا زور سرش اومد
به بدن بچه که رسید بهم یه جور دیگ گف زور بزنم که پاره نشم
♦️زور زدن موقع خروج بدن ( میگفت یه زور یه نفس عمیق یه زور یه نفس عمیق ) وقتی داشت شونش میومد یه درد خیلی شدیدی شدید تر از همه دردا داشتم ک فک میکنم اون موقع دهانه واژنم پاره شده یه اخی گفتم که همه اتاقای زایشگاه صدامو شنیدن🥺🥺

نورا خانوم‌ ما ساعت ۱۲ و ده دقیقه به دنیا اومد🥳🥳 ..
مامان هامین🩵🫀 مامان هامین🩵🫀 ۱ ماهگی
پارت ۳🏥

دگه معاینه کرد دیدن نه بابا طی اون دوساعت با اون همه ورزش وتوپ دهانه رحمم اخ نگفته همون ۴.۷۰درصد مونده بود🙁
دگه امدم یه باز امپول فشار زد دردا میگرفت ول میکرد اما برا من قابل تحمل بود🫠
همش میگفتم بابا تا اخر همینه دگع دردام انچنای نیس اذیت نمیشم زود زایمان میکنم🙄

امپول فشار اصلا تاثیر نداشت لامصب نمیدونم چی بود امدن سری به دستم زدن گفتن انجوری کند بره بچه افت قلب میکنه🥲🤦🏻‍♀️

دگه دردا امد ولی خوبیش همین بود گاز انتونکس اورد برام خیلی خوب بود تنفس ک میگرفتم گیج میشدم بدن بیحس دردا متوجه نمیشدم😄
البته موقعه درد باید گاز میگرفتم
گاز انتونکس هم روند زایمان کمتر میکرد زود تر نتیجه میداد🫤

دگه همینجوری درد داشتم اما برام قابل تحمل بود میگفتم تا اخر میکشم ولی دگه یهو موقعه معاینه گفتن ۸سانتی😐😐😐
عه واااااا میگم طی اون گاز ک میگرفتم دری وری میگفتم😂😂😂

ک علی خدا لعنتت کنه مردم 😂
هامین جااااان بابات بیا بیرون نمیکشم😂
حالا خودمم میتوجه میشدم چی میگم بعد خندم میگرفت🤦🏻‍♀️
مامان پناه💓💙 مامان پناه💓💙 هفته بیست‌ونهم بارداری
سلام اومدم ک‌ زایمانم را تعریف کنم هفته ۳۹ و ۳ روزم بود زیر دلم درد میکرد و کمرم ترشح شفاف ام زیاد داشتم روز اول تحمل کردم ولی روز دوم نگران شدم آخه بچه خودشو سفت کرده بود و تکوناش کم شده بود ساعت ۱۰ صب رفتم زایشگا و بستری شدم و دهانه رحمم ۲ بود و کم کم سوزن فشار زدن و هی استراحت میدادن ک ۱۲ شب شد قط کردن ک صب زود شروع کنن ک من دردام بیشتر شد و تا صب رو توپ ورزش کردم و راه رفتم ک صب زود سوزن فشار زدن و ب ۴ سانت ک رسید ماما همراهم اومد دردام شدید شده بود ماما ام هی بم ورزش میداد ک بچه بیاد تو لگن و دهانه رحمم پیشرفت کنه داشتم مرگو جلو چشام می‌دیدم خیلی سخت بود تو اوج درد باید ورزش میکردم و نفس عمیق و ب ۶ سانت و ذسیدم کیسه ابو پاره کردن ک دوباره دهانه رحم ۵ شد و من خودمو باختم ک چرت بعد کلی تلاش از ۶ رسید ب ۵‌ ک ماما گف ن الان زود پیشرفت می‌کنه و بازم ماساژ شروع شد از درد داشتم میمردم انقد التماس کردم ک من دیگ نمیتونم منو سزارین کنین 😭😭 و هی بم زور میومد ک ماما نمیزاشت زور بزنم میگف الان وقتش نیس دهانه رحمت ورم می‌کنه زایمانت سخت تر میشه و خیلی سخت میشد کنترل کرد ک دیگ وقتی ب ۸ سانت رسیدم دیگ نگف زور نزن و هی زور میزدم هی تشویقم میکردن ک خوبه موها سر نی نی داره معلوم میشه چن تا دیگ زور بزنی میبریمت رو تخت زایمان منم هی انرژی می‌گرفتم و هی زور میزدم دیگ بدنم ب لرز افتاده بود ک بلند شدم رفتم سر تخت زایمان و با چن تا زور محکم نی نی ب دنیا اومد و دردا برام بی معنی شد🥹🥹🥹♥️ انشالا همگی بسلامتی فارغ بشن بماند یادگاری ۱۳/1/1402
آواتار مامان عشق کوچولو مامان عشق کوچولو عشق کوچولو هفته هشتم بارداری
😍😍😍😍 من پرستارم ، لحظه ی بدنیا اومدن نوزاد یکی از ... ادامه پاسخ
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت سه :
ساعت سه بستری شدم و دردام رسیده بود ب سه دقیقه یکبار
(سه دقیقه اروم بودم یک دقیقه درد )
دردام هم طوری بود ک تو مقعدم و رحمم همزمان درد میگرفت
و وقتی هم دردم میگرفت ایت الکرسی میخوندم و صلوات یک وقتا هم ک دردم شدید تر بود ب خودم دلداری میدادم میگفتم تا شصت بشماری دردت تمومه
و همونجور هم بود اصلا هم جیغ نمیزدم و داد و هوار نمیکشیدم
ساعتا چهار . نیم بود ک حس مدفوع داشتم و خود ب خود زور میزدم و دست خودم نبود ک ماما اومد معاینه کرد تا معاینه کرد ب پرستار گفت زنگ بزن دکتر بیاد و خودشم شروع کرد وسایل زایمان و اماده کرد اولش میگفت زور بزن بلد نبودم همراه زور جیغ میزدم یکی دوتا جیغ ک زدم افتادم رو روال یک نفس عمیق میکشیدم یک زور میزدم و جیغ نمیزدم ک بچه بدنیا اومد و حتی دکترم نرسید
با اینکه دکترم کمتر از ده دقیقه خودشو رسوند ولی من زایمان کرده بودم ماما خیلی ازم راضی بود میگفت خیلی زایمان خوبی داشته لگنش کاملا اماده بوده ک دکترم گفت لگنش بخاطر ورزشایی انجام داده اماده بوده
ولی سر بخیه هام اذیت شدم چون بیحسی پریده بود
سه تا بخیه از بیرون خورده بودم دیگه داخل نمیدونم
مامان جوجه🤰🏻🩷👼🏻 مامان جوجه🤰🏻🩷👼🏻 روزهای ابتدایی تولد
خانوما من نمیتونم کل پروسه ی زایمان رو تعریف کنم چون بچم زود زود بیدار میشه از خواب و تا بغل نگیرم و راه نرم اروم نمیشه شیر هم بخوره اروغشو بگیرم نمیخوابه
الان یکم خوابیده ک منم اومدم تاپیک گذاشتم
ان شاءالله هروقت تونستم میذارم تجربمو
ولی به نظرم اصلا نباید استرس داشت
اولاش خیلی استرس داشتم وگرنه خیلی زودترم بدنیا میومد دخترم
موقع هایی ک ماما بهم میگفت زور بزن جوری زور میزدم ک کلا گلوم خشک میشد ولی جیغ کم زدم تا تونستم جیغ نزدم
احساس مدفوع داشتم و به ماما گفتم بزارم برم دسشویی چندین بار گذاشت برم بعدش نذاشت گفتن تا مدفوع نکنی سر بچه نمیاد و بیشتر اونایی ک طبیعی میارن اینجوری میشن
منم خیلی خجالت کشیدم ولی خب خودش هی میگفت مدفوع داشتی مدفوع کن تا بچت بدنیا بیاد چون کامل توی لگنم بود و کیسه اب کلا پاره شده بود و خون هم داشتم گفتن زور نزنی اکسیژن بهش نمیرسه
دیگه خلاصه منم تا تونستم زور زدم زیادم زور زدم خیلی اذیت شدم ولی وقتی بچه دراومد خیلی سبک شدم
شاید باور نکنید ولی من ک تا 40 هفته رحمم بسته بود و سفت بود وقت انقباض زور میزدم کلا سرش اومد و ماما میگفت سرشو با موهاش میبینم
بچه م ک بدنیا اومد بعد حدود یک دقیقه جفتمم بیرون اومد بعد دیگه کم کم شروع کردن به بخیه زدن برام هم از داخل بخیه خوردم هم از بیرون حتی نمیتونم بشینم ولی خب ارزششو داشت 🥹
استرس نداشته باشید اونایی ک قراره زایمان کنید وگرنه دیرتر زایمان میکنید
مامان 💙رادوین💙 مامان 💙رادوین💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت آخر:
هرچی ماما میگفت زور بزن من اصن زور زدن یادم رفته بود هرچی میگفت زور بزن بچه تو لگنه میگفتم نمیتونم بلد نیستم فقط از این درد نجاتم بده گفت تو فوق العاده بودی سریع فول شدی الان فقط باید زور بزنی پسرت بیاد دیگه اینقد درد داشتم ناخواسته نشستم حالت توالت و اونجا بود ک اینقد انقباض هام شدید بود زور زدم و تازه فهمیدم باید چیکار کنم😄 رفتم رو تخت و دیگه حالا ک زور زدن یادم اومده بود هیییییییی زور زدم زنگ زدن دکترم گفت تا ۱۰ دقیقه دیگه میرسم دیگه حالا ماماها میگفتن زور نزن من ول کن نبودم😄 دکترم سریع خودشو رسوند و با دوتا زور زدن حس کردم یه چیزی از تو وجودم کامل کشیده شد بیرون و صدای پسرمو شنیدم،گذاشتنش رو سینم و من دیگه نفهمیدم دکتر کی جفتمو کشید بیرون و بخیه ام زد،انگار از آسمون افتاده بودم زمین و دیگه هییییییچ دردی نداشتم، ۱۱ونیم بستری شده بودم و ساعت ۱۵:۴۵ زایمان کردم ،دیگه یکساعتی تو همون اتاق زایمان پسرم و رو سینم گذاشتن بمونه برای ارتباط پوست با پوست بعدشم بردنش وزنش کردن و قدشو گرفتن و آوردنش دوباره پیشم تا شیر بخوره و دیگه رفتیم تو بخش
به امید اینکه همه مادرا به خیر و خوشی زایمان کنن و خاطره خوبی از اون روز براشون بمونه و بچه هاشون و صحیح و سلامت بغل بگیرن.
ببخشید طول کشید هی پسرم بیدارر میشد مجبور میشدم برم پیشش و بعد بیام ادامه بذارم ممنونم برای وقتی که گذاشتید❤️
مامان جوجو مامان جوجو ۴ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی
یهو حس زور بهم دست داد گفتم من حس زور دارم گفتن تا میتونی زور بده ۳ بار زور دادم تا ۱۰ ثانیه اینطوری ولی سر بچه ام بیرون نیومد چهارمین بار ماما بهم گفت زور بده و دستشو تا ۴ انگشت گذاشت ک سر بچه بیاد ولی بازم نشد و بهم گفت زور بده نمیخام اذیتت کنم و هی دستمو بزارم و بازم پنجمین بار دیگه زور محکم دادم ک گفتن پاشو برو رو تخت زایمان منم رفتم امپول بی حسی تو واژنم زدن و برش زدن واسم یه زور دیگه دادم ک یه ماما با دوتا دست تمام زورشو گذاشت رو شکمم فشار داد و ماما خودم و با دوست مسیر سر بچه رو باز تر کرد ک دیکه صدای گریه گل پسرم رو شنیدم تا گزاشتن رو شکمم آروم شد و همون لحطه فهمیدن یه بند نافش یه گره محکم خورده و اف قلبش به خاطر این بود
از مرحله زایمان ک بگذریم مرحله بخیه زدن میاد با اینکه بی حسی زدن ولی کامل همه چیز حس میکردم و هی جیغ میکشیدم و چون موقع زایمان خونریزی کردم هی بخیه میزد و دو انگشت می‌کرد داخل و شکمم محکم فشار میاد گ خون بیاد بیرون خدایی نکرده لخته نیوفته روی رحمم و هزاربار اینکا رو کرد و ۱۰ تا رو پوست بخیه خوردم داخلی های رو هم راضی نشد بگه چندتا و موقع ک ۲ ساعت تحت نظر بودم بازم معاینه کردن و شکمم فشار دادن و خون اومد بیرون و برای ۲ بار در بخش زنان هم اینکا رو کرد 🥲🥲🥲 و ۷ مرداد قرار بود مرخص بشم ک به خاطر زردی شدید بچه ام مجبور شدم بستری اش کنم و از بخش زنان رفتم بخش نوزادان
مامان هانا مامان هانا ۲ ماهگی
تجربه زایمان 5
دیگه آمپول فشاری ک زده بود و قطع کرد و رفت، ماما همراهم گفت تو زور بزن وقتی سرش بیاد دیگه نمیتونن کاری کنن مجبورن بگیرن، ولی چون آمپول و قطع کرده بود من دردام در حدی نبود ک بتونم زور محکم بزنم، از خستگی و بی‌حالی و بی خوابی داشتم بیهوش میشدم و گریه میکردم ب ماما میگفتم توروقران ی کاری کن من میمیرم آخرش، اونم بیچاره حرصش گرفته بود و کاری نمیتونست بکنه، دیگه کلا افتادم رو تخت و ن میتونستم زور بزنم ن میشد نزنم هر انقباضی ک میگرفتم زور میزدم ولی اصلا اون زور هیچ کاری نمی‌کرد ماما میگفت هیچ فایده ای نداره زور زدنات، بالاخره ساعت 7وربع شد و شیفت عوض شد یهو هرچی دکتر و پرستار بود اومد تو اتاق و هی میگفتن زور بزن زور بزن منم ک دیگه توانی نداشتم، از همه وجود زور میزدم ولی اونا میگفتن چرا زور نمیزنی هنوزم تو هنگام مگه بقیه چطوری زور میزنن ک زورای من در برابر اونا هیچی نبود😂چام بسته بود یهو چشام و وا کردم دیدم دکتر لباسای مخصوص پوشیده و قیچی دستشه یکیم اومده بود بالا سرم نمیدونستم واسه چی، چشام و بستم زور بزنم یهو دیدم اونی ک بالا سرمه شکمم و فشار میده ک بچه بیاد بیرون، واقعا درد آور ترین لحظش بود دیگه منی ک تا اون لحظه جیغ نزده بودم جیغم بلند شد دکترم ک میگفت جیغ نزن زور بزن و یهو با قیچی پاره کرد، بعد چند دقیقه دکتر گفت نمیخاد زور بزنی بسه چشام و وا کردم دیدم بچم و گذاشتم رو سینم🥹🥹🥹همه دردام تموم شد همون لحظه
مامان 🦄𝓗𝓮𝓵𝓮𝓷 🦄 مامان 🦄𝓗𝓮𝓵𝓮𝓷 🦄 ۹ ماهگی
ماجراهای منو زاییدنم پارت ۵🙃
اون احساس دسشویی دو کلا ولم نمیکرد هی میرفتم دسشویی ولی نمی اومد.گفتم حتما یبوست شدم یکم زور زدم دیدم نه نمیاد. هنو تو فشار بودم اومدن صدام کردن ک میخواد شیفت رو تحویل بده معاینه کنه .داشتم اماده میشدم برا معاینه پرسید درد داری؟گفتم اره ولی کم میگیره ول میکنه  غیر قابل تحمل نیس ولی چون اعصابم ضعبف شده عذیتم احساس دسشویی دارم
گف طبیعیه .معاینه ک کرد گف دختر درد نداری؟ تو ک فول شدی .تا گف فول شدی شوک شدم فهمیدم که هلن داره خودش میاد کمک . تا رفت بیرون دختره دوباره رفتم دسشویی زور زدن
حرکات ورزشی هی دردم بیشتر میشد ولی من دیگه محل ندادم کار خودمو کردن ک شیفت جدید اومد .. معاینه ک کرد گف سر بچه رو لمس کرد تا اینو گف من قدرت گرفتم شروع کردم به زور زدن . هی میگف الکی زور نزن فقط درد رو حس کردی زور بزن بینش نفس عمیق بکش .ولی من دیگه خسته بودم راه نجات رو پیدا کردم . با سه تا زور سر هلن اومد بیرون تا سرش رو دیدم و اومد دیگه من از حال رفتم تموم بدنم یهو سر شد چشمام سیاهی رفت . خلاصه تو گیچی و منگی بودم ک بی حسی زدن و بخیه زدن .معاینه ک کرد گف سر بچه رو لمس کرد تا اینو گف من قدرت گرفتم شروع کردم به زور زدن . هی میگف الکی زور نزن فقط درد رو حس کردی زور بزن بینش نفس عمیق بکش .ولی من دیگه خسته بودم راه نجات رو پیدا کردم . با سه تا زور سر هلن اومد بیرون تا سرش رو دیدم و اومد دیگه من از حال رفتم تموم بدنم یهو سر شد چشمام سیاهی رفت . خلاصه تو گیچی و منگی بودم ک بی حسی زدن و بخیه زدن .