تجربه زایمان طبیعی پارت پنج:
یه سالن خیلی بزرگ یه بخش ایستگاه پرستاری و ده تا تخت...
اون ساعت ۵ نفر بستری بودن ۳ نفر که خواب بودن دو نفر داشتن رو توپ بپر بپر میکردن با خودم گفتم چه باحال کی دردای من شروع بشه😅
راستی برای بستری شدن هم بهم گفتن یه بسته پوشک بزرگ همراهت باشه یه آبمیوه و خرما و دمپایی من ۳ تا دونه پوشک برده بودم فکر نمی‌کردم لازم بشه زیاد که گفتن بفرست همراهت بره بخره
دیگه رفتم دراز کشیدم رو تخت دانشجو تو بیمارستان دولتی زیاده یکی اومد انژوکت وصل کرد یکی نوار قلب و وصل کرد البته قبلش استادشون اومد و خیلی محترمانه ازم اجازه گرفت و گفت اینا دانشجو ترم اخرن نترس خدایی هم بد نبود بودنشون میومدن باهام حرف میزدن وجودشون تو اون اتاق که نه گوشی دستم بود نه همراه خوب بود
همه چی عالی داشت پیش می‌رفت تا اینکه دردای یه خانمی که رو توپ بود شروع شد.. من که جای خود دارم دانشجو ها هم از جیغای اون ترسیده بودن 🤣🤣 فقط هم همون دانشجو ها میرفتن سمتش و ماساژش میدادن وگرنه ماماها عین خیالشون نبود طفلک خیلی درد میکشید اما یکی از ماما ها گفت این طاقت دردش کمه وگرنه ۶ سانت فقط بازه بهش میگفتن الکی جیغ و داد نکن بقیه مریضا رو هم ترسوندی ولی خب مشخص بود واقعا خیلی داشت درد میکشید
هر از گاهی میرفتن معاینه اش میکردن میگفتن هنوز ۶ سانتی...
بعد دو ساعت دکتر اومد و یه دور اون همه رو معاینه کرد که من و گفت هنوز همون ۳ سانتی الکی بستری شدی... پاشو راه برو نوک سینه هات و بمال همین منم همین کار و کردم نیم ساعت راه میرفتم دوباره دراز می‌کشیدم نواز قلب میذاشتن

وی چه خوبه میزاری انگاری دارم رمان میخونم😍😂😬😬ترسم داره
میگن موقع پریود دهانه رحم دوسانت بازه اون همه درد داریم چه برسه به اینکه هشت نه سانت باز بشه🤦🏻‍♀️😂 بزار از تجربت ممنون😍

زایشگاه ک من. بودم ی بخش کوچیک بود اول بخش زنان که برای هرکسی از همون اول اتاق جدا داشت

وای بالاخره تو زاییدی همش منتظر بودم بیای تایپک بذاری ببینم زاییدی یا نه از بس غر زدی😂🥹