۷ پاسخ

هزار ماشاءالله چقدم نازه. خدا بهت ببخشه عزیزم. منکه بعد از ۲۷ ساعت پاره شدن از کیسه آبم و کشیدن فجیع ترین دردا باز سزارین شدم😑

عزیزم کدوم بیمارستان بودی

یعنی چطور
چه دستگاهیه

داستان زایمان تو خوندم عزیزم دقیقا زایمانت مثل زایمان من بود فقط اینکه منو بعد زایمان بردن اتاق عمل چون خونریزی داشتم و اونجا بیهوشم کردن و این خیلی سخت تر بود و مثل تو برش خوردم و دستگاه بوود و فشار دادن شکمم توسط ماما و حتی بچمو بغلم نزاشتن نامردا
دقیقا یاد خودم افتادم یهو گریم گرفت🥺🥺
خدا هرچی زایمانی هس رو راحت کنه براهمه

عزیزدلم 🥺منم بچم با دستگاه بدنیا اومد و خیلی زایمانم سخت بود

ولی ماما همراه من نمک شناس خدایی عالی بود 1ساعته زایمان کردم

عزیزم دخترت چند کیلو بود به دنیا اومد؟
حتما درشت بوده که اینقدر سخت بوده زایمانت..
الان دخترت میشینه خودش؟ از کی غلت زد؟

سوال های مرتبط

مامان حلما مامان حلما ۷ ماهگی
پارت ۴
ساعت ۹ اینا بودم که شده بودم ۹ سانت و اومدن برش زدن با تیغ قشنگ حس کردم و اون صدای که داد که باتیغ زد خیلی بد بود
کمکم بهم گفتم زور بزن من زور میزدم ولی بچه نمیومد بیرون خیلی زور زدم خیلییی دیگه توان برام‌نمونده بود میگفتم بخداا از این بیشتر نمیتونم نمیشههه بهم دستگاه تنفس وصل کردن
و یهو ۵ نفر ریختن بالا سرم یه ماما دیگه که با تجربه تر بود اومد بهم گفت الان ۹ سانت بازی حیفه بری سزارین همه زورتو بزن که بچه بیاد موهاشو داریم میبینم منم بخاطر حرفش و ترس از سزارین باهمه وجود زور میزدم ولی نمیومد😭
باز دوباره بهم گفت نگا هرموقع حس کروی درد داری و فشار به مقعدی میاد اونموقع زور بزن و زورتو ول نکن
منم هرچی اون میگفت انجام می‌دادم ولی نمیشد زورمو ول نکنم ینی اصلا امکان نداشت انگار نفسم داشت قطع میشد
میگفتم نمیشه بخدا نمیتونم ینی قشنگ مرگمو داشتم میدیدم من همینجور تا ساعت ۱۱ ونیم داشتم زور میزدم آخری که دیگه از حال داشتم میرفتم پرستارا تو گوش هم یه چیزایی میگفتن ینی واقعا حالم خیلی بد بود یهو چن نفر دیگه اومدن تو اتاق دوتا ماما اومدن رو شکمم دوتا پرستار هم یه شال سبز آماده کرده بودن و یه تخت برای بچه
مامان امیر مامان امیر ۶ ماهگی
پارت دوم:
منو فندوق وارد اتاق زایمان شدیم از تمیزی حرف نداشتن عالی بود یخچال دستگاه فشار دستگاه قد و وزن نوزاد وکیوم همه چیز توی اتاق مجهز بود
رفتم رو تخت دراز کشیدم اومدن باز معاینه کردن یک سانت بودم بهم سرم وصل کردن بخاطر اینکه آب جنین کم نشه ضربانشو چک کردن انقباض رو چک کرد
یه دستگاهم داد گفت هر وقت لگد زد فشار بده دکمه رو
این کارو هر دوساعت یکبار تا صبح انجام دادن ۲شب ۴سحر ۶صبح و۸صبح
دیگه طرفای ۶بود یکی اومد اتاق رو مرتب کنه بهش گفتم همسرمومادرم بیرونن بهشون بگید که هنوز زایمان نکردم آخه تلفن هم نداشتم خبربدم
دستش درد نکنه گفته بود و بعد اومد بهم گفت فکر کردن زایمان کردی...
خلاصه من کل شب رو بیداربودم اونا هم بیداربودن چشم انتظار و خوابم نبرد غذایی هم نخورده بودم رنگم زردشده بود کل شب صلوات و آیه الکرسی که زایمان راحتی داشته باشم و همه مادرا بسلامتی زایمان کنن برای همه دعا کردم
خلاصه روز موعد فرارسید ۸صبح ۶نفر دانشجواومدن تکنیک ها رو یادشون داد و هی معاینه کردن من شده بودم دوسانت ۳نفرشون رفتن ۳نفر موندن باهام تمرینات ورزشی رو تمرین کردن سوال ازم پریدن که بارداری اولته چطوریه نظر پرسیدن و تو دفترشون ثبت کردن
خلاصه من ماما همراه خانم ریاحی۰۹۱۳۱۶۸۰۱۳۴ گرفته بودم ولی یه زایمان داشت اونو انجام دادو سریع اومد پیشم تا اومد دیگه ساعتی ۱۰بودمعاینه کرد دید هنوز دوسانتم گفت من همیشه از ۴سانت میرم پیش کسی ولی دیگه دیدمت وامیسم پیشت ۱۲۰۰هزینه همسرم براش واریز کرده بود

بیاید ادامشو بگم...