۵ پاسخ

لاک ریخته رو فرش با خودکار کاور مبل رو خطخطی کرده بعدم نوک خودکارو با دندون کنده تمام دهن و گردنش شده جوهر خودکار و از حموم متنفره با گریه میبرمش ...پودر بچه ریخته رو پتو ....اما چون سرما خورده زیاد دعواش نکردم

زندگی من همش درحال راه رفتنه ی لقمه میخوره راه میره هضم شه بعد لقمه بعدی
تازگیا در یخچال باز میکنه کشو کوچیکه درمیاره خودش میخاد بره توش
چار پایه میزاره میره دستاشو بشوره کلا خودشو خیس میکنه
بدتر ازهمه به شعله اجاق گاز دست میزنه

عه منم عجیب امروز مسلط بودم‌به خودم 🤣
پسر منم دقیقا همین کارارو میکنه
پسر من عاشق هم زدن غذاس
حتما وقتی غذا درست میکنم باید بهش ملاقه بدم غذارو هم‌ بزنه البته تو بغلم و با احتیاط زیاد

پسره من نیمرو دادم بعد پسته دادم و همه رو پشت سرهم گذاشت دهنش و من خیلی خوشحال بودم که همه ی پسته هاش رو داره میخوره و در آخر همه رو باهم تف داد بیرون خرما دادم نصف یکپخرما رو خودرو نصف دیگه رو برداشت و انداخت زمین ..بعدش دستم رو همش می‌گرفت می‌گفت بریم حیاط بردمش حیاط اما همش گریه میکرد که کفش هایش در بیارم .بعد از نیم ساعت آوردم داخل گریه میکرد که بلندم کن تا پریز لامپ رو خاموش روشن کنم .بعد گریه کرد که ببرم پیش ماشین لباسشویی تا نگاه حرکتش کنم بهد گریه میکردم بزارم روی میز آینه تا لامپ خواب رو در بیارم ..میگه بغلم کن تا از بغل تو کالسکه رو برونم قبول هم نمی‌کرد به تنهایی برونه یا من دستم بخوره به کالسکه همش دولا بودم تا اون بارونع نمی‌دونم کی این رفتارش تمام میشه

آفرین مامان مهربون... فکر کن هر روز روز جهانی کودکه ☺️
می‌دونی فاطمه جان الان از بچه انتظار نمیره خوب و بد و بفهمه چون کوچیکه ولی اصل خرابکاری و لجبازی از دو سال و نیمه که خیلی چیزا رو میفهمن و عمدا انجام میدن ...اون موقع آدم خیلی بیشتر عصبانی میشه الان خیلی خودتو کنترل کن که اون موقع هم بتونی مسلط باشی 😬💕

سوال های مرتبط

مامان رهام جون وتودلی مامان رهام جون وتودلی ۲ سالگی
#تجربه از شیر گرفتن
سلام مامانا خواستم از تجربه خودم براتون بگم
من ۱۹م تصمیم گرفتم که رهام جون رو از شیر بگیرم خیلی وابسته بود حتما باید زیر سینه می خوابید یعنی مثل پستونک همیشه باید می خورد دائم دنبالم بود و گریه میکرد
بلاخره روز اول صبحانه ونهار وشام بهش دادم خیلی بیقرار بود و همش بهانه می‌گرفت ولی من براش خوراکی می آوردم و باهاش بازی می‌کرد یعنی یه جوری
حرف حرف خودش بود کلافه بودم ولی جانزدم و ادامه دادم
دوروز همین روال بود
روز سوم وچهارم شیر صبحانه قطع کردم
روز پنجم شیر نهار ولی همچنان شیر شب رو می خورد فقط نهار وصبحانه نبود
خلاصه
روز هفتم شیر شب که می خواست بخوابه ولی وقتی خواب بود می‌خورد
و اصلا بهانه نمی‌گرفت یعنی اون پسری که روز اول بود به کلی فرق کرد بود دیگه شیر روز فراموش کرد بود
و امروز که روز دهم هست شیر شب قطع شد
تو خواب چند باری بیدارشد ولی من بغلش کردم و بهش آب دادم و براس لالایی خوندم و خدارو شکر خوابید
خواستم بگم شاید اولش خیلی مترسیدم ولی اینجوری بچم بیشتر همکاری کرد تا اینکه یک دفعه قطع میکرد شیر
اینم تجربه من
فقط مامانا مهربون تواین ۱۰ روز به من انگاری ۱۰۰سال گذشت خواهش وقتی خواستین از شیر بگیرن بیشتر بهشون توجه کنید اینجوری کم تر اذیت میشن بچه ها
موفق باشید
مامان اَبرک☁️ مامان اَبرک☁️ ۲ سالگی
روش از شير گرفتن من
دوستان من اصلا نميخواستم بچمو مثل قديميا از شير بگيرم چون ميدونستم چه آسيب هايي توي روش هاي يهويي وجود داره
از اسفند بهداشت گفت فقط شير شب بده بخاطر وزن كم بچم
ولي من شروع كردم خيلي نامحسوس وعده هاي شير الكي رو حذف كردم
وقتي ميگفت شير . ميگفتم ميخواي بجاش اينو بيارم بخوري ؟
يا قبول ميكرد يا نه و من يك ماهي به سازش رقصيدم كه بودنه جاي ميكي ميتونه چيزاي خوشمزن ديگه بخوره
از عيد يكم سفت تر سرشو گرم كردم ولي نه تا جايي كه گريه كنه واسه شير . جايگزين هاي بيشتر و سير نگهداشتنش . اين روال ادامه پيدا كرد تا جايي كه شد بعد از بيدار شدن صبح . خواب ظهر و شب
بعد از بيدار شدن سخت بود چون خيلي دوست داشت ريلكس كنه با ميمي
و رسيدم جاي سخت خوابيدن بدون ميمي ظهر
چند روز اول سخت بود
واي عادت كرد
شد شير موقع خواب و طول شب
اونم بفاصله يك هفته قطع كردم و چند شب تو خواب شير دادم و تمام
الان پسرم راحت ميخوابه و اصلا شب بيدار نميشه
منم اصلا سينه هام درد نگرفت چون خيلي يواش يواش خشك شد
گفتم تجربمو باهاتون به اشتراك بزارم شايد به درد بخوره 😍
مامان ریحانه ♥️ مامان ریحانه ♥️ ۲ سالگی
اونایی ک بچه هاتون خودشون میخوابن میشه کمکم کنید
من دوست دارم دخترم خودش بخوابه ولی واقعا با این شرایط چطوری میشه؟
دیشب از ساعت یازده و نیم روی پا بود تا دو شب نخوابید
خودم داشتم بیهوش میشدم
اومدم رخت خواب پهن کردم توی پذیرایی آزاد گذاشتمش بلکه خودش بخوابه
خودم هم خوابیدم ولی از زیر چشم حواسم بهش بود
شوهرم توی اتاق خوابیده بود
دخترم ی دونه میزد توی سر من بدو بدو می‌رفت توی اتاق یکی میزد توی سر شوهرم
پنج دقیقه ی بار صدای دعواشون رو می‌شنیدم
یهو اومد سمت من با شیشه کرم شانس آوردم داشتم نگاه میکردم اومد بزنه توی صورتم از دستش گرفتم وگرنه الان همه اجزا صورتم باهم یکی شده بود
بعد این همه جا عین اومد روی بالشت من روی موهام نشست حس کردم همه موهام داره درمیاد
گذاشتمش اونور دوباره بلند شد روی بالشت من سعی میکرد وایسه سر پا هر هر می‌خندید
آخری حالت چهار دست و پا شد دو تا دستش رو با فشار زیاد فشار میداد روی قفسه سینه م حس کردم دارم میمیرم
خلاصه تا ساعت چهار درگیر بودیم
آخری ی دست کشتمش با گریه روی پام خوابید
واقعا کلافه م کرده
نمی‌دونم چیکار کنم
پاهام داغون شده
اینم اصلا خودش نمیخوابه
جای من بودید چیکار میکردید؟