تجربه زایمان طبیعی پارت سوم
بعد یادم اومد بقیه هم تختی ها توی این مقدار دهانه رحم گاز بی حسی میگرفتن
رفتم گفتم حتما باید منم جیغ جیغ کنم بهم بدید گاز
بردارید بیارید دیگه
که همونجا دکتر گفت بهم بدن 😊😊😊
واقعا عالی بود
درد داشتم توش نفس می‌کشیدم
منگ منگ میشدم
گاهی هم اینجا ها سعی میکردم که ورزش هم بکنم
ساعت های هفت سین تقریبا من پنج سانت بودم...
تا رسید به ساعت های ده و نیم اینا
اومدن معاینه گفتن نه سانتی
آنقدر خوشحال شدم که نگو ...
چون اول گفته بودن فردا زایمان میکنی ب امروز فکر نکن..🥰
دیگه دوباره جون گرفتم یکم ورزش کردم ولی درد ها شدید بود
اینجا دیگه دانشجو ها رفتن
اول فکر میکردم اینجوری بهتره
همه متخصص ها موندن
اما وقتی درد داشتم
میگفتم یکی بیاد معاینه کنه
شاید ده سانت شده باشم
هیچ کس محل نمیداد بهم
نمیومدن
آخر یکی اومد گفت ما از صدات متوجه میشیم ده سانت شدی یا نه
گفتم عه اینجوری هاست
شما دلتون جیغ جیغ میخاد پس
منم گذاشتم ب اون درش 😂😂
گفتم اینجوری بیشتر توجه میکنن
پس بزار جیغ جیغ کنم😝
یک درد جیغ میزدم سرشون
یک درد رو گاز بی حسی می‌گرفتم باز بعدش جیغ میزدم😂😂
اما دیگه تهش واقعا حس مدفوع بزرگ داشتم
اومدن
گفتن بریم اون اتاق
اون اتاق که تخت زایمان اصلی عه
کلا برای من یک ربع بیست دقیقه شد
ولی واقعا جای سختش اونجا بود....
گاز نداشتم
حس زور داشتم انگار یک مدفوع خیلییی بزرگ
دیگه گفتم الان جاش نیست کم بیارم
با تمام توانم اول جیغ میزدم و فشار میدادم
خانومه گفت جیغ الکی نزنم انرژیم می‌ره
می‌گفت لباتو روی هم فشار بده زور به پایین
خدایی هم همین مدلی که می‌گفت تاثیر بیشتری داشت تا مدلی که جیغ می‌کشیدم
اما اونجا دست آدم نیست ...

تصویر
۶ پاسخ

اون گاز ک‌گفتی چیه

ای خدا یه لحظه منم دردم گرفت☹️🥺

بسلامتی گلم

مبارکه گلم

شاهرود زایمان نکردین دیگه سبزوار رفته بودین درسته؟

به سلامتی🥰

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت سه :
ساعت سه بستری شدم و دردام رسیده بود ب سه دقیقه یکبار
(سه دقیقه اروم بودم یک دقیقه درد )
دردام هم طوری بود ک تو مقعدم و رحمم همزمان درد میگرفت
و وقتی هم دردم میگرفت ایت الکرسی میخوندم و صلوات یک وقتا هم ک دردم شدید تر بود ب خودم دلداری میدادم میگفتم تا شصت بشماری دردت تمومه
و همونجور هم بود اصلا هم جیغ نمیزدم و داد و هوار نمیکشیدم
ساعتا چهار . نیم بود ک حس مدفوع داشتم و خود ب خود زور میزدم و دست خودم نبود ک ماما اومد معاینه کرد تا معاینه کرد ب پرستار گفت زنگ بزن دکتر بیاد و خودشم شروع کرد وسایل زایمان و اماده کرد اولش میگفت زور بزن بلد نبودم همراه زور جیغ میزدم یکی دوتا جیغ ک زدم افتادم رو روال یک نفس عمیق میکشیدم یک زور میزدم و جیغ نمیزدم ک بچه بدنیا اومد و حتی دکترم نرسید
با اینکه دکترم کمتر از ده دقیقه خودشو رسوند ولی من زایمان کرده بودم ماما خیلی ازم راضی بود میگفت خیلی زایمان خوبی داشته لگنش کاملا اماده بوده ک دکترم گفت لگنش بخاطر ورزشایی انجام داده اماده بوده
ولی سر بخیه هام اذیت شدم چون بیحسی پریده بود
سه تا بخیه از بیرون خورده بودم دیگه داخل نمیدونم
مامان قلب مامان🥺😍 مامان قلب مامان🥺😍 ۴ ماهگی
خاطره زایمان طبیعی
وقتی بستری شدم رفدم تو اتاق درد یه دختره هم بود ک هم سن من بود من خیلیی خوشحال بودم کلی عکس گرفدم 😂ورزش کردم ب اون دختره انرژی دادم ساعت ۱۲ بستری شدم تا ساعت ۳و نیم ورزش کردم ..ماما معاینم میکرد معاینه تحریکی هم کرد خلاصه اینکه باهاش خیلی همکاری کردم ..ساعت چهار اومد کیسه آبمو پاره کرد همزمان باهاش باز معاینه تحریکی کرد و آمپول فشار زد😓ک از همونجاا دردهای شدید من شرو‌شد..فاصله دردام هر دو دقه یه بار بود دیگ نتونستم ورزش کنم فقط جیغ می‌کشیدم اون دختره ک باهام تو اتاق بود هنگ کرده بود 😂😂منم روم نمیشد نگاش کنم 🤣خواهرم پیشم بود با هر درد اونو چنگ مینداختم جیغ می‌کشیدم ..التماسشون میکردم منو ببرن سزارین😂تا دو یه ساعت مدام جیغ می‌کشیدم ..ماما هم چن بار اومد معاینه کرد ولی موقع معاینه همکاری میکردم هر کاری می‌گفت میکردم می‌گفت هروقت دردت شرو شد پاهاتو ببر تو شکمت بزار معاینه کنم ..معاینه کرد ۵ سانت بودم گفت عالیه
مامان محمد مهدی 💙👶 مامان محمد مهدی 💙👶 ۲ ماهگی
تجربه زایمان قسمت ششم:
اون یک ساعت و نیم توی ماشین دردام خیلی شدید بود وقتی میگرفت بدون جیغ زدن نمیتونستم کنترل کنم، کولرم جواب نمیداد تو ترافیک، هی شیشه رو میکشیدیم پایین، درد که میگرفت میگفتم بده بالا میخوام جیغ بزنم😅. اصلا هیچی از کنترل درد یادم نمیومد فقط جیغ میزدم و ائمه رو صدا میزدم به کمک. فقط درد که ول میکرد همسرم میگفت انشقاق بخون که خیلی خوب بود منم شروع میکردم به خوندن ولی تموم نشده درد بعدی میومد ولی وقتی میخوندم خیلییی ارامش پیدا میکردم. تو راه استفراغ هم کردم که به ماما گفتم گفت علامت خوبیه نگران نباش.
با هر بدبختی ساعت ۷و نیم رسیدیم بیمارستان سوم شعبان تهران، من از درد آویزون همسرم بودم روی پا نبودم، رسیدیم بلوک زایمان. بیماری جز من نبود خلوت بود خداروشکر.
رفتم اتاق معاینه و اومد پارگی کیسه ابمو دید و گفت ۵،۶ سانتی، باورم نمیشد، فکر میکردم حالا نهایت ۴ باشم. خوشحال شدم از این نظر. تا لباسامو دربیارم و گان بیمارستان بپوشم دوباره آب زرد بالا اوردم.
مامان میکائیل مامان میکائیل ۲ ماهگی
دیگه بهم لباس و اینجور چیزا دادن و بردنم بخش زایشگاه واسه بستری
اونروز ت بخش زایشگاه فقط من بستری بودن کسی نبود
موقعی ک بستری شدم هنوز دردام کم بودن
ولی کم کم دردام زیاد شدن ولی بازم قابل تحمل بود
ماما همراه نداشتم یکی از مامااای زایشگاه آوند یکم ورزش بهم گف انجام بدم
بعد معاینهم کرد
لحظه ب لحظه دردام بیشتر می‌شد
یک ساعت بعد اومد معاینهم کرد باز گف ۶ سانتی و کیسه آبم ترکید
آره ساعت ۱ونیم ک بستری شدم تا یکساعت اول دردام قابل تحمل بود
ولی تا ساعت ۸ شب ک زایمان کردم حدود ۷ساعت درد خیلی بدی کشیدم
دردام ب حدی بودن ک خودم رو میزدم موهام رو میکشیدم و جیغ و داد میکردم
منی ک فک نمیکردم جیغ بزنم زایشگاه رو گذاشته بودم رو سرم چون واقعا خیلی دردش واسم سخت بود
فقط گریه میکردم دکتر ک اومد معاینهم کنه گف شدی ۸ سانت دو سامت دیگه داری
اون لحظه جیغ میزدم و میگفتم ولم کنید چی از جونم میخوایین و موهام رو میکشیدم و سیلی میزدم تو صورتم 🥲🥲🥲
دیگه دیدن خیلی درد میکشم ی آمپول زد بهم و گاز اکسیژن
گآز اکسیژن خوب بود دردام کمتر میشد ولی حالت خماری میداد بهم
ادامه .....
مامان راستینم😍 مامان راستینم😍 ۶ ماهگی
#پارت دوم
بعد از دوش رو ی صندلی ورزش کردم ک تو بین همه این ورزشها معاینه میشدم 😥۶سانت شده بودم هعی سرم میزد بهم ماما و هعی باهام حرف میزد من دیگ اخرا جیغ میزدم فقط دلم میخواست ی لحظه آروم بخوابم بشدت خوابم میومد فقط خدارو صدا میزدم باز معاینه شدم ۷سانت بودم دیگه گفتم بخدا من نمیتونم بزار بمیرم واقعا دردش قابل گفتن نیس اونم هعی بهم امید میداد مامانمم گریه میکرد وسطش گفتم منو ببرید سزارین من نمی‌خوام گفتن نمیشه شدم ۸سانت یکم درجا زدم ۹بعد منو معاینه کردن
ریختن سرم ۵نفر بودن درد خیلی شدید بود و من بشدت خوابم میومد اینم یادم رفت بگم وسطا کیسه ابمو ماما پاره کرده بود هعی جیغ و داد خانم همکاری کن من بی حال میگفتم من توان ندارم مامای شیفت بچمو میخواس بگیره گفت زور بزن من بشدتتتتتت جیغ میزدم بجا فشار شکممو باد میکردم😂دیگه دیدن نمیتونم یکی از اون چن نفر از بالای شکمم فشار داد ماما پاییین خیلی جیغ زور بزن منم میزدم وسطا نمیتونسم اونم هعی جیغ بچه خفه میشه زود باش دردم دیگه قابل وصف نیست گف آمپول می‌زنیم نترس برش دادن من انقد درد داشتم برش چیزی نبود بقیشو پارت بعدی
مامان قندعسلم😍🙈 مامان قندعسلم😍🙈 ۲ ماهگی
تجربه زایمانم پارت ۳
دوباره معاینه شدم و بازگفتن همون دو سانت .اما درد شدید داشتم.اومدن گفتن بزار کمکت کنیم معاینه تحریکی انجام دادن و اون لحظه حس کردم به چیزی داخل واژنم مثل بادکنک ترکید😱😱باز فرستادنمون خونه. و دردا ب عمق مرگ رسیده بود .رفتیم یه شهر بالاتر که بلکه اونجا سزارین فوری بشم ولی چون جمعه بود گفت شنبه بیا.😭😭 من همچنان ترشح داشتم و برگشتیم دوباره بیمارستان خودمون که باز معاینه شدم و دوسانت بودم اما پرستار گفت ترشحت ترشح کیسه آب سوراخ شده است😱😱😱😱😱من دست پا میزدم و التماسش میکردم بستریم کنه.و منو فرستاد زایشگاه برا بستری .جمعه ساعت۹شب بستری شدم و ساعت دوازده شب ماماهمراهم اومد و من چهارسانت بودم.و در عرض نیم ساعت رسیدم به شش سانت.دردام دردهایی نبود ک توضیح بدم .ماما همراه ماسازم میداد رو توپ ورزشم میداد و من از درد زیر شکمم جیغ میزدم و اسکات میزدم دیگه نتونستم التماس میکردم برا اپیدورال ولی بهم نزدن و گاز بی حسی با التماس برام آوردن و من تند تند دکمه شو فشار میدادم و خواب میرفتم .معاینه کردن گفتن فول شدی تخت رو کشیدن عقب ..آمپول فشار زده بودن و من همش زور میزدم اما اصلا فایده نداشت جیغ میزدم جوری ک پرستارای بقیه بخش ها اومدن گفتن صدات اومده تو بقیه بخش ها.یکساعت و نیم جیغ میزدم و زور میزدم ب طوری ک افتادگی رحمی پیدا کردم و گلوم می‌سوخت .التماسشون کردم پاره ام کنن تا بچه بیاد .با تمام توان دنده هاو شکممو فشار میدادن که بچه بیاد پایین .وحشتناک بود .منو تا مقعد پاره کردن و با زور های زیاد بلاخره سر بچه بیرون میومد .پسرم بدنیا اومد 🥺😭😭😭اینم از تجربه زایمانم پسرم در بامداد شنبه ساعت ۲:۵۵بدنیا اومد با وزن ۳۷۵۰😍
مامان باقلوا مامان باقلوا ۳ ماهگی
#تجربه زایمان
#پارت ۳

بعد زدن کیسه آب دیگه دردام شدید شد، بعضی جاها از عمق وجودم جیغ می‌کشیدم، انقباض های طولانی و دردای خیلی شدید، بهم گفتن الان اپیدورال بزنیم گفتم نه یه ذره دیگه صبر میکنم، اما ازشون خواستم برام گاز بی دردی بیارن، دیگه دردا خیلی خیلی داشتن وحشتناک می‌شدن و موقع انقباض از گاز استفاده میکنم، از یه جا به بعد دیگه حس میکردم دارم کم میارم اینقدری که جیغ میزدم که سزارینم کنین یا لااقل برام اپیدورال بزنین که ماما اومد معاینه کرد گفت نه سانتی یکم دیگه تحمل کنی بچه دنیا میاد
همراه با هر انقباض باید به سمت عقب فشار می‌آوردم، از یه جایی به بعد دیگه دست خودم نبود ناخودآگاه فشار میومد به عقبم که یهو ماما بخش گفت دیگه فشار نیار که پاره میشی ، سریع منو بردن اتاق زایمان و به پزشکم زنگ زدن چون داشت سزارین میکرد
اما من دست خودم نبود و خیلی بهم فشار میومد، اینقدری که داشتن آماده میشدن اگر دکتر نرسوند خودش رو سریع از طبقه بالا به پایین خودشون برش بزنن که دکترم سریع رسید و بی حسی رو زد و برش زد، گفت یه زور بزن بچه بیاد بیرون
که زور آخر رو زدن و پسر قشنگم رو گذاشتن بغلم 🤭😍
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۲ ماهگی
مامان نورا مامان نورا ۳ ماهگی
تجربه زایمان
من تقریبا ی هفته ای بود دردای پریودی داشتم ولی حموم ک میکردم خوب میشدم و باز دوباره صبح درد میگرفتم 🤧
38 هفته معاینه شدم 2 سانت باز بودم
از 37 هفته و 5 روز دردای پریودی داشتم
ی روز صبح پاشدم صبحونه خوردم لقمه هنوز نرفت پایین ک همشو بالا اوردم
تا عصر یسره بالا میاوردم قرص ضد تهوع هم تاثیر نداشت
عصر بهتر شده بودم دیگه نرفتم دکتر چون از اول بارداریم ویار داشتم و فکر نمیکردم اینا علائم زایمان باشه
خوابیدم صبح ک بیدار شدم بازم همون دردای پریودی رو داشتم ولی شدتشون خیلی بیشتر بود
تقریبا 3 دقیقه یکبار بودن دیگه چون مامای خصوصی داشتم سریع رفتم بیمارستان ک کمکم کنه
وقتی رسیدم بیمارستان 6 سانت بودم
ماما اومد و ورزشم میداد و ماساژ میداد و گاز میزد برام تا دردام کمتر بشه
منم فوق تخصص جیغ زدن بودم فقط جیغ میزدم😂ولی شما مث من جیغ نزنین گلوتون رو پاره نکنید نفس عمیق بکشید
کیسه ابم رو پاره کرد گفت رنگش زرده انگار بچه مکانیوم دفع کرده
دیگه بردم اتاق درد
تقریبا 10 دقیقه اتاق درد بودم چند تا زور زدم احساس میکردم از عقب جر میخورم الان🥴