سلام مامانا خوبین شبتون بخیر😪😪😔
حالم بده دارم با گریه مینویسم😪
پسر بی زبونم گلپسرم زندگی مامان همش وسایل خونه یا گوشی یا ماشین هاشو یا هرچی دستش بیاد محکم میزنه تو سر آدم
چه خواب باشیم چ بیدار
خیلی باید مراقب باشیم چون ب قدری محکم میکوبونه سر آدم ورم میکنه یا از حال میره
بعد امشب ی ماشین آهنی بزرگ برداشت کوبید تو صورت باباش
ده دقیقه باباش از خودش رفته بود از درد
دوباره مجدد ی ماشین دیگه برداشت محکمتر کوبید تو سر باباش
باباشم بچه ی بی زبونمو محکم گرف زد😔
بمیرم برا دل بچم
طفلی نمیدونه اینکار درست نیس
اینقد باباش بد زد یه ساعته بالاسر بچم دارم اشک میریزم نوازشش میکنم😭
آخه ی بچه اوتیسمی طفل معصوم زدن داره؟
بخدا خیلی اذیت میکنه جیغ و داد و گریه صبح تا شب
باباشم حق داره دلم برا هر دوشون کباب شد نمیدونم چی بگم😔
طفلی بچم کتک خورد ده دقیقه جیغ میزد😔
خدایا بهم قدرت بده خدا چقدر سخته آخ اشکام بند نمیاد😔

تصویر
۱۳ پاسخ

مامان کیان جان مگه اونروز روبیکا نگفتم بچرو هر طور شده ببر دکتر تو چون دکتر خوب نبردی از دارو نتیجه نگرفتی تا امید شدی بخدا کلی بچه اوتیسم تو مراکز درمانی دیدم ک زیر نظر پزشک مرتب دارو مصرف میکنن حالشون خیلی خوبه ...چرا ی چاره نمیکنی ن تنها شما بچه هم اذیت میشه طفلی

مامانا من خیلی پسرمو دوس دارم جونم براش میره
از طرفی بعضی وقتا اینقد محکم چیزیو میکوبونه تو سر و صورت یا دماغم ک میبینی تا چند روز ورم میکنه
چ کنم اعصابم نمیکشه چجوری بچه بی زبونمو بزرگش کنم خدا
اشکام بند نمیاد😔

بچس بابا زبونش باز نیس میخواد حرف بزنه خواستشو بگه ولی نمیتونه بهش فشار میاد چون نمیتونه به زبون بیاد

ببین فردا که بزرگتر شد خدا نکرده میزنه زیر بخاری یا کارهای خطرناکتری میکنه میدونم بچته شاید من اونقدرا درکت نکنم اما به فکر خودت هم باش خودتو هم دوست داشته باش.... کار خداهه تو که تقصیری نداری اگر طاقتشو داری ببر بهزیستی هر هفته هم برو بهش سر بزن ببخشید اینجوری میگم ناراحت شدم برا این اوضاعت چون ما هم تو خانوادمون یه مریض داشتیم که چیزی از اوتیسم کم نداشت و مامانم دوس نداشت ببرش بده بهزیستی ولی پیر شد باهاش حتی به زندگی بقیه بچه ها هم تاثیر بد گذاشت طوری که الان چهل دوسالشه وهنوز مادر نگه داریش میکنه ومادر هم دیگه پیر شده مگه چون میگن مادر دیگه باید خودشو بکشه ولا من که شاید نتونم شما رو درک کنم ... اما این نطرم بود

عزیزم چند روز پیش گفتیم که حتما برا بچه دارو بگیر گرفتی ؟ بخوابه بهتره یا اینجوری اعصاب همه رو خراب کنه یکم به فکر خودت باش و و بقیه اعضای خانواده

بمیرم برای دلت که سخت ترین لحظه گریه کردن بچه ست ، من گفتی کتک خورده قلبم درد گرفت چه برسه که خودت شاهدش بودی و برات چقدر سخت بوده عزیزم . الهی خدا نظر کنه و همه چی درست بشه 🤲♥️

خب تو قبل از اینکه بخواد ضربه دوم رو بزنه از صحنه دورش میکردی

عزیزم‌واقعا ناراحتی داره خدا به دلت صبر بده
ولی سعی کن اینجور مواقع هی هواست جمع باشه چیزی دستش ندی که پرت کنه
داروهاشو بگیر خب عمری باشه باید بخوره دیگه
مثل کسی کع تیرویید داره یا دیابت

منم ابحیم همینه دخترنو میزاره زیرش میخنده بارها نزدیک بوده دخترمو یا دستشو بشکنه یا خفش بکنه خودشو همچین گاز میگیره کبود میشه اما حالیش نمیشه درد خیلی سخته طفلی مامان بابام خیلی ازیت میشن من و داداشمم خیلی سختی کشیدیم کنارش خدادصبرت بده خواهر😔

شما باید داروهاشو مرتب بدین تا کنترل شه به مراکز مخصوص خودش ببرین واس درمان .فردا بره مدرسه سخت میشه .

دارو میدیم بهش

الهی دورت بگردم خدا بهت صبر بده

عزیزم حتما ببر دکتر و داروهاشو بده تا بچه اردمتر بشه

سوال های مرتبط

مامان 💙دوتا فسقلی💙 مامان 💙دوتا فسقلی💙 ۵ سالگی
بچه ها امروز یه اتفاقی افتادخیلی بد بود
شما میبودین چجوری بچه رو کنترل میکردین واقعا مغزم رد میده
بعد از اینکه رفتم دنبال عرفان باهم رفتیم که یه ماشین زیپ برای لباس ثنا بگیریم تو مغازه ی کیف سازی عرفان از این پایه های چرخ دار که واسه کیف بچه هاست از اونا رو دیده شروع کرده به گریه که من اینو میخوام و جیغ زدن کلی باهاش حرف میزدم که نمیشه به درد نمیخوره الان برای تو مناسب نیست و ....
تو کتش نمیرفت این آخری که کار لباس ثنا درست شده بود میخواستم لباسشو بگیرم عرفان مانتوی منو گرفت محکم کشید سمت اون چرخا همراه با جیغ زدن یهو دکمه ها مانتو تیلیک تیلیک از پایین شروع کردن به کنده شدن تا دوتای بالا که دکمه ی روی سینه میشه شانس آوردم لباس زیر مانتو مناسب بود اگرنه آبروم رفته بود
بخدا اینقد از دستش عصبانی شدم اینقد عصبانی شدم که زدم رو لپش (محکم نه)آروم ولی زدم
پیش اونهمه آدم با مانتو کنده بچه ای که گریه میکنه اصلا یه وضعی😭😭😭😭
بخدا گاهی نمیدونم چجوری متقاعدش کنم اینکارا رو نکنه شما باشین چیکار میکنین؟؟؟؟
تا رسیدیم به خونه این هی گریه میکرد من مانتوم رو گرفته بودم از شدت ناراحتی نمیتونستم باهاش حرف بزنم 😭
مامان سید اهورا..آیه مامان سید اهورا..آیه ۵ سالگی
حالم خیلی بده دیشب خواب دیدم تو یه صحرا خونه گرفته بودیم نمیدونم پسرم تصادف کرده بود یا چی مرده بود 😭😭 من جیغ میکشیدم تو بغلم محکم فشارش میدادم😭 هیجا مسجد نبود که خاکش کنیم خودم تو صحرا براش قبر کنده بودم خودم بچمو شسته بودم 😭😭 یه پارچه سفید داشتم پسرمو گذاشتم توش گذاشتمش داخل قبر روش چنتا چوب بلوک گذاشتم کاری کردم از بالا قبر پاهاش صورتش دید داشته باشه😭دارم تعریف میکنم قلبم درد گرفته سه روز بالای قبرش نستم فقط داد بیداد میکردم میزدم تو سر خودم در حدی که تمام بدنم همه خونی بود انقد خودمو زده بودم داشتم به پاهای پسرم نگاه میکردم دیدم انگشتش تکوم میخوره😭 نمیدونم چوب بلوکارو چجوری از روش برداشتم جیغ میکشیدم آب بیارین بچم زندس آب بیارین بچم زندس😭 خالم شوهرم بدو بدو آب آوردن خالم گفت از قبر بیرونش نیارررر انقد داد زدی روحش برگشته من خالمو فوش بارون کردم گفتم ساکت شو دهنتو ببند بچم زندس شوهرم گریه میکرد آب ریخت تو لیوان بچم دنبال آب میگشت😭 یک لیوان آب سر کشید انقدر تشنش بود سریع با بارچه سفید بغلش کردم دوییدم به سمت ماشینا تا یکی بیاد منو ببره بیمارستان بچمو ببرم پیش دکتر خالم با صدای بلند گفت اگه تا ۳روز دیگه زنده بمونه زنده میمونه خانوما حالم خیلی بده تپش قلب دارم از استرس بالا آوردم زنگ زدم شوهرم از سر کار اومد پسرمو اصلا نمیزارم از بغلم تکوم بخوره ترسیدم لرزش دارم