کتاب جدید شروع کردم...در مورد عشق و ازدواج بود اما همین اول من رو میخکوب کرد...از یه روانشناس و تحقیقاتش در مورد حضور فیریکی و احساسی والدین و بچه ها...حدود ۱۹۴۰ اینا بچه ها که مریض میشد والدین در بیمارستان بچه رو تحویل میدادن میرفتن..‌اجازه حضور تو بیمارستان نداشتن‌.نهایت هفته ای چندساعت...این روانشناس میاد تحقیقات انجام میده و تاثیر دلبستگی رو مشخص میکنه‌ رو‌ احوالات...
خیلی تو فکر رفتم...اونقدر که این بخش های مهمش رو برا دوستم فرستادم که درموردش حرف بزنیم.دیشب که بینی رز رو با مکافات همسرم تمیز کرد...اومد دستمال رو بندازه سطل آشغال...بهش گفتم الان این‌ مهم‌نیس...برو بغلش کن.الان بغل کردن مهمتره.با خودم میگم من مادر چقدر حضور فیزیکیم کیفیت داره؟این خودش میشه سند این حرف که نگیم بچه بغلی میشه....
خیلی دوست دارم نظرتون رو بدونم.خیلی دلم‌میخواد درموردش حرف بزنیم...
یه لحظه ترسیدم که من که حای خواب رز رو جدا کردم....البته کمتر از یه متر....ولی باز یادم اومد حتی وقتایی که بیدار میشد و فکر میکردم از دوریه پیش خودم‌میخوابوندم هم باز بیدار میشد که معلوم شد برا دندونه...
و اینکه ما قبل خوابوندن و بعد بیداری سریع میریم بغلش میکنیم.چن دقیقه ای بغلمه و بعد میذارم رو زمین.
اما تو بیداری باید از شوهرم بخوام بیشتر حواسش به بغل کردن رز باشه.😢
یکی هم تو کامنتاس

تصویر
۴ پاسخ

......

تصویر

من از ۶ ماهگی جای خواب نویان جدا کردم.
من به عینه دیدم بچه ای که هیچوقت جای خوابش از والدین ش جدا نشد، وابستگی عاطفی شدیدی مخصوصا به مادر تو ۹-۱۰ سالگی داشت. حتما هم باید کنار مادر میخوابید و بابای بیچاره همش جدا میفتاد.
حالا این که ربطی به موضوع الان شما داشت یا نه رو نمی‌دونم🤔

مرسی ک اینجا ب اشتراک میذاری عزیزم🥰😍

منم دقیقا همینجوری هستم دوست ندارم بچم وابسته ی من باشه چون خودم بی نهایت آسیب دیدم از وابستگی به خانوادم
اما تو بغل کردن اصلااااا دریغ نمیکنم همش بغلش میکنم چند دقیقه بعد به کارام میرسم
یه موقع هوایی میگم گور بابای تمیزیه خونه ،روحیه ی بچه برام مهم تره
منم جاشو از خودم جدا کردم خیلی وقته ینی کنار خودم می‌خوابه اما رو تشک خودش به فاصله ی یه متر
اینجوری خیلی راحت تره
پا میشه منو میبینه کنارشم باز می‌خوابه

سوال های مرتبط

مامان رز🌹 مامان رز🌹 ۱۰ ماهگی
تا حالا شده شما هم به رفتارای بچه تون دقت کنید؟
به استقلالش؟به علایقش؟به کارایی که انجام میده چیزایی که دوست داره؟چیزایی که زود یاد میگیره....
خونه خودم که بودم‌ موقع غذا صورتم رو میاوردم جلوی رز میگفتم نام نام...
بعد قاشقشو میاورد جلو که مثلا بهم غذا بده!
اول فکر کردم اتفاقیه...بعد امروز دوباره انجام داد اینکاررو...
مثلا مامان اولین کلمه بود که گفت...ولی اصلا به کار نمیبره...مگه خیلی کارش گیر باشه عصبانی باشه من دور شم ازش یا خوابش بیاد!
بچه ای که من از اول کلی تمرین کردم دست بزنه...با دوبار گفتن‌نام نام انجامش میده و‌موقع غذا خوردن میگه...
و به شدت هم به صورت من توجه میکنه که چه جور بگم مثلا....
سینه خیز رو چندوقتی بود یاد داشت اما فقط برای پستونکش..
برای چیز دیگه اصلا...الانم خیلی کارش گیر باشه...کتاب مورد علاقه شو‌ براش میخونم دست خودش باشه شده حتی ورق زده و خودش یه صداهایی درمیاره.
کلا میدونم تو این سن هر بچه ای یه مهارتی رو یاد گرفته...یکی دست میزنه یکی چهاردست و پا میره یکی راه میره و....
اما اینکه انگار تو یه زمینه قوی تر از اون یکی دیگه س جالبه.بعد من نمیدونم باید چیکار کنم؟چی رو باهاش بیشتر کار کنم؟
مامان نفس مامان نفس ۱۵ ماهگی
اینقد به این بچه محبت میکنی آخر خرابش میکنی

اینقدر این بچه رو بغل نکن لوس وبی تربیتش میکنی

سلام مامانای گل 😍
دوست داشتم امروز این مطلب رو باهاتون به اشتراک بزارم ونظرتون رو بدونم تاحالا این جملات رو شنیدید یا تو اطرافیان دیدید همچین حرکتی رو بنظر شما این حرفا درسته؟
خودتون هنوز که هنوز احتیاج به محبت کردن وبغل کردن ندارید؟

هیچ بیماریِ روانی ناشی از بغل کردن،محبت و نوازش کردن بیش از حد کودک وجود ندارد... هیچ کس در بزرگسالی بخاطر آنها در زندان یا در بیمارستان ها نیست؛چون زیاد بغلش کردن یا بخاطر اینکه زیاد براش لالایی میخوندن یا چون والدینش اجازه دادن با اونها بخوابه
از سوی دیگر بله،افراد زیادی در زندان ها،ندامتگاه ها و بیمارستان های روانی هستند چون پدر و مادر نداشتن یا به خاطر اینکه والدین با اونها بدرفتاری،بی توجهی یا مورد تحقیرشون قرار دادن
با توجه به تحقیقاتی که در بیمارستان های روانی و زندان ها انجام شده بیشتر بزهکاری ها، مشکلات روحی و روانی ریشه در دوران کودکی افراد دارد پس بنظر میرسد پیشگیری از بیماری های روحی و روانی باید جز بیشترین دغدغه ها و نگرانی جامعه ما باشد
گزیده ای از کتاب "هدیه ای برای زندگی" اثر کارلوس گونزالس متخصص اطفال (نویسنده مشهور اسپانیایی )
مامان 💫 ❤️وانیا❤️💫 مامان 💫 ❤️وانیا❤️💫 ۱۶ ماهگی
دوتا تجربه شخصیمو میخوام بگم که در غالب سوالم هست یعنی مامان های دیگه هم که این کار مشابه رو انجام دادن میخوام بدونم برای اوناهم همین خروجی رو داشته یا نه :
جدا کردن جای خواب : از ۶ماهگی که جای خواب وانیا رو جدا کردم هروقت تو اتاق خودش میخوابه فقط یک بار یا گاها که شب قبلش خوب شام نخوره ۲ بار برای شیر بیدار میشه ( البته در هر صورت ۶-۷ ساعت خواب مداوم بدون شیر رو داره )
ولی وقتایی که شبا برم جایی و پیش من بخوابه تا صبح ۱۰۰بار بیدار میشه کله سحر چشم باز میکنه ببینه من پیششم میخنده میاد سمتم در غیر این صورت تو تخت خودش پستونکو برمیداره میذاره دهنش غازشو بغل میکنه میخوابه

ساعت خواب : دلیل اصلی زود خوابوندن و مداوم خوابیدن بچه ها اینه که هورمون رشد تو اون ساعت ها ترشح میشه، تا قبل عید وانیا شبا ۷:۳۰-۸ میخوابید الان که روز بلند شده رسوندمش به ۹:۳۰-۱۰ و وانیا میانگین هرماه ۳سانت رشد قد داره قد تولد ۴۷/۵ بود الان ۷۴ هست، میدونم قد ژنتیکم تاثیر داره میخوام بدونم این قضیه برای بقیه مادر ها هم بوده یا نه ؟ چون میانگین رشد قد هرماه میگن ۱/۵-۳ سانت میخوام بدونم این قضیه خواب تاثیر داشته که هرماه اون حداکثر رو پر میکنه یا نه ؟
مامان درسا مامان درسا ۹ ماهگی
چرا این مردها انقدر ریسک پذیرن بی احتیاطن
شوهرم همیشه با کریر بچه رو بلند میکنه تاب میده باهاش بازی میکنه
هزار بار بهش گفته بودم بچه بزرگ شده خودش رو از توش پرت یکنه.
میگفت من حواسم هست گوش نمیداد.
دیشب تو یه لحظه بچه از توش سر خورد
صحنه ای که من دیدم کریر بالای کمر شوهرم بود. بچه بدجور خورد زمین
خودش میگه نه بلند نبوده تا رو زانو بوده
نمیدانم چرا انکار میکنه قبول نمیکنه
جالب میدانید چیه توی بهداشت بچه از من حساستره هی ایراد میگیره
مثلا بچه رو فلانجا نبر سرما میخوره . نزار فلانی ببوسش یا بغلش کنه مریض میشه.
چرا دستمال بچه رو اونجا گذاشتی چرا لباس بچه رو اونجا گذاستی. خانه کسی میریم بچه رو از بغلت زمین نزهپار میگه لباس بچه رو فرششان نزار کثیفه بچه رو فلانجا نکن کثبفه و هزارکار دیگه در حالیکه شوهرم اصلا وسواس نیست حتی تمیز هم نیست. کلی خرابکاری و کثیف کاری داره اما رو بچه یهدجور خاصی حساسه
فامیلامون میگن مامان بچه شوهرمه انقدر مراقبه.
اما توی این حرکات ژانگولری اصلا احتیاط نمیکنه یعنی خطر رو حس نمیکنه‌
تا دیشب که بچه افتاد . تازه بازم از بیمارستان برگشتین دوباره بچه رو گذاشت تو کریر بخوابونه.
خدایا چقدر خوش خیالن مردها من هزارجور فکر تو سرمه این ۴۸ ساعت بگذره بچه علائمی نشان نده. بعد به اینده فکر میکنم اگه حتی علائنی نباشه
بعد از اون ضربه تو رشدش تاثیر نزاره
ضربه تو هوشش تاثیر نزاره
ضربه تو راه رفتنش تاثیر نزاره و هزارتادفکر ناجور دیگه
ادنوقت اون همان لحظه کهدبچه از گریه داشت غش میکرددمیگفت چیزی نشده حالش خوبه دست و پاش رو تکان میده
نمیدانم واقعا واسه اروم کردن من و وجدان خودش میگفت یا واقعا خطر رو درک نکرده
مامان 💫 ❤️وانیا❤️💫 مامان 💫 ❤️وانیا❤️💫 ۱۶ ماهگی
#طرح واره ادغام
تو تاپیک های خیلی قبلتر راجع به ۳ تا طرحواره صحبت کرده بودم
در کل طرحواره ها خیلی زیادن
ولی ادغام برام جالب بود چون زیاد تو گهواره دیدم مامانایی که از بی توجهی همسرشون گله میکنن، میگن تمام دلخوشیمون تو زندگی بچه امونه، یا مادرایی که میگن همسرمون فقط به مادرش توجه میکنه حرف ، حرف مادرش باشه

وقتی مادری از سمت همسرش بی توجهی میبینه تلاش میکنه این بی توجهی با عشق به فرزند جبران کنه بیشتر تو مادر و پسر دیده میشه
مادر شب به جای اینکه پیش همسرش بخوابه پیش پسرش میخوابه
نقش مادر فرزندی تو هم حل میشه
اصطلاحی که به کار میبرن میگن این بچه شوهریه که فقط رابطه جنسی نداره با مادر و داره نقش همسر رو برای مادرش ایفا میکنه

این بچه بزرگ میشه تو روابطش به مشکل میخوره چون همه جا باید مادرش باشه حرف مادرش باشه و مادر عروس رو به چشم هوو میبینه‌
اگر ندانسته دارین با فرزندتون این نقش رو ایفا میکنین جلو ایجاد طرحواره ادغام رو بگیرین این طرحواره زنجیره ای هست و تا نسل ها اسیب میزنه
چون وقتی این بچه ازدواج کنه چون برای همسرش نمیتونه همسر مناسبی باشه اون زن هم در اینده با فرزندش مجدد این نقشو رقم میزنه
و اینکه اگه الان شما دارین این طرحواره رو شمل میدین دارین از همسری با همین اسیب رنج میبرین پس شکننده این زنجیره باشین ❤️
مامان آنیسا خانوم🍩👶 مامان آنیسا خانوم🍩👶 ۱۱ ماهگی
دلنوشته های یک مادر:

امشب بعد از مدت‌ها شب برق رفت. آنیسا داشت واسه خودش بازی میکرد
منم کتاب می‌خوندم
یهو خونه ظلمات شد ، بچه م یه دفعه ساکت شد ،همون لحظه بهش گفتم مامانی من اینجام ، بیا بغلم
بچه م مثل پرنده بی‌پناه اومد سمتم ،
بغلش کردم شمع روشن کردم
اونم بعد از یه کم بازی تو بغلم پلک هاش سنگین شد
اومدم بزارم ش تو تشک بازی ش بیدار شد گریه کرد
اونقدر که کبود شد. انگار بچه م ترسیده بود که من برم
دوباره بغلش کردم بوسش کردم خوابوندمش
بازم تکرار شد
دفعه سوم بچه م دست کوچیکش رو گرفت به پلاک گردن م
همون که باباش واسه به دنیا اومدن آنیسا خریده بود.
من بهش میگم گردن بند مادری
چون یک مادر ه که بچه ش رو بغل کرده
یهو به خودم گفتم دختر ناحسابی
کجا میخوای بری ، نهایتاً میری اینستا گردی و گوشی گردی
حالا نری چی میشه
این دوساعتی که برق نیست بچه ت تو بغل ت باشه چی میشه ؟
چشم بهم بزنی بزرگ شده و دیگه تو بغل ت جا نمیشه
همون جا نشستم رو مبل آنیسا هم تو بغلم
که لااقل بچه م دوساعت بی دغدغه بخوابه
گاهی اونقدر عجله داریم که یادمون می‌ره ،چه قدر واسه داشتن شون دعا کردیم ، سختی کشیدیم
چشم بهم بزنیم تو بغل مون جا نمیشن
پس تا وقت هست بوشون کنیم ،
بوی بهشت میدن
بوی خوش معصومیت 💚🥺👶🥰💕🌠🌈🌾🪐💞💞🥺🥺