پارت سوم زایمات طبیعی #
وقتی معاینه کردن گفتن سه سانت شدی یعتی بعد ده بار دست انداختن و معاینه های وحشتناک .و اصلا پیشرفت خوبی نداشتم ساعتای ۲ عصر یود ک از سه و نیم فینگر تکون نمیخوردم و زجه ها میزدم اونام میگفتن زور نزن ولی من نمیتونستم واقعا احساس مدفوع داشتم و یکمم مدفوع کردم و دردام اصلا قابل تحمل نبود گفتم اپیدورال بزنید قبول نمیکردن هر چی التماس میکردم میگفتن نه باید ۸ سانت بشی منم داشتم خورد میشدم زیر دردا.ماما همراهمم بنده خدا میگفت بیا ورزش کنیم ولی نمیتونستم.اونام لج کرده بودت باید ورزش کنی دو دیقه میومدم ورزش کنم از شدت درد از حال میرفتم. اما بازم تلاش میکردم .دیگ ناامید شده بودم میگفتم ببرید من‌و سزارین میگفتن اصلا نمیشه.خلاصه با التماس فراوان اپیدورال زدن به کمرم اما گفت ممکنه دردت کم بشه ممکنه نشه ک واسه من جواب نداد و دردم ده برابر شد فقط کمرم و عیبی کردم.دیگ از این دستگاه ها میزاشتم تو دماغ و دهنم و باهاش تنفس میکردم خیلی کم دردمو کم می‌کرد شد ساعت ۲ و نیم و گفتن پیشرفت نداری رو همون ۳ ونیم ۴ عه.سرشم رفته بالا چون زور الکی زدی .دکتره دلش سوخت گفت میخوام کمکت کنم وگرنه سه روز میمونی بیمارستان گفتم خدا خیرت بده گفت فقط هر چی گفتیم گوش کن.گفتم باشه گفت هر وقت درد داشتی زور بزن حدود یک ساعت و نیم زور میزدم یه سره زورای دردناک ک اونا میگفتن بدرد نمیخوره اون وسطا کلی پاره پورمم کردن و یه ۲۰ باری هم معاینه تحریکی شدم ک نگم از دردش.دیگداخر از حال رفته بودم و تو حال خودم نبودم دانشجو عا دورم بودن‌ و من اصلا نمیفهمیدم دورم چ خبره.خلاصه کشیدن بیرون و گذاشتن رو شکمم.

۱۹ پاسخ

چ وحشتناک

وااااای خدا نگذره از هرچی مامای وحشی از خدا بیخیره

الهی بگردم چقدر اذیت شدی عزیزم الکی نمیگن بهشت زیر پای مادر هست دیگه 😍 خدا بهت صبرشو داده بوده

وای خدا چه درد ناک اصلا دلم نمیخواد طبیعی بچه مو بدنیا بیارم

زابمانت تقریبا مثل زایمان من بود🥲🥲

🥲بعد میگن طبیعی خوبه جون ادم درمیاد ومیره

وای الهی چه زایمان بدی داشتی عزیزم🥹

حالا به نظرتون طبیعی بهتره یا سزارین؟

خب بعدش

منم یه همچین تجربه تلخی داشتم منتهی من هشت شب بستری شدم روز بعد ساعت هشت شب بچه دنیا اومد تو تایپک هام هست

ای بابا چقدر بد

وای خدا دقیقا عین من شده بودی
منم ۲۸ ساعت درد زایمان کشیدم آمپول اپیدورال هم نزدن گفتن روند زایمان رو کند میکنه
سروییییس شدم قشنگ درکت میکنم

وای چجوری کشیدن بیرون😬😬

من معتقد بودم زایمان سزارینم سخت بود ولی با چیزایی که از تجربه شما خوندم خداروشکر که رفتم سزارین😢

وای چقدر سختی کشیدی عزیزدلم خسته مباشی تو مادر خیلی قوی هستی ولی چقدر بیمارستان فرقانی پرسنلش حس میکنم بد بودن و اینکه چرا دانشجو دورت بودن؟؟منم‌دولتی بودم ولی غر از ماماهمراهم و دکتر و یه ماما هیچکس نیومد

خدا بهت کمک کنه زودتر خوب شی زایمانت خیلی سخت بوده

ای خداچه وحشتناک،منکه سزارینی هستم ترس برم داشته ازاول ازطبیعی میترسیدم.
الانم شکم سومم دکتر۱۰تومن خواسته همسرم دیدچقدرترس دارم گفت باهاش حرف بزن وقت تعیین کنه برات تاپولشم بدیم به ترسیدنت نمیارزه اصلا.
من همچنان میترسم میگم اگه یوقت ۳۸هفتم ایناکیسه اب بترکه چه خاکی میریزم سرم یوقت نبرن طبیعی منو

کاش یکم بیشتر تحقیق میکردی راجب بیمارستان بین دولتی ها فرقانی اصلا خوب نیس شهدا بهتره

کاش تعریف نمیکردی الان خیلیا نظرشون تغییر کرد یا ترسیدن 😐😐😐
جنبه اموزشی هم نداشت تجربه تون خواهر
بدن با بدن فرق داره نترسید دخترا😅
خدا بهت سلامتی بده و بچتو حفظ کنه

سوال های مرتبط

مامان مهدیار👼🪴💚 مامان مهدیار👼🪴💚 ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
اینم بگم قبل اینکه برم بیمارستان یه قاشق روغن کرچک خورده بودم چون یبوست داشتم و نصف لیوان دم کرده زعفران.ک اونام تاثیری تو دردام نداشت و به نظرم انقباضاتمو بدتر کرد. خلاصه وقتی بستریم کردن گفتن هنوز یه سانتی و هی شروع کردن معاینه تحریکی و معاینه ک خیلی دردناک بود از ساعت ۴ صبح ک بستری شدم ساعت ۶ یا ۷ بود یک سانت و نیم شدم .و خیلی خیلی درد داشتم اصلا با دردای پریودی قابل مقایسه نیست مرگ و جلو چشات میبینی.خلاصه ماما همراهم هی پیگیرم بود گفت ۴ سانت شدی میام‌.منم هر ۱۵.۲۰ دقیقه میومدن و معاینه می‌کردن اما اصلا پیشرفت نداشتم و همون ۱ و نیم بود خلاصه تا ساعت ۱۲ ظهر هی معاینه و خونریزی شدید و استفراغ وحشتناک از درد زیاد ک کل اتاق پر شده بود از خون و کثیفی.ک هزار بار گفتم غلط کردم اومدم طبیعی ولی راه فرار نداشتم بیمارستانمم فرقانی بود ک بدک نبود .خلاصه ساعت ۱۲ ظهر بود و من با دردای وحشتناک ک یکسره بدنم عرق می‌کرد و میلرزید درد میکشیدم و اونا میگفتن چته چرا مثل تشنجی ها رفتار میکنی ولی واقعا داشتم جون میدادم .گفتم آمپول فشار بزنید نمیزدن میگفتن خودت ورزش کن راه برو اما من حتی حال تکون خوردن نداشتم اون لحظه ها.خلاصه دوباره هی معاینه و معاینه رسیدم به ۲ سانت ک ماما همراهم اومد خدا خیرش بده زودتر اومد تنها نباشم.اومد خرما دهنم میداد آب میداد خلاصه کمر مو چرب می‌کرد و من فقط زجه میزدم بعد کلی اصرار و خواهش آمپول فشار زدن ک اونم دردام و بیشتز و بیشتز می‌کرد ک هر ثانیه مرگ و جلو چشام میدیدم و هی میگفتن درزش کنم اما من نمیتونستم و فقط یکم میتونستم بعد از حال میرفتم انگار بیهوش بودم خلاصه باز معاینه کردن ..
مامان 🤩ماهلین🤩 مامان 🤩ماهلین🤩 ۱۰ ماهگی
پارت سوم :
ساعت 13 شد و من شده بودم 10 سانت، تند تند میومدن معاینه میکردن و میگفتن دهانه رحمت ورم کرده حتما وقتی 3 الی 4 سانت بودی زور زدی، بهم منیزیم سولفات داخل واژنم تزریق میکردن ک بخوابه ورمش، دردام هزاااار برابر شده بود بهم فشار زیادی میومد، گفتن وقتی دردت بگیره پاهاتو بزار اینجا و زور بزن، منم همین کاررو میکردم اما بچه نمیومد، میگفتن سر بچه گیر میکنه لبه ی دهانه رحم، زار میزدم، التماس میکردم تو رو قرآن به دکترم زنگ بزنین بیاد سزارینم کنه، میگفتن نه تو میتونی زور بزن
نه ماما خصوصیم اومد، نه بی حسی زدن، ده سانت شده بودم دهانه رحمم ورم کرده بود، اخه یک آدم چقدررررر میتونه بدبخت و بدشانس باشع؟
متوصل شدم حضرت فاطمه زهرا و امام رضا و دیگه نه حال زور زدن داشتم نه حال التماس کردن، خودشون دیدن کم کم دارم از حال میرم دیگه ریختن سرم یکی، موقع زور زدن یکی همزمان شکممو فشار میداد یکی دست‌شو کرده بود واژنم منم همزمان زور میزدم اما بچه نمیومد، صدای یکیشون هنوز تو گوشمه ورداشت گفت خیلی درد کشیده بی‌حال شده زورای خوبی نمیزنه
مامان بهار مامان بهار ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۱😁
یروز قبل ۳۹ و ۶ روز بودم رفتم بیمارستان معاینه و ان اس تی دردی نداشتم ۱ فینگر بودم،گقت برو صبح بیا بستری بشی،صبح ساعت ۹ رفتم تا ۱۱ دکتر اومد معاینه و اینا گفت لگنت بده ۱ فینگر خیلی بدی میخوای بستری بشی یا نه گفتم آره گقت از نظر من برو خونه فردا بیا گفتم نه نامه بده برم،ساعت ۱۲ و نیم بستری شدم،سرم زدن آزمایش گرفتن دردام کم کم داشت شروع می‌شد ماما همراهم و گرفتم گفت ۴ سانت شدی میام،ساعت ۲ دردام بیشتر شد شدم ۳ سانت کیسه آبم و زدن ماما همراهم هم اومد دردام بیشتر شده بود،بهم کمی ورزش داد خرما خوردم چایی،معاینه شدم ۴ سانت بودم،توپ داد بهم کیسه اب گرم،وقتی درد داشتم میگفت بشین پاهاتو باز کن نفس عمیق بکش،دردام دیگه خیلی زیاد شده بود معاینه شدم کم مونده بود ۶ سانت بشم،خیلی خوب پیشرفت کرده بودم،بعد نیم ساعت دردام واقعا خیلی بد بود غیر قابل تحمل فقط میرفتم دسشویی سعی می‌کردم زور نزنم ولی نمیتونستم،دست خودم نبود داد میگشیدم ولی به حرف دکتر هام خوب گوش میکردم معاینه ام کردن گفتن ۹ سانتی خیلی عالی پیشرفت کردی از ساعت ۴ تا ۶ و نیم از ۳ سانت شدم ۹ سانت،داشتم موهامو میکشیدم از درددددد
مامان آوا مامان آوا ۸ ماهگی
تجربه زایمان
خیلی دیره ولی الان وقت کردم بیام بگم
خیلی خیلی ورزش میکردم و فعالیت داشتم از ساعت ۴ صبح بیمارستان پاستور بستری شدم با دهانه رحم ۴ سانت باز...۳۸ هفته و ۵ روزم بود
اپیدورال درخواست کردم.دردی نکشیدم همه چی خیلی عالی بود.ساعت ۹ صبح ده سانت فول شده بودم همه ماماها میگفتن عالیه..ولی متاسفانه سانت اخر هرچی میگفتن زور بزن من بی حس بودم و انقباضا رو نمیفهمیدم زور نمیزدم.اپیدورال رو قطع کردن و من هزار بار مردمو زنده شدم از درد
زور میزدم اما بی فایده
ساعت ۱۲ ظهر ضربان قلب بچم اومد پایین و دکترم گف ببرین سزارین اورژانسی
کمتر از دو دقیقه تو اتاق عمل بودم از شدت ترس تمام بدنم میلرزید التماس میکردم بیهوشم کنن اما بیحس بودم و نمیدونم چی تزریق کردن خابم برد.اتاق ریکاوری ک بودم بهم گفتن بیهوش نکردیمت ..خابیدی
خداروشکر خداروشکر بعد از تحمل دردای زیاد دخترم سالم بغلمه
صدبرابر سزارین بهتر از طبیعیه
دکترم دکتر آیتی بود از بیمارستان و دکتر راضی بودم
هزینه سزارین اورژانسی با اتاق خصوصی با اپیدورال با بیمه تامین شد ۱۴ ونیم
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان هیراد مامان هیراد ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
اونجا ک رسیدم سریع معاینه کردن مردم تا معاینه کرد گفتن سه سانت بازی بعد نوار قلب بچه رو گرفت درد خیلی داشتم بردنم تو اتاق زایمان بهم سرم زدن دست پامو ماساژ میدادن منم بدجور درد میکشیدم گفتن پاشو ورزش کن رفتم رو توپ پریدم ک دردم اروم شه و هی استفراغ میکردم ساعت ۱ نیم شد سه تا دانشجو اومدم معاینه کردن با هر معاینه مرده و زنده میشدم و هی خون میرفت ازم شدم ۸ سانت گفت پاشو اماده شو برا زایمان بچه سرش اومد
منم اومدم هی زور میزدم اما ن فایده نداشت نمیتونستم دیگه زور بزنم نفسم گرفت بهم ماسک اکسیژن زدن تا میتونستم زور میزدم ی خانومی اومد افتاد رو شکمم یهو بچه اومد ساعت ۲ بود ولی جفتم در نیومد دست کردن داخلم و شکمم رو زور میزدن تا جفت بیاد یهو جفت اوند ولی تیک تیک شد تو دلم و خونریزی کردم رحمم پاره شد ۷ تا کیشه خوم پر کردم آتومیم رحم کردم کاری از دستشون بر نیومد نمیتونستن خون ریزی رو قط کنن زنگ زدم دکتر اومد بالا سرم گفت سریه باید عمل شه
مامان دختر کوچولوم مامان دختر کوچولوم ۲ ماهگی
خب اومدم با تجربه زایمانم 🥴🫠 من ۳۸ هفته ۵ روز زایمان طبیعی انجام دادم
من از هفته ۳۷ بارداری درد های پریودی داشتم از پنچشنبه صبح ک بلند شده بودم شکم درد داشتم خیلی کم بود رفته رفته هی دردهام فکر میکردم بیشتر میشه میگفتم حتما باز درد پریودی خوب میشم دگ من موندم تا ساعت ۶ عصر ک رفته رفته کمتر میشد فهمیدم درد زایمانمه گفتم بزار بمونم خونه رفتم بیمارستان اذیت نشم ساعت ۲ شب بود ک دگ نمی‌تونستم تحمل کنم رفتم دوش گرفتم رفتم بیمارستان معاینه شدم که کلا ی سانت هم نمی‌شدم با اون همه درد دگ بستریم کردن گفتند برات آمپول فشار میزنیم سرم وصل کردن من ساعت ۷صبح ک معاینه شدم گفتند ۲ سانتی ولی سر بچه خیلی پایینه من دگ جونی نداشتم گفتم آمپول بی دردی می‌خوام گفتند باشه هر وقت ۵ ۶ سانت شدنی خلاصه من ورزش میکردم توی وان آب گرم میشستم هی معاینه میشدم ی سانت ی سانت اضافه میشدم من ۵ سانت ک شدم دگ داشتم از حال میرفتم ماما گفت برم بگم بیان آمپول بزنن رفت اومد گفت ی دور دگ معاینه کنم همین ک دستش رفت گفت ۶ ۷ ۸ سانت شدی من گفتم فقط آمپول می‌خوام اومدند تزریق کردن بعد اون میگفتن شکمت سفت شدنی فقط زور بده من ک دگ درد نداشتم آروم بودم خیلی خوب بود اون لحظه با چند تا زور رستا خانم منم ساعت ۱۱ صبح ب دنیا آمد من سونو ک رفتم گفت ۳۲۰۰ی روز قبلش فردا ک زایمان کردم ۳۸۵۰ بود من واقعا اذیت شدم 🥲
مامان محمد طاها❤️❤️ مامان محمد طاها❤️❤️ ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت دوم
وقتی سرم تموم شد به ماما گفتم من میخوام راه برم نمیتونم رو تخت باشم گفت باشه بیا پایین و سرم هم با خودت بیار با سرم راه میرفتم آبمیوه داشتم آناناس و خرما هم میخوردم تا شد ساعت ۱۲ اومدن معاینه کردن من ۳ سانت بودم کلی درد داشتم از کمر درد فقط داد میزدم کمک میخواستم درد کمرم وحشتناک بود نمیتونم توصیف کنم دوس ندارم بچه ها بترسونمتون اما خدا قدرتش میده نگران نباشین خلاصه دکتر آومد گفت انقباض هات خوبن ببین اگه همکاری کنی زود زایمان میکنی منم فقط قسم میدادم کمکم کنید نجاتم بدید تو ۳ سانت مونده بودم ساعت ۲ گفت شدی ۵ سانت گفتم بزار ورزش کنم گفت میترسم بیفتی گفتم نه بزار بیام پایین یه توپ بزرگ برام آوردن من با کمر درد هام با یه سرم بزرگ که تو دستم داشتم نشستم رو توپ ورزش کردن داشتم از درد میمردم خون ریزی هم داشتم یهو ساعت ۳ و نیم جوری داد زدم همه ریختن تو اتاق ماما پزشکم منو بردن رو تخت دیگه داشتم از حال میرفتم ماسک برام زدن نفس بکشم گفت ببین جیغ نزن کل انرژی بزار زور بزن موهای بچت مشخصه من نمیتونستم زور بزنم جیغ میزدم داد میزدم گفت اینجوری نمیشه گفتم باشه شروع کردم زور میزدم گاهی هم جیغ جوری که گلوم انگار پاره میشد
مامان امیر علی مامان امیر علی ۱ ماهگی
پارت ۳
انگار اصلا آمپول بی حسی نزده بودن خیلی بد بود دردام غیر قابل گفتنه نمیشه توصیفش کرد
بعد من کم کم دیگه نمیتونستم تحمل کنم هی نفس عمیق می‌کشیدم چیزی نمکیفتم ولی دیگه ساعت شد ۱۲ ونیم داشتم گربه میکردم التماس میکردم نمی‌خوام ببرین سزارین میومدن هی معاینه میکردن میگفتن ۷ سانتی دیگه کم مونده تحمل کن امیدوار میشدم که دارم زود زود باز میشم بعد دیگه ساعت ۱ ونیم داشتم گریه میکردم خودمو به اینور و اونور میکوبیدم ولی متاسفانه دردام کمتر که هیچ بدتر میشدن اومدن معاینه کردم گفتن ۸ سانت و نیم هستی تحمل کن ولی من انقد درد داشتم که میگفتم تروخدا ببرین سزارین یه حرفم گوش نمیدادن دیگه ولی شوهرم تا دید خیلی درد دارم و نمیتونم رف گفت دکتر بیاد معاینه کنه اگه پیشرفتی داشت بمونه نداشت ببره سزارین دیگه تا دکتر بیاد ساعت شد ۲ شب من دیگه اصن نمیتونستم میگفتن می‌خوایی پاشو راه برو میگفتم ن نمیتونم میگفتن بشین میگفتم ن میگفتن دراز بکش نمیتونستم
مامان سامیار💙 مامان سامیار💙 ۴ ماهگی
دیگ خیلی دردام عجیب بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم مثل دیوونه ها شده بودم حالم بد بود دوست داشتم بلند شمممم خیلی خراب بودم اومدن معاینه کردن ۳ ونیم سانت بودم ساعت ۱۲ ظهر دیگ دیدن خیلی خرابم اپیدورال زدن برام که هم وقتی دارو وارد کمرم شد خواب عجیبی اومد سراغم در حد یه ربع هن خوابیدم ولی خب گه گاهی هم درد داشتم که دیگ سوزش خیلی خیلی کمی شده بود
بلند شدن به ورزش کردن با ماما همراهم نزدیک یک ساعت ورزش کردم و معاینه شدم شده بودم ۶ سانت ساعت ۲ ظهر و خب باز دردام شروع شده بود و یکم تحمل کردم وقتی باز غیر قابل تحمل بود یه دوری دیگ اپیدورال گرفتم و باز ورزش کردم ولی خی این دفعه دردام سکزشی نبود شدتش کم شده بود فقط ولی تند تند دردم می‌گرفت
دیگ ساعت ۳ونیم معاینه شدم ۹ سانت بودم و سر بچه هم پایین بود و خب به باسنم فشار و زور میومد همش حس دسشویی داشتم و بشدت درد داشتم ولب خب حس میکنم اگر اپیدورال نبود دردام بیشتر بود دیگ با هر توانی که داشتم زور میزدم وقتی سر بچه قشنگ اومد پایین و دیده می‌شد بردنم رو تخت زایمان و خب با دو تا زور ساده پسرم و بغل گرفتم 🥰😍
پارت ۲
مامان حنانه مامان حنانه ۷ ماهگی
سلام منم خدا رو شکر دیروز زایمان کردم اومدم تجربه زایمانم رو بگم من توی ۴۰ هفته و ۳ روز زایمان کردم و اینکه هر کاری میکردم که زایمان کنم نمی‌شد همون روز واسه ان اس تی رفتم بیمارستان بهشون گفتم که بستریم کنن اما گفتن که ۴ روز دیگه وقت داری برو واسه ۴ روز دیگه معاینه که شدم ۲ نیم باز بودم اما دوست نداشتم معاینه بشم ی ماما اومد گفت ی معاینه معمولی هست اما انگار دروغ گفت معاینه تحریکی انجام داد و از همون لحظه دردم شروع شد اما خیلی کم و قابل تشخیص نبود بعد کم کم بیشتر میشد تا رسید ب ساعت ۲ نیم شب که دردام شدید شد هر سه دقیقه یکبار می‌گرفت کم کم زمانش کم میشد البته بگم همون شب رابطه هم داشتم وقتی که هر ۳ دقیقه یکبار شد رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن همون دو سانتی برو خونه رفتم خونه تا دردم شد هر ۱۰ سانیه یک بار بعد رفتم بیمارستان دم در زایشگاه نشستم نتونستم سر پا وایسم ماما ها میگفتن این از دروغ می‌کنه تا بستریش کنیم ببریدش خونه بعد ی ماما دیگه گفت بزار هی معاینه اش کنیم شاید راست بگه اومد معاینه کرد گفت وای این کله بچه س ببریدش اتاق زایمان بعد خود ب خود کیسه ابم پاره شد بعد از ۵ دقیقه دخترم ب دنیا اومد که بهترین حس دنیا رو داشتم بعد از تولدش انگار از جهنم وارد بهشت شدم کل دردی که کشیدم ۲ ساعت بود موقع زور زدن زیاد درد نداشتم واقعا قابل تحمل بود زور زدن ولی قبل از اینکه کیسه ابم پاره شه دردش سخت بود ولی باز خیلی زود تموم شد بعد از اون واقعا انگار اصلا زایمان نکردم اما بخیه ها هم اذیت میکردن اما با شیاف اوکی بود خلاصه طبیعی واقعا زایمان خوبیه ببخشید اگه طولانی شد
مامان جوجو مامان جوجو ۴ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان یزدان مامان یزدان روزهای ابتدایی تولد
خانما این تجربه زایمان منه با امپول فشار بیاین بگین ببینم شما هم مث من اینقد زور زدین؟؟
من ساعت ۶ عصر بستری شدم سرم زدن تا ساعتای ۹ اینا درد خاصی نداشتم تا ۱۰ یک کم انقباض داشتم. ساعت ۱۰ که انقباضم بیشتر شد دکتر اومد و کیسه ابمو پاره کرد. دردام بیشتر میشد با فاصله بیشتر مثلا ۵ دقه یه بار. تا ساعتای ۱۲ قابل تحمل بود ۱۲ به بعد دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم ولی ورزش میکردم اپیدورال نزدن چون سربچه پایین نیومده بود یه امپول تو سرمم زدن که خواب اور بود ولی دردمو کم نکرد فقط گیج خواب بودم . چند بار اومدن سر بچه رو تحریک کردن. ساعت یک به بعد. دیگه فقط اومدن و گفت زور بزن. چشمت روز بد نبینه موقعی که درد داشتم باید زور میزدم . توی هر انقباض سه تا زور میزدم جوری که ببخشید مقعدم داشت پاره میشد از شدت فشار. منی که خجالت میکشیدم میگفتم دازه مدفوعم میاد دکتره میگفت منم ازت همینو میخوام ینی زورات خوبه. خلاصه زور اول یه کم درد داشت ولی دومی و سومی انگار با زور زدنم دردا هم میرفت بیرون. خلاصه اینقد زدم که مقعدم هنوز درد میکنه.😂 اون وسطم فقط میپرسیدم بچم کی میاد. میگفتن ساعت ۲ و نیم منم چشمم به ساعت بود که دو نیم بشه. بعد ساعت ۲ و ربع رفتم اتاق زایشگاه و با چند تا زور که واقعا باهرکدومش چشام سیاهی میرفت بچم دنیا اومد و بهترین حس دنیا شد