دیشب یکی از دوستام زنگ زد گفت بستریم کردن فردا میرم اتاق عمل برای زایمان
منم الان اومدم پیشش صبح ساعت ۶ عمل شده
ی خانومه هم سزارین شده ولی بچش تو شکمش خفه شده بود
زده بودنش بخش مادران صدای هر نوزادی میومد با صدای بلند میزد زیر گریه چقد دلم براش سوخت خدا نصیب هیچکس نکنه
بهش گفتم اتاق خصوصی بگیر اینجا نمون میگفت اتاق بهم ندادن گفتن پره همینجا بمون آخه چرا پرستارا همچینن مینداختنش ی اتاق دیک زنده خدا دق کرد از قصه

۶ پاسخ

الهی بمیرم براش😭😭😭

هممون دور و برمون از این مادرا دیدیم و خیلی بده .خدا نصیب نکنه

یادم ۲ سال پیش خودم انداختی منم وقتی بچم تموم کرد بچه ی هرکسی میدیدم میزدم زیر گریه سخته از دست دادن خدا هیچ مادری با بچش امتحان نکنه 😭😭😭😭😭

زهراااااا
براچی اخه بچش خفه شده یود؟😑
یا خدااااا ادم چقدر می‌ترسه زودتر ادم زایمان کنه خیالش راحت تره که

واااای عزیزم🥺🥺🥺

آخ الهییی🥺🥺🥺🥺

مقالات مرتبط

شرایط ایمنی مناسب برای اتاق نوزاد
شرایط ایمن و مناسب برای اتاق نوزاد و محیط اطراف
دمای مناسب اتاق خواب نوزاد
دمای مناسب اتاق خواب نوزاد در زمستان و تابستان
عوارض صدای سشوار برای نوازد
صدای سشوار برای نوازد | عوارض صدای سشوار برای نوزاد، آرامش...
درجه حرارت مناسب اتاق برای خوابیدن نوزاد
درجه حرارت مناسب اتاق برای خوابیدن نوزاد را چگونه تنظیم کن...

سوال های مرتبط

مامان 🦋ꪑꪖꪀⅈꪖ🦋 مامان 🦋ꪑꪖꪀⅈꪖ🦋 ۲ ماهگی
پارت آخر
رفتم پیش مامانم و همسرم با گریه گفتم این دکتره بمن دروغ گف منو سزارین نمیکنه همسرم گفت چطور گفتم اخه اومد همه مریضارو چک کرد سمت من نیومد گفت نگران نباش من الان باهاش صحبت کردم گفت که نگران نباشین من یکی دوساعت دیگه میبرمش اتاق عمل الان نباید کاری کنیم ک گزارشمون بدن دردسر میشه واسه هممون خلاصه باز من باور نکردم منو بردن تو اتاق گفتن بهم شرو کن ورزش کن بیکار نشین دردام کم کم داشت شرو میشد منم فوبیا زایمان طبیعی داشتم حال روحیم افتضاح بود امیدم ناامید شده بود با همون چشای اشکیم رو کردم به آسمون گفتم خدایا خودت میدونی من چقدر میترسم از زایمان طبیعی هیچیییی نمیگم فقط ازت میخام تا قبل از تاریک شدن آسمون منو سزارین کنن
همینجور داشتم گریه میکردم دردامم کم کم داشت شرو میشد ک اومدن معاینه کردن گفتن تو حالا حالا ها زایمان نمیکنی خلاصه شد ساعتای پنج و نیم اینا شنیدم دکترم زنگ زد بهشون حال مریضاشو پرسید
گفت حال مهسا چطوره پرستاره گفت مهسا اصلا پیشرفت نداشته
دکترمم گفت امادش کنید واسه اتاق عمل ک پرستاره صدای ماماعه زد گفت مهسارو اماده اتاق عمل کنید واااای منو میگی پاشدم بشکن میزدم🤣🤣 دیدم ماماعه اومد گفت هااا خانوادتو فرستادی رفتن از دکتر خاهش کردن بیاد سزارینت کنه؟؟؟ گفتم من؟؟ نه
گفت اخه کار دکتر خیلی عجیبه
خلاصه منو اماده کردن بردن اتاق عمل و بالاخره سزارین شدم اما بعد کلی سختی ولی خب همینکه دخترمو دیدم انگار دوباره از نو متولد شدم واقعا ی حس خیلی عجیبه مادر شدن ان شاالله که همههه بتونن تجربه اش کنن
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان ملیسا مامان ملیسا ۱۱ ماهگی
اومدم بیمارستان. خلیلی بخیه های چشمو بکشم جلو در اتاق عملم برام دعا کنید دوستان ی دختر بچه هست میخاد عمل کنه ی سالشه دیشب تا حالا شیر نخورده چقد دلم براش سوخت خیلی بی قراری میکنه یاد دختر خودم افتادم ک الان خونه بابامه خدا کمک همه بچه ها کنه امین
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان قندعسل مامان قندعسل ۸ ماهگی
دلم براش تنگ شده از دوشنبه ندیدمش، همش میگم کاش لحظه آخری ک میدمش ب پرستارا یه بوس محکم میکردمش
میدونم حالش خوب میشه و میرم چند روز دیگه کنارش ان شاء الله
اما خیلی این روزا سخت میگذرههههه، خدا همه ی بچه ها رو سالم نگهداره برا والدینشون

یه چیز جالب من اصلا گریه ام نمیاد برا پسرم خیلی دلم آرومه اطرافیان فکر میکنن زیاد جوش میزنم هی بهم القا میکنن من سپردمش دست خدا مطمئنم خدا بهتر از من مراقبشه
فقط دوبار گریه کردم اونم کوتاه 🙃 یکی وقتی از اتاق عمل زنده بیرون اومد و دکتر گفت عملش خوب انجام شده
یکی هم وقتی تو تب میسوختم شوهرم رفته بود بیمارستان زنگ زد بهم گفت بهوش اومده و اطرافو نگاه کرده و شیر بهش دادن یه کم
مشاهده ۲۷ پاسخ دیگر
مامان هانا مامان هانا ۲ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان
پارت هشتم
ولی مگه به حرف من گوش میدادن یه خانومه بود اینقد قشنگ حرف میزد اینقد ناز میکشید اینقد درک میکرد من گریه میکردم اون قربونت صدقه می‌رفت دردا تند تند نیومد سراغم فقط گریه میکردم و جیغ میزدم چرا منو نمی برین سزارین اونا میگفتن دکتر هنوز تو راهه نرسیده وای ک چه بد بود نمیدونم چقد گذشت یه رب نیم ساعت یه خانومه اومد معاینم کنه من فک کردم دکتره گفتم وایسا دردم آرومشه بعد وایساده تموم ک شد گفتم تا دردم نیومده معاینه کنید وقتی منو معاینه کرد یادمه به خانومه کناریش یه چیزی گفتو رفت بعد رفتن اون گفتن الان میان سوند بزنن بری سزارین اورژانسی وای اینقد خوشحال شدم یکی اومد سوند وصل کنه بازم گفتم وایسا دردم تمومشه بعد تمام مدتم ک اونجا بودم فقط با صدای بلند گریه میکردما پرستارا میومدن میگفتن گریه نکن اکسیژن بچت کم میشه ولی مگه میشد آروم باشم آخه خیلیاشون با مهربونی حرف میزدن اون وسط یکی با دعوا می‌گفت گریه نکن بسه نمیدونم چرا گریه می‌کنی و....
خلاصه منو آماده کردن ببرن اتاق عمل😍فقط منتظر بودم برسم اونجا و بیحسی رو بزنن راحتشم از اون درد لعنتی نشستم رو ویلچر و خانومه منو برد سمت اتاق عمل دمه در زایشگاه همسرم و مادر شوهرم وایساده بودن مامانم ک شرایطش از من بدتر بود پایین مونده بود همسرم پرسید خوبی حالا من دارم از درد پاره میشما گفتم آره خوبم😐دیگه دستمو گرفت ک بعد به مامانم اینا گفته بود زهرا دستاش یخ بود طفلکی اونم خیلی ترسیده بود دیگه ما رسیدیم آسانسور منو بردن سمت اتاق عمل وارد اتاق عمل ک شدیم اینقد از درد به خودم پیچیدم ک اون آقایی ک مسئول بیهوشی بود گف اینو بیحس کنم تا دکترش بیاد گناه داره آخه هنوز دکتر تو راه بود😐
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آرین مامان آرین ۴ ماهگی
*تجربه زایمان 🤱۳*
بعد بی حس شدن دکتر شروع کرد به شکافتن شکمم دردی حس نمیکردم ولی حس فشار چاقوی جراحی رو خیلی خوب حس میکردم و بعد یه احساس مکش خیلی زیاد انگار که دارن دل و روده ام رو از تو بدنم میکشن بیرون و بعد صدای گریه آرین و حس خوب آرامش ...آروم شدم
آرین من به دنیا اومد
آرین من سالم به دنیا اومد خدایا شکرت🤲
بعد اتاق عمل من رو بردن اتاق ریکاوری که حدود دوساعتی اونجا بودم تو این فاصله هم یه ماما میومد شکمم رو فشار میداد و هردفعه احساس دردش بیشتر می‌شد چون بی حسی کم کم داشت از بدنم خارج میشد دردش غیر قابل تصور بود انگار روح از بدنم خارج میشه
بعد منو بردن تو اتاق بخش زنان که مشترک بود با یه خانوم دیگه اینجا هم دلم گرف چون دوست داشتم با بچه ام و شوهرم تنها باشم ولی اون شب به قدری شلوغ بود که اتاق خصوصی گیرمون نیومده بود و شوهرم مجبور شده بود دو تخته بگیره
به من حتی پمپ درد هم وصل نکردن فقط چند باری اومدن مسکن تزریق کردن و بار آخر هم شیاف گذاشتن
صبح روز دوم دکتر بهم سر زد ولی چون هنوز شکمم کار نکرده بود نگهم داشت تا وقتی شکمم کار کنه
صبح همون روز شوهرم رفت تا اتاق خصوصی پیدا کنه و شکر خدا یه مریض داشت مرخص میشد و ما جابجا شدیم به اتاق جدید
اونجا تونستم یکم استراحت کنم
بقیه 👈 تجربه زایمان🤱۴
مامان مهراد مامان مهراد ۲ ماهگی
خانوما منو پسرم تو اتاق خوابیده بودیم
یه لحظه داشتم بیداررمیشدم ک شیر بدم با صدای گریش
حس کردم یکی تو اتاق راه میره ‌.یه وحشتی اقتاده بهم
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
پسرمو دادم دست باباش اومدم تو اتاق بخوابم
الان پنج دقیقه هست صدای گریه و غرغرش میاد ☹️
هی میخوام پاشم برم بگیرمش آرومش کنم دوباره از خستگی و کمردرد نمیتونم پاشم
هی دارم با خودم کلنجار برم که نیم ساعت بخوابم باز دلم راضی نمیشه 😞
اخرشم پامیشم میرم میگیرمش میدونم 😮‍💨
شما اینجور مواقع چیکار میکنین ؟ میتونین تو صدای گریه اش بخوابین ؟
اخه از وقتی مریض شد و بستری شد خیلی بیشتر از قبل وابسته ی من شده .
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان محمد پارسا مامان محمد پارسا ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم
بعد از اینکه بستری شدم استرسم شروع شد که قراره فردا چی بشه اصلا خوابم نمی‌برد و ترس بیشترین از فشار دادن شکم بود
تا اینکه با سختی زیاد ساعت ۲شب خوابم برد حدود ساعت ۳بود که با صدای جیغ یه خانم که تازه سزارین شده بود بیدار شدم گفتن تازه عمل شده و دارن شکمشو فشار میدن دیگه از اون لحظه ترسم هزار برابر شد و تا صبح فقط استرس کشیدم و دیگه نخوابیدم
صبح ساعت ۱۰ونیم اومدن دنبالم تا بریم اتاق عمل لباس اتاق عمل پوشیدم و با پرستارم رفتم وقتی وارد اونجا شدم همه مهربونم بودن و سوال و جواب ازم کردن و بهم آرامش میدادن رفتم رو تخت دراز کشیدم سوند رو وصل کردن بعد دکتر بیهوشی اومد گفت فک کنم خیلی استرس داری
گفتم بیهوش میکنین یا بی حس
گفت بیهوش
داشتن تو دستم آمپول میزدم که بعد دو دقیقه بیهوش شدم و هیچی نفهمیدم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان 𝐀𝐥𝐢 𝐫𝐞𝐳𝐚 مامان 𝐀𝐥𝐢 𝐫𝐞𝐳𝐚 ۱۰ ماهگی
زنداییم از دیشب تا الان درد زایمان میکشید نتونست زایمان کنه
بردنش اتاق عمل سزارینش کنن
تورو خدا براش دعا کنید خیلی دختر ساده ایه
هی غش میکنه میگه نمیدونم این درده چیه نمیتونم تشخیصش بدم
بنده خدا شدیدا سادست
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
ده روز پیش پسرم رو بردیم ختنه کردیم ، اونجا گان اتاق عمل تنش کردن وقتی بردم تحویل اتاق عمل بدم پستونک هم تو دهنش بود که آروم بشه ، تپلی که بود این گان آبی هم پوشیده بود عین ماه شده بود اینقد که بهش میومد . اونجا هم دکتر خودش که میخواست ختنه اش کنه اومد دم ریکاوری یه عالمه عکسش گرفت بعدم خودش بغلش کرد بردش . اینقد قربون صدقه اش رفت خیالم راحت بود که اذیت نمیشه . چند بار اومدم بهش بگم عکسش به منم بده چون من اینقد هول کرده بودم عکس نگرفتم ازش ولی روم نشد ، حالا امروز دیدم تو اتاق عمل ازش فیلم گرفته بودن و اهنگ ختنه سورون گذاشته روش و پست گذاشته تو پیجش 🥹🤭 اینقد خوشحال شدم که خاطره ای از ختنه کردنش ثبت شده . با اون پستونکش حتی تو تخت اتاق عمل هم داره مک میزنه 🤣
جالبه دکترش اصلا از این کارا نمیکرد فیلم بچه بزاره
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان فسقلی جون مامان فسقلی جون ۳ ماهگی
خانوما شما بعد زايمان لرز كردين يان سردتون شد اصلن،!؟طبيعي بودين يا سزارين
من سزارين بودم ولي ن تو اتاق عمل سردم بود ن لرز كردم چرا پس؟اخه همه ميگن لرز كردن
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان نیکان🐣 مامان نیکان🐣 ۵ ماهگی
امروز پسرمو ختنه کردیم اونقدررررر تو اتاق عمل گریه کرد با صدای گریه هاش منو مامانم و شوهرمم گریه کردیم
اومدیم خونه اونقدررر گریه کرد تا خوابش برد
مادر به فدات خیلی سخت بود واقعا سخت 🖤
۱۴۰۳/۰۶/۰۷
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
سلام خانوما تو تایپیکای قبلی گفتم بخیه هام باز شده . ورفتم دوتا دکتر ارومیه فاطمه بهادری و فریده سلطانی هر دوتاشون گفتن الان نمیتونی بخیه بزنی باید یکی دوماه دیگه بیای عمل بشی واست ترمیم کنیم و یکیشون گفت عمل زیبایی . میخوتم بدونم میبرن اتاق عمل از اول باز میکنن یا فقط سطحی . بیرونو میخوان بهیه بزنن چجوریه . یه سوال دیگم دارم تو ارومیه یا مهاباد چه دکتری خوبه برم پیشش واسه عمل
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نیهان مامان نیهان ۵ ماهگی
پارت سوم
تا ۲شب محل ندادن و من داشتن به معنای واقعی میمردم
۱۰ سانت شده بودم ولی بچم نمیومد چون لگنم کوچیک بود
دکتر خودم گفته بود تو سزارین ولی باید بیای رضوی و دستمزد ۵۰میلیوووووون که واقعا نمیتونستم چون بیمه هم نبودیم
میگفتم توروخدا ببینم اتاق عمل
میگفتن نمی‌بریم باید طبیعی
دیگع واقعا ی لحظه همه جا سیاه شد واسم و ضربان قلب بچم رفت گفتن برین اتاق عمل آماده کنین ببریم سزارین
۲ شبانه روز درد طبیعی کشیدم بعد بردن سزارین
۶تا آمپول تو کمرم زدن دهنم سرویس شد واسه بی حسی🥲🥲🥲
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان محمد حیدر مامان محمد حیدر ۹ ماهگی
مامانا راستی من بعد از عمل سزارین تو بیمارستان یه جای سوزن لای ران پام بود کسی میدونه چی بود!؟ تو اتاق عمل یه آمپول هم به بازوم زدن