۱۵ پاسخ

من از همون شب اول تنها بودم دیگه عادت کردم تازه بخیه هامم باز شده و شدید درد دارم شیر خودمم بهش میدم اینقد اذیت میشم ک نگو ولی خوب عادی شده برام هم دردا هم گریه های شبونش

من از اول تنها بودم نتیجش این شد شدم یه مامان قوی واسه پسرم

من سه شبه تنهام دختر
از چی میترسی

منم خیلی نکران بودم ولی از شب سوم دگ تنها بودم نکران نباش

من روزی که تنها شدم فقط گریه میکردم اما الان خداروشکر از پس بچم بزمیان واقعا درکت میکنم خیلی سخت هست و استرسی

یه حسی داشتم همش بغض داشتم خدا خودش کمک آدم میکنه نترس اولین شب با کوچک ترین صداش خودم بیدار میشدم البته شوهرمم بهم دلگرمی داد گف کمکت میکنم دیگ انکاری یکی پشتم بود اما خودم از پسش اومدم

به نام خدا قزاره فردا شب تازه تنها بشم خیلیم میترسم چون شبا یکم خواب میوفتم

تا شوهرم بود خوب بودم یه لحظه رفت تو حیاط گریم گرفت🥲تازه من بچه دومم هست

بچم خیلی گریه کرد

خخخخ هیچی تا صبح نمیخوابید بچه اولم نشسته بودم منم با اون گریه میکردم

نگران نباش عزیزم

همش مثل بچه ها فکر میکردم کم آوردم که گریه میکردم

به شوهرتم بگو حواسش باشه

خیلی حس بدی داشتم

تنها نبودم اصلا😂😂

سوال های مرتبط