خانوما شما اگ بچه اتون استفراغ کنه یکم زیاد واکنش همسرتون چیه.؟؟


من همسر خاک برسرم بالا اتاق بود من و دخترم پایین..

دخترم ساعت ۶صبح شیر خورده بود من ساعت ۱۰دوباره ۹۰تا بهش شیر دادم
ساعت ۱۱ونیم ی پیاله فرنی گلابی درست کردم ..کامل خورد.

بعد کلا هرچی خورده بود بالااورد تاحالا اینجوری استفراغ نکرده بود...ینی از دماغش اینا زد بیرون کلا لباس هاش و کریر همه چی کثیف شد...
من لباس هاشو دراوردم و اینا
بعد گریه میکرد شوهرم هی میگف چیشده منم گفتم بالا اورده ...اومد پایین ..برداشته کریر رو پرت مبکنه ی طرف ..زمین هرجی بود پرت کرد...برد پیاله رو انداخت تو ظرفشویی
گف اره انقد پر کردی شکمش بچه بالا اورده و ی عالمه بد و بیراه گفت..
حتی چاقو کره خوری زمین بود میخواست اونو بزنه از پام.
میگ تو مادر نیستی تو ب فکر بچه نیستی میگی فقط پر کنم شکمش تپل بشه و اینا..

منم لباس هاشو شستم خودشو تمیز کردم...گزاشتم زمین گفتم من بلد نیستم نگهش دارم خودت نگه دار..میگ هیچ کاری ک نمیکنی ی بچه ام نمیتونی نگه داری ...منم گفتم بچه واس خودت منم میرم خونخ بابام..
بچه رو خوابوند پاشد رفت بیرون..
گفتم مگ قراره با هر استفراغ بچه تو دیوونه بازی دربیاری وسایل پرت کنی این ور اونور

حالا شما بگین چیکار کنم؟

۱۲ پاسخ

شوهر منم حساس جلوش اصلا بهش غذا نمیدم مگر موقعایی که میدونم همه چی اوکی پیش میره

عزیزم دوساعت ب دوساعت شارژانرژیه دوساعت یکبار مثلا الان شیردادی دوساعت بعدبهش میان وعده یاشامونهارشوبده بعدشم یه پیاله فک کنم زیادی باشه برای شروع هروعده یه قاشق مرباخوری ارد برنجوکن فرنی و میوه ایناقاطیش کن عزیزم
اشکالی نداره توصبوری کن بلاخره هردو پدرومادرید شایداونم نگران بچه شده اون صحنرودیده حرصش گرفته داغ کرده یچیزگفته توسکوت کن اون خودش میاد عذرخاهی میکنه من خودمم صحنه یهویی میبینم عصبی میشم یچی میگم

مردا همشون همینن شوهرمن ک پدرمو دراورده همش بهونه میگبره چرا اینجور بغل میکنی چشه چرا نق میزنه گشنشه هی شیر درس میکنه میگم سیره حالیش نمیشه میگ نیم ساعت به نیم ساعت باید شیر بخوره خوابه میخام طرف بشورم نمیزاره میگ صدا نده گرفتارم بخدا

مگه نمیدونی این شوهرها همه دکترن به حرفاش گوش کن زیاد بهش نده

سعی کن بین شیر و غذا ک میدی حداقل ۳ یا ۴ ساعتی فاصله بدی
و اینکه الان شوهرت اومد محلش نده بچه رو آدم دلش نمیاد محل نده ولی سعی کن سنگین رفتار کنی تا بفهمه کارش اشتباه بوده چون بالاخره توام مادرشی از اینکه میدونستی اینجوری میشه اصلا اینقدر بهش غذا نمیدادی.

کار همسرت اشتباه بوده نباید اونجوری برخورد می‌کرده شما مادری و بهتر از هر کسی صلاح بچتو می‌دونی و مطمئنن از سر دلسوزی بهش دادی.ولی گلم بچه ۶ ماهه اونقد معده ای نداره که یه پیاله فرنی رو به فاصله یکساعت و نیم بعد شیر بخوره.صددرصد از پرخوری بوده که بالا آورده.

شوهر من غر میزنه که انقد زیاد به بچه شیر نده ولی دیگه اینکارارو نمیکنه منم تحویل نمیگیرم کار خودم میکنم اما یه نصیحت برات دارم زیاد به بچه نده که بخوای تپلش کنی رفلاکس میگیره اعتصاب شیر میکنه دهنت سرویس میشه کشیدم که میگم ها

بسم لله😐😐😐😐
خیلی بیش از حد واکنش نشون داده
البته ممکنه ترسیده باشه تا حالا همچین چیزی ندیده
کار خاصی نکن وقتی اروم شدین بهش بگو این چیزا پیش میاد توام استرس گرفتی حق داری
و خودت هم فاصله غذا و شیرش رو زیاد کن زیاد خورده دیگ پس داده معدش طبیعیه
براش سنگین بوده
این چیزارو بزرگ نکنین برا خودتون با حرف زدن هم قابل حله

یکم زود بهش دادی فرنی حالا واسه پر خوری بوده من فاصله شیر دادن غذا دادن بین ۲ یا ۳ ساعت هسته ولی حق شوهرت نبوده که اینجوری برخورد کنه باهات

خونتو ول نکن ولی اومد اصلا محل نه به بچت بده نه به خودش میدونم خیلیییی سخته ها ولی یکم تحمل کن مطمعن باش نمیتونه نگه داره اشتی هم کردی بهش بگو بگو بچه هزارتا اتفاق میوفته براش البته اینم بگم کار توهم اشتباه بوده اخه چرا اینقدر چیز دادی به بچت

😐😐😐😐😐وا ادم شاخ در میاره از کار بعضی مردا
دلش از جا دیگگه پر بوده اینجوری خالی کرده

الکی گفتم میرم خونه بابام دلم نمیاد ک دیانا کوچولومو تنها بزارم🥲🥺
ولی بگید چ واکنشی نشون بدم ک بفهمه میخواستم برم

سوال های مرتبط

مامان 💚شکلات💚سَردار مامان 💚شکلات💚سَردار ۱۳ ماهگی
پسرم فقط به خودم عادت داره خودمم درکل آرومم به صدای بلند عادت نداره خونه ی مادرشوهرم بالا کلا بالا نمیرم خودش میاد روزی یبار پسرمو میبینه امروز برد بالا پسرمو دخترشم اومد روروئک رو برد بعد داشتم خونمو مرتب میکردم صدای خنده ی اونا میاد پایین!و صدای گریه ی پسرم یکم اهمیت ندادم دیدم خنده ی اونا بدتر شد گریه ی پسرمم بیشتر انقد بلند بود میومد پایین
سریع رفتم بالا گفتم چیشده چرا اینجوری گریه میکنه گفتن ما میخندیم این گریه میکنه ماهم بیشتر خندمون میاد!سریع از دست مادرشوهرم کشیدم اوردم پایین حرف نزدم دخترشم روروئک رو آورد بهش گفتم اگ واسه خنده ی شما گریه میکرد اونجوری نمی‌خندیدین گفت ما فقط خندیدیم پسرمم هیچ جوره آروم نشد خیلی ترسیده بود مادرشوهرم اومد بهش گفتم به اونجور خنده ها عادت نداره خلاصه بردم سر کوچه بچه ها داشتن بازی میکردن اونا رو دید حواسش پرت شد آروم شد ولی خیلی عصبانی شدم میدونن خودشون پسر من عادت شلوغی و صدای بلند رو نداره
مامان دلسا مامان دلسا ۶ ماهگی
مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
امروز که رفته بودیم بیرون خواهرم داشت خرید میکرد منم تو مغازه نشستم رو صندلی شیر یاسین میدادم
یهو یه دختره از اون داف ها 😅 با دوتا پسر اومدن تو
پسرا داشتن خرید میکردن دختره اومد پیش من وایساد هی به یاسین نگاه میکرد و دست میکرد به صورت یاسین نازش میکرد
یاسین هم حواسش پرت شد دیگع شیر نخورد منم اومدم شیشه بزارم تو دهنش دهنشو بست داشت به دختره نگاه میکرد یهو دختر با یه لهن تندی گفت نمیخواد دیگه به زور بهش نده ( تو دلم گفتم تو رو سننه اخه عن خانوم 😒 )
بعد دیگه شیشه رو گذاشتم تو کیفم یهو دست برد زیر بغل یاسین گفت بدش به من 😐 یعنی نه اینکه میدیش به من ؟ گفت بده به من . انگار بچه ی اونه من بغل کردم
منم گفتم نه مرسی غریبی میکنه دیگه تا آخر گریه میکنه اذیتم میکنه اینم قیافشو کج کرد رفت دوباره دیدم اومده پشت سر من هی داره دستای یاسین رو میگیره
منم گفتم دستشو لطفا نگیرین
دوباره با یه لهن تندی گفت چی گفتی ؟ چرا نگیرم ؟
دیگه اینجا دلم میخواست جرررش بدم
گفتم دستتون رو زدین به وسایل کثیفه بچه دستشو میکنه به دهن مریض میشه
حقیقتا من آدم پررویی نیستم که جواب بدم ولی سر بچم شوخی و رودروایسی ندارم مخصوصا با این آدمای پررو 😶😒