یک سال شد...
پارسال ۲۹مهر تو رو از دست دادم.
در حالی که در اوج امیدواری بودم،امید به داشتن تو‌.
تو رفتی
من موندم
با غم و اشک
سینه ای که شیر داشت،فکرشو بکن
هورمون هایی که دیوونه شده بودن و خودشون رو به درو دیوار میزدن،دلشون میخواست نوزادمو در آغوش بکشم و بوش کنم.
ولی نوزادی نبود.
همه رو میاوردن توی بخش زایمان در حالی که بچه هاشون کنارشون بودن،ولی من بچه ای نداشتم.
پدرت اصلا حالمو درک نکرد،هرچند ظاهرا بهم رسیدگی میکرد،ولی از لحاظ احساسی و عاطفی همراهم نبود.
شب و روز کارم گریه پنهانی بود.چون بابات اگه میدید گریه میکنم،دعوام میکرد!
.
عزیز مادر،هر نوزادی میبینم،تو رو تصور میکنم،به همه بچه ها میگم«قربونت برم عزیز مادر»
حس میکنم مادر همه بچه هام.در حالی که بچه ای ندارم.
تصورم از تو یه پسر مو فرفری زیبا و قد بلند و توپر بود.
همش با خودم میگفت سی سال دیگه تو میشدی یه جوون رشید ،مثل بابات💔
.
در حال حاضر زندگیمون اینقدددددر خرابه،که مدام خدا رو شکر میکنم که تو رفتی بهشت و نیستی که توی این وضع اسیب ببینی.
.
تنها امیدم اینه که در اینده توی بهشت ببینمت،تنها دلیلی که دوست دارم بیام بهشت،اینه که اونجا تو رو ببینم و بغلت کنم،بوت کنم،برات مادری کنم،باهات بازی کنم.
حتی تصور اینکه بعدا فرصت دارم باهات وقت بگذرونم،لبخند به لبم میاره.

۸ پاسخ

واقعا خیلی خیلی سخته خدا بهت صبر بده

عزیزم ایشالا خدا به دلت ارامش بده و اینکه حال دلت خوب بشه ..هرچند میدونم خیلی سخته ..خداکمکت کنه عزیزم

🥲🥲🥲🥲

وای خدای من خدا بهت صبر بده چشام اشکی شد خدا هیچ مادریو با بچه امتحان نکنه😭😭😭

بمیرم برا دلت🥲🥲😭😭

عزیزم خدا بهت صبر بده قربونت بشم. 😔نوزادت چیشده گلم

عزیزم روحش در آرامش
میتونم بپرسم چه اتفاقی افتاد براش

❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹❤️‍🩹خدا صبر بده

سوال های مرتبط

مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۱۵ ماهگی
سلام . خدا رو شکر بچه ام دندون در آورد . به وقت هفت ماه و دوازده روزگی . یعنی سه روز پیش . خیلی خوشحالم و حس خوبی دارم .‌ باید همین روزا به امید خدا آش دندونی درست کنم . تو شهر ما بهش میگن دنان روکانه . امروز واسش پوره گلابی درست کردم .‌ برای اولین بار . جالب بود بعد از میکس تغییر رنگ داد . سوالم اینکه اگه بخوام نصف گلابی رو نگه دارم ، چه طور باید نگه داری کنم که خراب نشه ؟ منظورم قبل از پوره کردن هست . و اینکه بعد از پوره کردن اگه ازش بمونه دیگه نمیشه نگه داری کرد ، درسته ؟ یک مورد دیگه اینکه امروز با نی نی جونم برای اولین بار رفتیم پارک . خیلی حس خوبی بود که برای بار اول داشت درخت و سبزی پارک رو میدید عزیز دلم واسش جالب بود ، اما کالسکه نبرده بودم از کت و کول افتادم دیگه تجربه ام شد حتما ببرم دفعه بعد ان شاالله . ولی خب میترسم تنهایی بریم بیرون ، دوست دارم یکی دیگه هم باهامون بیاد که حس امنیت بیش تری کنم . دیگه توکل به خدا ان شاالله خودش مراقب همه بچه ها و مامانا باشه ، مراقب ما هم باشه 📿🤲 راستی اینم یادم اومد بگم قبلاً بعضی مامانا خیلی منو از دندون در آوردن ترسونده بودن که آی حتی از دوران کولیک بدتره ! در حالی که خدا رو شکر اصلا این جور نبود ، ماشاالله خیلی خوب تونست تحمل کنه ، چند روزی بی قرار شده بود ، گریه میکرد گاهی ، اما طوری نبود که اون مامانا منو ترسونده بودن قبلاً . مدارکشم موجود در بین تاپیک های قبلی من بعضی مامانا کامنت های ترسناک نوشتن راجع به دندون در آوردن 😀
مامان رز🌹 مامان رز🌹 ۱۰ ماهگی
کتاب جدید شروع کردم...در مورد عشق و ازدواج بود اما همین اول من رو میخکوب کرد...از یه روانشناس و تحقیقاتش در مورد حضور فیریکی و احساسی والدین و بچه ها...حدود ۱۹۴۰ اینا بچه ها که مریض میشد والدین در بیمارستان بچه رو تحویل میدادن میرفتن..‌اجازه حضور تو بیمارستان نداشتن‌.نهایت هفته ای چندساعت...این روانشناس میاد تحقیقات انجام میده و تاثیر دلبستگی رو مشخص میکنه‌ رو‌ احوالات...
خیلی تو فکر رفتم...اونقدر که این بخش های مهمش رو برا دوستم فرستادم که درموردش حرف بزنیم.دیشب که بینی رز رو با مکافات همسرم تمیز کرد...اومد دستمال رو بندازه سطل آشغال...بهش گفتم الان این‌ مهم‌نیس...برو بغلش کن.الان بغل کردن مهمتره.با خودم میگم من مادر چقدر حضور فیزیکیم کیفیت داره؟این خودش میشه سند این حرف که نگیم بچه بغلی میشه....
خیلی دوست دارم نظرتون رو بدونم.خیلی دلم‌میخواد درموردش حرف بزنیم...
یه لحظه ترسیدم که من که حای خواب رز رو جدا کردم....البته کمتر از یه متر....ولی باز یادم اومد حتی وقتایی که بیدار میشد و فکر میکردم از دوریه پیش خودم‌میخوابوندم هم باز بیدار میشد که معلوم شد برا دندونه...
و اینکه ما قبل خوابوندن و بعد بیداری سریع میریم بغلش میکنیم.چن دقیقه ای بغلمه و بعد میذارم رو زمین.
اما تو بیداری باید از شوهرم بخوام بیشتر حواسش به بغل کردن رز باشه.😢
یکی هم تو کامنتاس