چرا نمیگذرن این روزای آخر واقعا دیگه خسته شدم 😥پهلو درد دارم سوزش معده وحشتناکی دارم
یه خاب درست ندارم نگران بچمم تا دو دیقه تکون نخوره استرس میگیرم
اشتهام عین قبل نیست میگم نکنه رشد نکرده باشه و هزارتا فکر و خیال دیگه

از آخرین شبایی که میتونی بدون صدای گریه بخوابی لذت ببر

منکه از غذا خوردن فراری ام با میوه زندم🫤 یا هم شیرینی اینا میخورم ته دلمو بگیره همش تهوع دارم

منم خسته شدم کاش واقعآبگذره حتی غذاها مث قبل نمیتونم بخورم درحدچندقاشق

منم اشتهام خیلی کمتر شده همش نگرانم
اصلن خاب ندارم لگن درد شدید دارم نمیتونم درست بشینم بلند شدنم به بدبختیه نمیتونم پهلو به پهلو بشم
واقعنم خیلی سخت میگذره

سعی کن بیخیال باشی بچت دنیا بیاد هزار برابر سخت تر از بارداری از الان محکم باش تا بتونی بعدا از پس مشکلات بر بیای

منی که نمی‌خوام این روزا تموم بشه رفته رفته که به زایمانم نزدیک میشه بغض و گریه شده کارم😐🤣

همین استراحت از هزارتا اتفاق ناگوار واسه بچت بدتره خب عزیزم

از اين روز تا ميييتوني خب بگذرون دلت واسشون تنگ ميشه.

ببین، منم خو دیدی روانی شده بودم چند روز پیش،،، اما دیگه میخوام بهش فکر نکنم، اصلاااا حتی به اینکه باردارمم فکر نمیکنم، فکر میکنم یه درد جسمی دارم، چون انتظار آدمو بیچاره میکنه

وای کل بارداری ی طرف این هفته های اخرش ی طرف بره ک دیگ برنگرده😫