۶ پاسخ

عزیزم درخواست منو قبول میکنی یه سوال داشتم

آفرین بهت💕💕💕

ای جانم مادربودن خیلی عجیبه خداحفظتون کنه برای هم 🙌🏻

حسادتش کمتر شده? پسر من اصلا دوسش نداره و همچنان حسادت میکنه

الهی عزیزم🥲🥹منم اینجوری شدم

🥲🥲🥲♥♥♥♥

سوال های مرتبط

مامان آیلین مامان آیلین ۸ ماهگی
من تجربه واکسن انفولانزا رو بگم شاید ب درد مامانای باردار بخوره
من هفته سیزده بودم فصل واکسن شد دکترم گفت بزن
گفتم نهه بدن من ضعیف ا همینجوری ب واکسنا اعتباری نیست و..
نزدم
یکی از دوستام هم اون تایم باردار بود ولی زد
چشمتون روز بد نبینه پاییز من انفولانزایی گرفتم
از شدت بدن درد چهار دست و پا میرفتم تا دم دستشویی همسرم دستمو میگرفت میبرد دستشویی
چهار روز درد کشیدم وحشتناک و وقتی هم دکتر میرفتم جز استامینوفن و سیتریزین و سرم چیزی نمیدادن ک اثر نداشت
ولی دوستم نگرفت
مادرم و خواهرم و پدرم ک زده بودن هم نگرفتن یا اگه سرما میخوردن خفیف بود
این سری ولی هلندی رو زدم هم خودم هم پسرم و همسرم
از شدت ترسم از اون انفولانزای وحشتناکی ک گرفتم🤦🤦
در مورد بد یا خوب بودن واکسن هم هر کسی نظری داره ولی دختر یکی از دوستام ک قلبش از دوسالگی پیوندی هست هر سال با همین واکسن از انفولانزا دور بوده دیگه ضعیف تر از اون بچه نداربم
نمیدونم تجربه من این بود گفتم شاید ب درد مامان باردارامون ک بیرون زیاد میرن بخوره
تنتون سلامت🩷
مامان کایانی مامان کایانی ۱۲ ماهگی
خلاصه چند روزی خونه مادرشوعرم بودم و بماند مادرشوعرم بعد دروز منو گذاشت رفت سرکار
بخاطر شرایط مادرم تا شب سرکار بود پیشش نموندم خلاصه ده رو زدم مامانم اومد دنبالم و دو سه روز موندم پیشش بعدش باز اومدم خونه مادرشوهر و دو سه روزی موندم بازم گقت دیگ ده رو زدی من میرم سرکار من موندم و بچه و ی خونه تنها انقد گریه کردم انقد گریه کردم اصلا استراحت نداشتم خسته بودم ب شوهرم گفتم بریم خونمون اینجا ک اینطوریه مادرمم ک نیست من ک ازاول تنها بودم الآنم روش بریم مستقل بشیم رفتیم خونه با ی بچه کولیکی ن شب داشتیم ن روز ی ساعت در طول شبانه روز میخوابیدیم یا تا پنج صبح با ماشین دور میزدیم بخوابه دیگ ی شب تو گهواره بودم گفتن بچه گریه می‌کنه ی سوره هست اونا بخونین.سوره ج.ن من تا خوندم حس کردم تو تلویزیون همش سایه میبینم و ترسیدم و زدم زیر گریه و شوهرم اومد رو تلویزیون روسری انداخت و آرومم کرد من میترسیدم همش تا ی مدت گریه اینا دیگ ی شب پدربزرگم زنگ زد ب ی آقایی برام کد نوشت اونا خوندم
تا سه چهارشب تا می‌خوابیدم نفسم نمیومد یکی داشت خفم‌میکرد کم کم خوب شدم دیگ ولی اون ترس تو دلم موند می‌گفت تو بیمارستان چون زن زائو بود تنها بود اینطوری شدش خلاصه گذشت و این وسطا هر سه روز بچمو میبردم تست زردی بده تا ۲ماه بچم خیلی اذیت شد خیلی همجاش کبود بود درد کولیک این وسط رفلاکس گرفته بود من بودم و شوهرم دوتاادم بی تجربه ک هیچی بلد نبودیم همراه بچه منم گریه میکردم