خب مامانیاا من اومدم از تجربه سفرم با بچه ی یک سالم بگم شاید به دردتون بخوره🌸🌻
احتمالا تو دو سه تا پارت بشه

ما توی پنج ماهگی پسرم یه سفر هوایی رفته بودیم کیش که واااقعا بد بود و انقد ایرمان تو اون سفر گریه و بد قلقی کرد ما تصمیم گرفتیم حالاحالاها فعلا هیچ جا نریم ولی خب دیگه این مدتم خسته شده بودیمو نیاز به یه استراحتم داشتیم و دلو زدیم به دریا!
من قبلشم گفتم به همسرم که قطعا مسافرت راحتی نخواهد بود و از الان امادگیشو داشته باشیم یهو تو ذوقمون نخوره
با ماشین خودمون رفتیم
کالسکشو گزاشتیم صندوق
صندلی عقبو کامل با پتو و بالش یه دست کردیم
بلوز شلوار راحت کردم تنش
میوه و خوراکی توی ظرف اوردم
چندتا اسباب بازی مورد علاقشو با این فرمون که توی عکس میبینید و میچسبه به شیشه رو برداشتم
شیر و پوشک و خوراکی هم دم دست گزاشتیم
تا تهران کلا منو ایرمان عقب بودیم
من همونجا عقب باهاش بازی کردم خوراکی دادم و پوشکشم عوض میکردم و سر تایم خودشم خوابش برد و راحت خوابید
فقط جای من زیاد راحت نبود عقب...
ناهارم براش دمپخت گوجه صب درست کرده بودم تو ماشین دادم خورد چون ناهار معلوم نبود کی بشه و کجا برسیم
هرجا هم توقف داشتیم کفش میپوشیدم پاش حتما راه بره و بازی کنه
تا شب همه چیز عالی پیش رفت
تا اینکه رسیدیم تهران خونه خالم که حسابی غریبی کرد و خیییییلی گریه کرد
مجبور شدیم تا دیروقت تو خیابونا بگردیم تا خوابش ببره و خلاصه شب اول خیلی اذیت شدیم ولی هرجوری بود گذروندیم اون شبو
بقیشو تاپیک بعدی میزارم❤️

تصویر
۱۰ پاسخ

سلام خانمی،‌ ممنون از اشتراک تجربه تون، منتظر بقیه ش هستم🌹

سلام این چی جوریه مثلا باهاش میشه چیکار کرد

پسر منم داره از این فرمون ولی اصلا تمایل نشون نمی ده پرسیدم گفتن هنوز زوده

پسر منم خیلی بدقلق حتی خانه نادرشوهرم میرفتم زودی میمدم ولی تصمیم گرفتم دیگه دل ب دریا زدیم رفتیم شمال ما کری کاتش گذاشتبم عقب البته مامانم بود موقع خاب راحت تو کری میخابید و موثع بیداری جلو بود یکسره اهنگ دختر چشم ابرو مشکی پلی میکرد تا خود شمال گوش دادیم😃رسیدیم خیلی اذیت کرد شب تو ویلا چون کوچیک بود انقدری که گفتم فقط صبح بشه بزگردیم ولی فردا یه ویلا بزرگ گرفتیم و پسرم واقعا لذت برد و بر خلاف تصورم خیلی سفر خوبی شد اصلا باورم نمیشد انقدر همکاری کنه چون اصفهان هستیم ۲ ساعت محال بود تو ماشین بمونه

سلام‌ من شیرازیم میشه ادرس دقیق این فرمون ک خریدی بدی ممنون

عه منم واسه نویار از این فرمونا سفارش دادم هنوز نرسیده

منم چهارماهگی پسرم رفتیم مسیر 8 ساعته بود ولی خیلییی خوش
گذشت
ولی الان عمرا بتونیم بریم چون پسرم تو ماشین اصلا نمیمونه

فرمون از کجا خریدی؟

از کجا خریدی اینو
چند؟

این ماشینو از کجا
کدوم پیچ خریدی

سوال های مرتبط

مامان ایرمان👶🏻 مامان ایرمان👶🏻 ۱۴ ماهگی
شمال خیلی بهتر شد اوضاع
مسیر ها کوتاه تر بود و چون سرسبز بود دوس داشت بیرونو نگاه کنه
ویلا گرفتیم و اونجا حسابی پسرم راحت بود و خبری از اون ترس شدیدش نبود و گاهی بغل باباشم میرفت
میگرن منم خفیف تر شد
رفتیم میدان شهرداری رشت که کلللی کبوتر داره ایرمان دنبال اینا میدوعید کلی بازی میکرد😍
اگر مسیرتون خورد حتما برید بچه ها عاشقش میشن
حدودا سه روزم شمال بودیم که برای من خیلی راحت تر از تهران گذشت و پسرم کمتر اذیت کرد واقعا
دریا هم رفتیم کلی اب بازی کرد🌊
اخرم تو انزلی یه صندلی مساژ پیدا کردیم یکم از بدن دردم کم شد!
گرچه تو همون وضعم کوالا تو بغلم بود😂

درکل پشیمون نیستم که ریسکشو پذیرفتم
مسافرتی که توی پنج ماهگیش رفتیم واقعا پشیمونمون کرد
شاید چون جا خوردیم
انتظارشو نداشتیم
نمیدونم
بهرحال این سری با تمام خستگیای جسمیش بهمون خوش گذشت
امیدوارم تجربه های من به دردتون بخوره
گفتم اینجا بگم
گفتنش خالی از لطف نیست🫶🏻

عکسم میدان شهرداری رشت
توی بارووون🌧☔️
مامان حسام🧸 مامان حسام🧸 ۱۷ ماهگی
هوا حسابی گرم شده 😩🔥🌡️
چون خونمون آپارتمانیه امکانش نیست حسام رو ببرم توی حیاط آب بازی کنه یا وقت بگذرونه🩵🫧
امروز هم خیلی بی قراری میکرد و حوصلش حسابی سر رفته بود 🙁
منم یاد آب بازی های خودمون که توی حیاط میکردیم افتادم و حسابی دلم به حال حسام سوخت که از نعمت خونه ی ویلایی و باغچه و حیاط بی نصیبه⛲🏡
تصمیم گرفتم بیارمش توی بالکن تا یکم وقت بگذرونه چندبار پودر و جرمگیر زدم حسابی با تی و براش افتادم به جونش تا کامل تمیز کاری بشه و ضدعفونی چندباری هم آبکشیش کردم اساسی تمیزکاری کردم دیگه 🧴🧽🧹
بر خلاف تصورم که فکر میکردم استقبال نمیکنه ولی خیلی خوشش اومد و براش یه تجربه جدید شد👼🏻✨
چون بالاخره حمام و آب بازی توی محیط باز خیلی متفاوت هستند به نسبت هم💧🐳
و اینطوری شد که به سرگرمی هاش یه چیز مناسب اضافه شد و میتونیم راحت تر وقت بگذرونیم توی تابستون 🥹🥰😍
البته ناگفته نماند که خیلی دوست دارم زودتر براش خمیر بازی و شن بازی روهم فراهم کنم🧸🏖️
اینم عکس گل پسر نازم🫀
مامان ایرمان👶🏻 مامان ایرمان👶🏻 ۱۴ ماهگی
تهران خونه ی خالم خیلی خیلی اذیت شدیم چون با محیط و ادمای جدید حسابی غریبی میکرد
بخوام ازین قسمتش بگم طولانیه!
فقط در این حد بگم که جوری شد ما همون شب رفتیم تو سایتا دنبال هتل که جای مناسبی پیدا کنیم ولی پیدا هم نکردیم!
فک کن خسته از راه بودیم ولی این وروجک نمیزاشت بریم داخل بخدا
خلاصه گذروندیم اون شبو
ما کلا چهار روز تهران موندیم
و خب واقعا با بچه اینطوریه که دیگه خودت تصمیم نمیگیری کی و کجا بری
در اصل اونه که تعیین میکنه😂
خسته میشه گرسنه میشه و و و...
بچه ای که توی کالسکه میشینه و با باباشم اکیه و بغلش میره توی اون چند روز نه توی کالسکه میموند نه بغل باباش
با هر ترفند و کلکی به کار بردیم نمیرفت بغلش
حتی دست به دامن پیشی و جوجو هم شدیم ولی برای دیدن اونام بغل باباش نرفت
تصور کنید چهار رووووز تو تمام بازارا و پاساژا بغلش کردم
گردن و پام و کمرم نابود شد
یادمه رفتیم پلاسکو و اونجا حالم بد شد میگرنم اومده بود سراغم میخواستمم برم دستشویی سفت لباسمو گرفته بود گریهههههه که نره بغل باباش
دلم میسوخت وقتی اونطوری بغض میکرد دستشو دراز میکرد دوباره بیاد بغلم...
و منی که مجبور شدم اخر با خودم ببرمش دستشویی ایرانی!!!
چجوری این کارو کردم?!
واقعا تا قبل از مادر شدنم نمیدونستم چنین امکانی هم وجود داره🫠
ولی از طرفی هم نمیخواستم اون چند روزو از دست بدم
گفتم فعلا دیگه نمیتونیم بیایم مسافرت بزار بگردیم هرجوریه
الحق که بدم نگذشت
خسته شدم واقعا اما ارزش داشت حالم خوب شد واقعا
بقیشم پارت بعد حوصلتون شد بیاید😁❤️
مامان نیکا مامان نیکا ۱۴ ماهگی
من حقیقتا تا عمق وجودم دلم تنگه واسه پارسال این موقع ها که دختری یکی دوماهش بیشتر نبود 🥲
جدا از کولیک سختی که داشت و تا ۶ ماهم بشدت هم خودش اذیت شد هم ما ولی بنظرم همه چیز راحتتر بود 🥲
میذاشتمش تو اغوشی براش اهنگ میخوندم و راه میرفتم تا صبح ! این سختترین کارم بود ولی الان واقعا به مرحله نمیدونم چه غلطی بکنم به بچه خوش بگذره رسیدم !🤦🏻‍♀️
میتونم بگم دیگه هیچ بازی نه به ذهنم میرسه نه حوصله دارم بچرخم پیدا کنم یا اصلا بخوایم بازی کنیم🥴
از صبح صدای گربه‌و گاو‌ٌ خر درمیارم تا شب این وسط مسطام میپرسم دلت کو پاهات کو 😐🤯
هردو از هم خسته ایم🤣
حوصله همدیگه رو نداریم مجبورا هم صبح هم عصر میبرمش پیاده روی ولی خب هواسرده از طرفیم دیگه از ۵ هوا تاریکه🤦🏻‍♀️ شب ها برای ما یک سال میگذره 🥲 هی نگای ساعت میکنیم میبینیم تازه شده ۷ 😤
اصلا نمیگذره🤦🏻‍♀️
بعد همینجوری که تو باتلاق دارم دستوپا میزنم دارم به این فکر میکنم کاش یه بچه دیگه بیارم بلکه باهم بازی کنن حوصلشون سر نره و از طرفیم خب من فقط مسئول نظارت میشم که همو نخورن ولی باهم بازی میکنن سرگرم میشن به منم کمتر احتیاج دارن
بعدش شیطانو لعنت میکنم با این فکرای مزخرفش چون همین الان از ۵۸۰ ناحیه شکافتم و توان یه بچه دیگه ای رو ندارم
پس باید یه فکری کنیم تا این شبای سرد و بللللللند زمستونی رو تو شهر غریب و تنها یجورایی بگذرونیم که کمتر اذیت بشیم
شماها چه بازی هایی برای سرگرمی بچه هاتون انجام میدید ؟ بگید تا برای من امثال من هم ایده بشه ❤️