۱۲ پاسخ

بابا الان جنگم دیگه خبر میدن بعد یه سریا هنوز بی خبر و سرزده میرن خونه دیگران بعد میگن می‌خواستیم تو زحمت نیوفتی آخه آدم نسبتا محترم اینجوری که بیشتر منو معذب کردی و به دردسر انداختی خدا لعنتت کنه

مامانم همیشه میگ خونه کسی که بچه کوچیک داره سرزده نرو
الان که خودم بچه کوچیک دارم وااااقعا درک میکنم حرفشو

ناراحت میشم ‌. خودم حتی تا دم در خونه کسی ام میخوام برم حتما حتما حتما حداقل دو ساعت قبلش خبر میدم

یه بارم برا من اتفاق افتاد از روستا ساعت ۸ صبح با شوعرش‌اومدن از اونورم مادر شوهر و پدر شوهرم اومدن خونه ترکیده ظرفشوویی پر ظرف بعد پدر شوهرم‌جلو اونا میگ کمک میخای هرهر میخندع😑
منم گفتم ۸ صبح خونه با بچع کوچیک امید داری قصر باشه دیگ چیزی نگفتن ولی خودم خجالت کشیدم ابروم رف خو سگ مصب میای خبر بدههههههععع

من که عادت کردم یک بدرک هرچی می‌خوان بگن بگن تو دلم میگم و تمام چون طبقه پایین مادرشوهرم اینا هستن و ماشالا همیشه ناخونده تشریف میارن

ی بار خواهر شوهرام ساعت ۳ بی خبر اومدن خونه ،ماهم سفره پهن نامرتب من فرداش زنگ زدم ب مادرشون گفتم چه خوبه آدم خبر بده بیاد خونه دیگران زنگ بزنه پیام بده از اون ب بعد بی خبر نمیان

من مادرشوهرم خیلی میاد خونمون دیگه دیونم کرده با شوهرم دعوام شد

من در رو باز نمیکنم خیال راحت

همینطوری یکم دور برتو خلوت کن بگو ببخشید یکم بهم ریختس خبر میدادین قبل اومدن

والا من خونه فامیل باشه یا هرکی با بچه بزرگم زنگ میزنم میرم

وای یبار آراد چنروز مریض بود خیلی گریه میکرد ازبغلم پایین نمیومد خونه ما بمب منفجر شده بود بعد دوست دوران مدرسم که فوق العاده وسواس داره و خونش همیشه برق میزنه از تمیزی اومد خونمون وای من از خجالت آب شدم بعد یجوری به دورو برش نگاه میکردو چین میداد به دماغش من بیشتر حالم بد میشد خلاصه خیلی حس بدی بود

بعضی ها البته کرم دارن که این مدلی بیان سر در بیارن

سوال های مرتبط